به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، شهید «محمدرضا مزینانی» فرزند علی در تاریخ 14 / 45 در دامغان دیده به جهان گشود. پدرش به عنوان نگهبان در اداره مخابرات بود و زندگی خوبی را برای همسر و فرزندانش فراهم آورده بود. شهید تحصیلات را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد. اما در آن موقع مدتی از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می گذشت و آن ها با حمایت ارباب استعمارگر خود امریکا و بسیاری دیگر از کشور های غربی اجازه هر گونه حمله وحشیانه را به میهن و مردم شریف و بی پناه کشورمان به خود می دادند.
درآن زمان خیلی از نوجوانان ایرانی با وجود سن کمی که داشتند درس و مدرسه را رها کرده و از پشت نیمکت به صحنه مبارزه و نبرد در برابر دشمن پا گذاشتند. شهید مزینانی هم از زمره این نوجوانان بود که با وجود سن کم روحی مردانه و بزرگ داشت و تصمیم گرفت به نوبه خود به کمک مردم شریف وطنش بشتابد. بنابراین مدرسه را رها کرد و با عضویت در بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پا به جبهه گذاشت.
اولین بار به کردستان اعزام شد و پس از مدتی رشادت و دلاوری به اصرار دیگران به دامغان و مدرسه برگشت محمدرضا دوری فضای جبهه برایش قابل تحمل نبود پس بار دیگر با اصرار فراوان پا به جبهه جهاد گذاشت. اولین بار به جبهه های جنوب اعزام گردید. او در آنجا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به تاریخ 24 خرداد61 به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید محمدرضا مزینانی
پدر و مادر عزيزم صبر كنيد كه خداوند صابران را دوست دارد و خدا صابران را وعده داده است به اجري عظيم و هيچ وقت نگران نباشيد كه من در اينجا هستم و از اين كه احتمالاً افتخار شهادت نصيب من شد ناراحت نشويد مگر مادر جان مگر من از قاسم بهترم، در صحراي گرم و سوزان كربلا قاسم به نداي هل من ناصر ينصرني حسينش لبيك گفت و الان هم فرياد حسين زمان را عدهاي از مومنان لبيك گفتند و در صف مجاهدان في سبيلالله پيوستند و از وابستگيهاي دنيوي بريدند و عدهاي به لقاء الله پيوستند و عدهاي منتظر شهادت ماندند كه خداوند در قرآن ميفرمايد:
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا و ما هم جهاد في سبيل الله را بر خانه نشيني ترجيح داديم و بر كربلاي خوزستان پا نهاديم خداوند انسانها را آزمايش ميكند به مال و جان و فرزند و همسر و هر كس كه از اين آزمايش پيروز بيرون رفت به راستي كه رستگار شد.
خداوند ميفرمايد: از هر چه را كه عزيز ميداريد و دوست داريد در راه خدا انفاق كنيد كه خشنودي خدا در آن است و انشاءالله كه در اين آزمايش موفق شويد از وقتي كه قدم از خانه به قصد جبهه بيرون گذاشتم متعلق به انقلاب و امام زمان و خدا شدم انشاءالله خدا به تو اي مادر عزيزم كه چه رنجها كشيدي تا مرا به اين مرتبه رساندي اجري عظيم عطا فرمايد و اين تحفه ناقابل را خداوند به خويش از طرف شما قبول بفرمايد و شما هم بتوانيد با مالهاتان به جهاد رويد.
و خدا كه ميفرمايد: ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه. خداوند مشتري كساني است كه با جان و مال خود مجاهدت ميكنند و ما كه مي توانستيم با جانمان و شما نيز با مالهايتان خدا را ياري كنيد تا خدا هم شما را ياري كند ان تنصرو الله ينصركم و يثبت اقدامكم. و مادرم مگر تو بهتر از زينب و فاطمه زهرا(س) هستي؟
پدر جان مگر معلمت حسين(ع) نيست همان شهيدي كه طفل شير خوارش را هم در راه خدا فدا كرد و خود نيز فدا شد و يزيديان تير را بر گلوي نازنين كودك شيرخوارش فرود آوردند مگر آنها براي حسين(ع) عزيز نبودند و علي را بگويم كه بر زهرايش سيلي كوفتند و خود نيز در محراب به درجه شهادت رسيد پس پدر جان از معلمت درس آزادگي و شهادت بياموز.
والسلام علي من التبع الهدي
اللهم الرزقنا توفيق الشهاده في سبيلک
سوسنگرد اسفند 1360/12/26
انتهای پیام/