گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: متولد ۱ دی سال ۱۳۵۷ در شهرستان ازنا استان لرستان بود؛ جوانی بامحبت، صادق و قدردان. وی از بچگی در بسیج محل فعالیت و در ایام فتنه ۸۸ برای مقابله با فتنهگران حضور فعالی داشت. بزرگترین آرزوی «محرم» پوشیدن رخت سبز پاسداری بود. وی در یگان آموزش تخریب نیروی قدس سپاه مشغول به خدمت شد و در همین راه هم عاشقانه به هدف والایش رسید. محرم از فرماندهان توانمند بود که از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع سوری را بر عهده داشت و در ۲۹ دی ماه ۱۳۹۰ به شهادت رسید. محرم جزو اولین کسانی قرار میگیرد که برای دفاع از حرم بانوی کربلا جانفشانی میکند تا به خیل شهدای کربلا بپیوندد. در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با «گلنار ترک» مادر شهید مدافع حرم «محرم ترک» را میخوانید:
دفاع پرس: از خاطرات دوران کودکی محرم بگویید؟
شرایط زندگی سخت بود و با تنگدستی فرزندانم را بزرگ کردم. شغل پدر بچهها آزاد بود و من هم سواد نداشتم. محرم هرچه که از مدرسه فرا میگرفت، به ما آموزش میداد، خمس، نماز، روزه و... دایم به پدر یادآوری میکرد که خمس مال خود را بپردازد.
دفاع پرس: بنا بر این شهید ترک از همان ابتدا به مسایل دینی علاقهمند بود؟
بله، محرم هنوز نمیتوانست به طور کامل راه برود، اما تا صدای مارش اخبار را میشنید، دستان خود را بالا میبرد و با لحن بچگانه خود میگفت: «الله اکبر، الله اکبر.» همه میگفتند محرم انسان با ایمانی میشود. هنوز هم با شنیدن مارش اخبار یاد محرم میافتیم.
دفاع پرس: چه شیوه تربیتی داشتید که فرزندانتان از ابتدا راه درست را انتخاب کردند؟
پدر بچهها برای کسب روزی حلال و من برای تربیتشان بسیار مراقبت میکردیم. همیشه میگفتم «اگر در راه بازگشت از مدرسه پنج دقیقه دیر کنید، به مدرسه تان میآیم.» هر دو اهمیت ویژهای برای تربیت بچهها قائل بودیم.
دفاع پرس: از بارزترین ویژگیهای اخلاقی شهید بگویید؟
محرم فرزند ارشد من و بسیار مهربان بود. وی همیشه به پدر و مادر خود احترام میگذاشت، حتی پس از ازدواج نیز حامی خانواده بود. هر مناسبتی که بود، برای ما هدیه میگرفت. همین که من به وسیلهای اشاره میکردم، کافی بود تا محرم هرطور که شده آنرا تهیه کند. حتی اگر خودش نبود، به همسر خود سفارش میکرد آنرا بگیرد. محرم بسیار مودب بود، و حتی در سلام دادن به بچهها پیشی میگرفت.
دفاع پرس: از اردات شهید به ائمه بگویید؟
محرم ارادت بسیاری به اهل بیت (ع) و به خصوص امام رضا (ع) داشت و هر زمانیکه فرصتی به دست میآورد، خود را به مشهد و حرم امام رضا (ع) میرساند. محرم دلش در سوریه همراه حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) بود، دلش پیش ما نبود. محرم یک مسلمان واقعی بود.
دفاع پرس: از ارادت فرزندانتان به شهدا بگویید؟
از همان کودکی هر زمانیکه مراسم تشییع پیکر شهیدی بود، حتما به همراه چهار فرزند خود حضور پیدا میکردم. با شرکت در این مراسم آرامش خاصی برای من به وجود میآمد. همیشه میگفتم «خوش به حال مادرش که مادر شهید شد» و از خدا میخواستم شهادت را روزی فرزندان من هم کند. محرم هر زمانیکه تصویر پسرعموی شهید خود را میدید، میگفت: «خوشا به سعادتت که شهید شدی» دعای خیر پدر و مادر فرزندم را به این جایگاه رساند.
دفاع پرس: از خاطرات آخرین دیدار تان با شهید ترک بگویید؟
میدانستیم برای ماموریت به کشورهای گوناگونی، چون سوریه، لبنان و... سفر میکند. حتی خواب شهادت محرم را هم دیده بودم. وقتی محرم آخرین بار برای خداحافظی به منزلما آمد، پدرش گفت: «محرم دیگر برنمیگردد.» گفتم «اگر دلت میگوید محرم دیگر برنمیگردد، مانع رفتن وی بشو.» پدرش پاسخ داد «محرم مسیر زندگی خود را انتخاب کرده است، چرا باید مانع موفقیت وی شد؟!» و همینطور شد. این دیدار آخرین مرتبهای بود که صدای فرزندم را میشنیدم.
دفاع پرس: از دلتنگیهای پس از شهادت بگویید؟
همیشه با فرزندم صحبت میکنم. در تمام لحظات وی را کنار خود احساس میکنم. مشکلات خود را با او در میان میگذارم و خواستههایم را میگویم. هنوز هم هرچه را که طلب کنم، محرم برایم فراهم میکند. هرچند که بسیار دلتنگش میشوم. همیشه میگفتم «ای کاش همه مریضیها برای من باشد، نه فرزندانم.ای کاش همیشه محرم ملاقات من بیاید.»، اما حالا این من هستم که هر هفته برای دیدار فرزندم راهی بهشت زهرا میشوم.
دفاع پرس: پس حضور شهید در زندگی خود را احساس میکنید؟
بله؛ یک سال از شهادت محرم میگذشت، برف سنگینی آمده بود. پنجشنبه بود و بسیار دلتنگ محرم شده بودم. بدون آنکه به کسی بگویم، راهی گلزار شهدای بهشت زهرا (س) شدم. اول صبح بود. خیلی منتظر وسیله نقلیه ماندم. با ناراحتی به محرم گفتم «اگر بودی، انقدر سختی نمیکشیدم.» دقایقی بیشتر سپری نشد که تلفن همراهم به صدا درآمد. محمد فرزندم بود. پرسید «مادر کجایی؟» وقتی آدرس را به وی دادم، گفت: «نگران نباشید، همانجا بایستید، من نزدیک شما هستم» از محرم تشکر کردم که مثل همیشه خیلی زود مشکل من را حل کرد.
دفاع پرس: خواب شهید را میبینید؟
بله، خیلی خواب محرم را میبینم. هر روز را به این امید سپری میکنم، که شب بشود و فرزندم را در خواب ببینم.
دفاع پرس: امکان دارد یکی از خوابها را برای مخاطبین خبرگزاری دفاع مقدس تعریف کنید؟
پس از شهادت محرم بود که تصمیم گرفتیم به کربلا برویم. پیشنهاد دادم عمه بچهها را هم همراه خود ببریم. فرمها را پر کردم. متوجه شدم هزینه سفر دو برابر شده است. به پدر شهید گفتم «این هزینه را چگونه تامین کنیم» گفت: «عمه را نمیبریم» گفتم «نمیشود، عمه را هوایی کردیم» حاجی گفت: «پس هیچکدام نمیرویم» با ناراحتی خوابیدم. خواب دیدم سر مزار محرم هستم. محرم آمد و گفت: «بفرمایید، بفرمایید» و یک زیارتگاه که درکنار مزارش بود را نشان میداد. گفتم «محرم چرا من هروقت میآیم، شما رو نمیبینم. اما این بار دیدمت» گفت: «مادر شما هر مرتبه که میآیی، من میبینمتان» مطمئن بودم این خواب نتیجه تصمیمی بود که در قبال عمه داشتیم.
انتهای پیام/ ۷۱۱