به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «رنج غربت داغ حسرت» غربت کتابی است که در آن خاطرات آزادگان درباره امام خمینی (ره) گردآوری شده است. بیشترین قسمت این کتاب که از سوی «موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)» منتشر شده خاطرات اسرا درباره بیماری، رحلت و عزاداری در سوگ حضرت امام (ره) میباشد. «رنج غربت داغ حسرت» را میتوان سندی برای عظمت جهانی رهبری دانست که دشمنان بعثی به آن معترفند.
بخشهایی از این کتاب را در ادامه میخوانید.
تلویزیون عراق، خبر بیماری امام را پخش کرد و نشان داد که امام تحت عمل جراحی است. من خودم تلویزیون نگاه نمی کردم و برای خودم ممنوع کرده بودم، ولی وقتی شنیدم تلویزیون امام را نشان می دهد، رفتم و دیدم همه بچه ها دارند گریه می کنند. عراقی ها صرفاً برای خوشحال کردن خود و ناراحت کردن ما این خبر را نشانمان دادند و بچه ها همه ناراحت شدند و گریه کردند.
روز چهاردهم خرداد ساعت 10 صبح، ما در محوطه اردوگاه قدم می زدیم که ناگهان دیدیم از بلندگوهای اردوگاه صدای قرآن می آید. ما چون خبر بیماری حضرت امام را می دانستیم میخکوب شدیم. در آن لحظه در کل اردوگاه موصل چهار، جوی به وجود آمد که بچه ها قدرت سخن گفتن با هم را نیز نداشتند؛ یعنی قدم می زدند بدون اینکه صحبتی بکنند. برای عراقی ها هم خیلی تعجب آور بود که چطور این اردوگاه ناگهان ساکت شد.
این سکوت مدتی طول کشید تا آمار گرفتند. وقتی آمار گرفتند، ما را به داخل آسایشگاه فرستادند و مسئول ایرانی اردوگاه را صدا کردند و خبر رحلت امام را به او دادند و تسلیت گفتند. پس از اینکه به داخل آسایشگاه رفتیم، مسئول اخبار رفت و رادیو را باز کرد و اخبار ایران را گرفت و خبر داد که سید احمد آقا در پیامش اعلام کرده که روح بلند و ملکوتی امام به ملکوت اعلی پیوست. وقتی بچه ها دیدند باید خبر رحلت حضرت امام را باور کنند به شدت منقلب شدند.
ما کمتر روزی در اسارت شاهد اینهمه حزن و اندوه بودیم؛ یعنی هرگز چیزی به این گستردگی بر اسرا تأثیر بگذارد نداشتیم. بعضی از دوستان به سجده رفته بودند، بعضیها در حالی که نشسته بودند اشک از چشمهایشان جاری بود، و بعضی ها بغض راه گلویشان را گرفته بود؛ ولی زمانی که بغضها ترکید، صدای ناله و گریه بچه ها بلند شد.
انصافا دشمن هم زیاد سخت گیری نکرد و ما چهل روز برای حضرت امام مجلس عزاداری بر پا کردیم. البته، بعضی از دوستان که در اردوگاه های دیگر بودند می گویند دشمن به این مناسبت شادی می کرد، اما در اردوگاه ما چنین خبری نبود، بلکه دشمن کاملا با ما احساس همدردی می کرد و سختگیری نمی کرد. برای همین، مجالس عزاداری حضرت امام تا چهل روز در اردوگاه ما برپا بود.
خبر آرامش بخش
آن روز به ما خیلی سخت گذشت، تقریباً غروب بود که به داخل آسایشگاه رفتیم. عده ای از بچه ها چیزی درست کرده بودند شبیه تابوت که پتوی سیاهی هم روی آن کشیده بودند و دو تا عکس بزرگ از حضرت امام درست کرده بودند و روی آن گذاشته بودند. خلاصه، صحنه خاصی درست شده بود. وقتی این مقدمات آماده شد، بچه ها شروع کردند بر سر و صورت خود زدن و گریه و ناله سر دادن و.... قیامتی بر پا بود تا اینکه ساعت هشت شب، اخبار بغداد شروع شد. البته درباره رحلت امام چیزی نگفت، اما گفت که خامنهای به جانشینی خمینی برگزیده شده است. زمانی که کسی فکر نمی کرد «آیتالله خامنهای» به جای امام برگزیده شود، این خبر برای ما بسیار آرامش بخش بود.
بعد از امام، تا مدتی بعد از سالگرد که ما در عراق بودیم، به معنای واقعی و حقیقی کلمه احساس می کردیم یتیم شده ایم و خودمان این یتیمی را قبول داشتیم. آن روز هم که آمدیم ایران، وقتی در اسلام آباد (یا شهری دیگر) خواستند ما را تقسیم کنند و هر کس را به شهر خودش بفرستند، ما گفتیم دو تا خواسته داریم؛ اول ما را به مرقد امام ببرید و بعد هم به زیارت مقام معظم رهبری. خلاصه، پافشاری کردیم و پشت تریبون و بلندگو گفتیم تا مرقد امام نرویم به خانه هایمان نمی رویم. مسئولان هم ناچار این کار را انجام دادند و ما اولین گروه آزادگان بودیم که به زیارت مقام معظم رهبری رفتیم. اول به زیارت مرقد امام رفتیم و بعد هر کسی به شهر خودش رفت.
انتهای پیام/ 161