نگاهی گذرا به زندگی فرمانده گردان تخریب لشکر 21 امام رضا (ع)؛

فرمانده شهیدی که ترک رذائل اخلاقی را راه وصول به شهدا می‌دانست

«مرضیه اکبران» همسر شهید «محمدرضا نظافت» در خاطرات خود آورده است: «محمدرضا» را به صورت زیبایی در خواب دیدم. به او گفتم «من هم می‌خواهم بیایم آنجایی که تو رفتی»، گفت «کاری ندارد، فقط باید سه کار را انجام دهی؛ اول آنکه دروغ نگویی، دوم غیبت نکنی، سوم به پدر و مادرت خیلی احترام بگذاری».
کد خبر: ۲۹۳۱۵۸
تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۱:۳۹ - 28May 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مشهد، روز اول مهر ماه 1343 خانواده نظافت یزدی شاهد به دنیا آمدن دومین فرزند خویش بود. پدر، نام او را «محمدرضا» گذاشت. محمد از کودکی ساکت و آرام بود. او علاقه زیادی به دانستن احکام شرع از خود نشان می‌داد و در این باره از دایی روحانی خود کمک می‌گرفت. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای کمک به مخارج خانواده مشغول کار شد. «محمدرضا» هر چه بزرگتر می­ شد، تواضعش در مقابل پدر و مادر بیشتر می­ شد، تا جایی که جلوتر از آنها قدم بر نمی‌داشت و نهایت احترام را در برخورد با آنها رعایت می­ کرد.

«نظافت» در دوران انقلاب با اینکه نوجوانی بیش نبود، اما پیوسته با مردم در مبارزات علیه رژیم طاغوت شرکت می­ کرد و پس از پیروزی انقلاب با قصد کمک به مردم محروم در جهاد سازندگی مشغول به خدمت شد. وی بعد از چندی برای حفظ و حراست هر چه بیشتر از انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران در آمد. او در این لباس مقدس بارها راهی منطقه عملیاتی شد.

فرمانده شهیدی که ترک رذائل اخلاقی را، راه وصول به شهدا می­ دانست

تواضع، تقید و صفای «محمدرضا» در جبهه آنچنان دیگران را تحت تأثیر قرار می­ داد که بسیاری از همرزمانش برای حل مشکلات خود به او مراجعه می­ کردند. او علاوه بر فرماندهی «گردان تخریب»، سنگ صبور یاران بود. احساس مسئولیت در مورد تربیت معنوی نیروهای تحت امرش او را وا می‌داشت که از برنامه‌­های عقیدتی، هر چه بیشتر در جهت سازندگی روحی بچه‌ها استفاده کند.

«محمدرضا» عقیده داشت نیروی تخریب حرف اول را در عملیات می‌زند و وقتی می­ تواند به خوبی وظیفه خود را انجام دهد که از جهت معنوی پختگی لازم را پیدا کرده باشد.

در مدت حضورش در جبهه 3 مرتبه مجروح شد اما هر بار با حال مجروحیت دوباره به منطقه برگشت. او هر چه به شهادت نزدیک­تر می‌­شد، خود ساخته‌تر می‌شد. او در آخرین دفعاتی که به مشهد آمده بود، روی تشک نمی­ خوابید، بسیار کم می­ خورد، روزها روزه می‌‌گرفت و شبها را تا صبح به عبادت می‌پرداخت.

در آخرین مرخصی سعی کرد هر چیزی که ذره‌­ای علاقه او را جلب می­ کرد از دل بیرون کند، تمامی عکس‌هایی را که گرفته بود، نامه‌هایی را که در مدت مبارزه در «لبنان» برای همسرش فرستاده بود، از بین برد و وقتی سؤال همسرش را شنید، در پاسخ گفت: «اگر قرار است شهادت نصیبم شود، می­ خواهم خالص خداوند را ملاقات کنم».

«محمدرضا» چند روز قبل از شهادت نامه­‌ای برای همسرش می‌فرستد و در آن تأکید می­‌کند که تنها به خدا نزدیک شو تا تمامی غم‌ها را فراموش کنی، از رفتن من هم ناراحت نباش. این جمله زنگ خطر را در جان همسرش به صدا در آورد. او مطمئن شد که «محمدرضا» را دیگر نمی‌­بیند. شب عملیات «والفجر 8» دوستان «محمدرضا» شاهد مناجات عاشقانه او با خدای خود بودند و او به حق­ تعالی نزدیک شده بود.

فرمانده شهیدی که ترک رذائل اخلاقی را، راه وصول به شهدا می­ دانست

«محمدرضا» در آخرین ساعات زندگی در جهان خاکی مجروح شد، تیری به دستش اصابت کرد اما به خاطر حفظ روحیه نیروهایش به عقب برنگشت و عاقبت در ساعت 5 بعد از ظهر روز 22 بهمن 1364 در جزیره «بوارین» در حالی که فرماندهی «گردان تخریب» لشکر 21 امام رضا (ع) را بر عهده داشت در هوای دوست تا باغ ملکوتش پر زد و بر دل یاران، غمی ابدی گذاشت.

پیکر مطهر شهید «محمدرضا نظافت» در بهشت رضا آرام گرفت اما خاطراتش هنوز هم بر دل بچه‌های گردان تخریب تیپ 21 امام رضا (ع) آتش می ­زند، باشد که ما هم مثل یاران آفتاب شویم.

خاطرات

احترام به پدر

مادر شهید

پدرش سالخورده بود و «محمدرضا» همیشه او را به حمام می­ برد، که می ­دیدم خیلی طول می­ کشد تا از حمام برگردد. یک روز پرسیدم: «مادر جان چرا این قدر طول می ­دهی؟»

جواب داد: «حاج آقا در حمام خوابش می­ برد، صبر می­ کنم تا بیدار شود بعد حمامش بدهم. گفتم: «خوب بیدارش کن. گفت: نه مادر، بهتر است صبر کنم تا خودش از خواب بیدار شود».

فرمانده شهیدی که ترک رذائل اخلاقی را، راه وصول به شهدا می­ دانست

مربیان آموزش ایثارگری را از محمدرضا آموخته بودند

رجبعلی کریمیان

شهید نظافت شاگردان ایثارگری تربیت کرد. یادم می‌­آید در یکی از کلاس‌های آموزش تخریب چند نفر از مربیان که سرگرم آموزش خنثی کردن مین به بچه­ ها بودند، متوجه می­ ‌شوند با فشاری که بر شاخک مین وارد آمده، ضامن در حال عمل کردن است و چون مین جهنده بود، این سه مربی بلافاصله خودشان را روی مین انداختند تا بقیه بچه­ ها از خطر نجات پیدا کنند. هر سه آنها در همان لحظه به شهادت رسیدند و به نوعی ایثار را به همگان آموختند. اینها شاگردان ایثارگری بودند که «محمدرضا» تربیت کرده بود.

ترک رذائل اخلاقی راه وصول به شهدا

همسر شهید

«محمدرضا» را به صورت زیبایی در خواب دیدم. به او گفتم: «من هم می­خ واهم بیایم آنجایی که تو رفتی». گفت: «کاری ندارد فقط باید سه کار را انجام دهی؛ اول آنکه دروغ نگویی، دوم غیبت نکنی، سوم به پدر و مادرت خیلی احترام بگذاری».

از خواب پریدم ، با دیدنش انگار سبک شدم و او مثل همیشه راه را برایم روشن کرد.

فرمانده شهیدی که ترک رذائل اخلاقی را، راه وصول به شهدا می­ دانست

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها