به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مصطفی عارفی که متولد سال 1359 در تربت جام و ساکن مشهد بود، یکی از شهداییست که در کسوت فرماندهی گروهان امام رضا (ع) در ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۹۵ در سوریه به شهادت رسید. زینب عارفی همسر شهید مصطفی عارفی که از سال 81 همسفر زندگی شهید شده است روایت های جالبی از زندگی مشترک دارد. پیش از این بخشی از صحبت های او در چهار قسمت در خبرگزاری دفاع مقدس منتشر شد، همینک قسمت پنجم این صحبت ها در ادامه آمده است که باهم می خوانیم.
هدیه مقام معظم رهبری و استخاره ای که حکم جهاد داشت
اولین بار حدود یک سال و نیم قبل از شهادت و اواخر سال ۹۳ بود که موضوع رفتن به سوریه را مطرح کرد. وقتی دلایلشان را شنیدم، به حق بودن راهشان ایمان پیدا کردم ولی گفتم اگر حضرت آقا با این کار مخالفتی نداشته باشند من هم مخالفتی نخواهم داشت.
مدتی تحقیق کردم، بعضی ها می گفتند این کار فقط خودکشی است و رهبر هم مخالف هستند، ولی وقتی دیدار حضرت آقا با خانواده های شهدای مدافع حرم را دیدم و صحبت های ایشان را شنیدم قلبا راضی شدم. روایتی از امام صادق (ع) خواندم که فرموده اند: زمانی خواهد رسید که برخی از شهیدان اجر 2 شهید راخواهند داشت یکی مهاجرت در راه خدا و دیگری مجاهدت در راه خدا. با همسرم به این نتیجه رسیدیم که حضرت آقا راضی به این امر هستند ولی بنا به دلایلی حکم جهاد نمی دهند.
یک شب خواب دیدم، حضرت آقا به خانه مان آمدند. من و طاها در منزل بودیم و آقا مصطفی سر کار بودند. حضرت آقا بسیار خوشحال و خندان بودند و یک هدیه به طاها و چهار هدیه به من دادند و فرمودند شما از طرف من این هدایا را به همسرتان بدهید و با همان لبخند از خانه ما رفتند.
همان شب با آقا مصطفی از عراق تماس گرفتند که به چند نفر نیرو جهت آموزش به سربازان نیاز داریم و شما نیز جزو یکی از این نیروها هستید. ایشان در تخریب، ساخت نارنجک دستی و استفاده بهینه از ادوات عمل نکرده جنگی بسیار ماهر و دوره دیده و کتاب های بسیاری مطالعه کرده بود.
دعوت شده پیامبر
به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه و آیا حضرت آقا راضی به این کار هستند یا نه و خداوند به خوبی با خواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او اجازه دهید.
از آقا علی بن موسی الرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود از این پس نیز هوایم را داشته و صبوری نصیبم کند. هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم که به آقا مصطفی گفتم: به گمانم امام رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من عطا کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود و از آنهمه نا آرامی و بیتابی خبری نبود.
پیاده روی اربعین راز اصلی توفیق برای حضور در جهاد
راز اصلی این توفیق الهی پیاده روی اربعین بود. آقا مصطفی هر ساله در فریضه بزرگ پیاده روی اربعین شرکت می کردند. بین دوستان و اقوام اولین فردی بود که برای پیاده روی اربعین اقدام کرد و اصرار زیاد داشت که به هرسختی و مشقتی بود در انجام این کار کوتاهی نکند، اعتقاد داشت که طبق روایات حتی اگر شده هزینه سفر کربلا را قرض بگیرد ولی باید خودش را به خیل عظیم مشتاقان اربعین برساند. از سال ۹۱ پیاده روی اربعین را شروع کرد آن زمان خیلی این پیاده روی مرسوم نبود، ولی می گفت: پیاده روی اربعین درحقیقت جنبه سیاسی مذهبی دارد و قدرت نمایی اجتماع بزرگی از مسلمانان و بلاخص شیعیان در مقابل کفار است. قدم برداشتن در این راه اجر جهاد دارد. خیلی تلاش می کرد که بتوانند تعداد بیشتری را همراه خودش ببرد.
سال اول، وقتی از سفر برگشت شروع کرد به جذب افراد برای سفر اربعین سال آینده. جلسات متعددی برای دوستان واقوام می گذاشت و این امر را مهم میدانست و سعی داشت افراد را برای حضور در این راهپیمایی ترغیب کند که بتواند سال های بعد تعداد نفرات بیشتری را با خودش همراه کند.
سختی هایی که در مسیر می کشید را به هیچ عنوان بازگو نمی کرد و فقط از حالات معنوی و روحانی آنجا و مهم بودن اجتماع مسلمانان می گفت. خداراشکر کم کم توانست سال های بعد چند نفر را با خودش همراه کند، یادم هست با چند تا از دوستانش که جانباز بودند عازم پیاده روی اربعین شد برای اینکه به همراهانش سخت نگذرد تا مرز با ماشین شخصی رفتند. کم کم هر سال تعداد بیشتری جذب می شدند و آقا مصطفی از تلاش برای جذب تعداد بیشتر هیچ وقت خسته نمی شد.
هرطور شد به پیاده روی اربعین بروید
سال های اولی که می خواست به سفر اربعین برود از لحاظ مالی در مضیقه بودیم. یعنی پس اندازمان آنقدری نبود که بخواهند مسافرت خارج از کشور بروند و به قول معروف اضافه بر سازمان خرجی داشته باشند. ولی عقیده مان این بود که این توفیقات همیشه حاصل نمی شود و باید از دوران جوانیمان در جهت ارتقاء معنویات استفاده کنیم. می گفت این امر بزرگ سالی یک بار اتفاق می افتد و بسیار اهمیت داره، می گفت این سفر را برای خودم واجب می دانم، من که آرزوی سرباز امام زمان(عج) بودن را دارم باید از اینجا شروع کنم. به دیگران هم می گفت رفتن به پیاده روی اربعین آنقدر از اهمیت بالایی برخوردار است که باید سعی بشود آن را جزو واجبات کرد، حتی اگر شده خرج سفر را قرض بگیرید ولی پیاده روی اربعین بروید.
تعریف می کرد که یکی از اهالی عراق خانه اش را فروخته بود که بتواند به زائران امام حسین(ع) خدمت کند. می گفت ما نباید از شیعیان کشورهای دیگر عقب بمانیم، پا به پای آن ها ما هم باید حرکت و فعالیت کنیم تا روز به روز این بحث پیاده روی اربعین پررنگ تر و فراگیرتر شود و زمانی برسد که به اندازه روز عاشورا مهم شود.
درحقیقت با پیاده روی اربعین دو هدف مهم داشت، یکی همراه شدن و اتحاد با مسلمانان و دیگری باز کردن راه برای دفاع از حرمین. همین باعث شد که ایشان چهار بار به صورت خودجوش داوطلبانه و با هزینه شخصی برای دفاع از حرمین به عراق برود.
خلاقیت در به کارگیری اسلحه
ایشان به واسطه آشنایی خوبی که با ادوات نظامی داشت در عراق و سوریه به عنوان مربی آموزشی خدمت کرد. از هوش فنی بالایی برخوردار بود و به خوبی اسلحه های مستعمل را تعمیر می کرد.
آقا مصطفی تعریف می کرد: ما نیاز به نیرویی داشتیم که در سنگر بنشیند و تفنگی دست بگیرد وهر 20 دقیقه یکبار، تیراندازی کند تا داعشی ها بدانن که اینجا هنوز نیرو هست. در این راه قبل از اومدن نیروهای ما چند تا شهید عراقی داده بودیم. می گفت: من یک اسلحه را طوری طراحی کردم که خودش هر بیست دقیقه یکبار تیر اندازی می کرد، این کار چند فایده داشت. اول اینکه دیگر نیروهایمان شهید نمی شدند بعد اینکه ما به راحتی می توانستیم مقر دشمن را شناسایی کنیم.
بعضا وقتی نیاز بود تک و پاتکی زده شود تا از جای دیگری عملیاتی غافلگیر کننده انجام شود برای اینکه داعشی ها را سرگرم کرده باشیم چند اسلحه را طوری درست کرده بودیم که هرچند دقیقه ای یکبار خودش شلیک می کرد و داعشی ها فکر می کردند که تعداد زیادی نیرو مقابل شان قرار دارند.
اولین باری که ایشان به عراق رفت با چهار نفر از دوستانش بود که البته سه نفر از آن ها در بازه های زمانی مختلف شربت شیرین شهادت را نوشیدند. از جمله شهید جواد کوهساری که بعد یک هفته از شهادت آقا مصطفی پیکرش به همراه پیکر همسرم بازگشت.
بعد از آن سه بار دیگر هم به عراق رفت و در هر اعزامش تلاش می کرد مثمر ثمر باشد و از توانایی های نظامی اش به نحو احسن استفاده کند. بیشتر اوقات از ایشان به عنوان فرمانده آموزشی_ راهبری استفاده می کردند.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 141