به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، انتشارات «هنر دفاع» در ادامه انتشار مجموعه نمایشنامههای دفاع مقدس، «پدارن، مادران، فرزندان» را به تازگی روانه بازار کتاب کرده است.
این اثر به مساله داعش و جهاد نکاح میپردازد، موضوعی که در هنرهای نمایشی به طور جدی به آن پرداخت نشده است. «آرش عباسی» در این نمایشنامه حضور زنان و دختران اروپایی، در میان داعشیها را دستمایه متن خود قرار داده است که به عنوان برده جنسی مشغول فعالیت هستند.
در این اثر چیزی از جبهه مقاومت نمیبینیم. نویسنده همه تلاش خود را کرده تا آینهای مقابل اندیشه تکفیریهای داعش قرار دهد که چگونه با کشتن روح انسانیت در زنان، آنها را به نیستی میکشانند.
در داستان این اثر میخوانیم که مادری در جستجوی دخترش است تا او را بیابد. روزی هنگام کار با رایانه و جستجو در شبکههای اجتماعی موفق میشود او را پیدا کند. دختر که علیالظاهر مسلمان و محجبه شده است اعتراف میکند به داعشیها پیوسته و هر ماه با یکی از آنها ازدواج میکند. تلاش مادر برای برگرداندن دخترش به جایی نمیرسد و در آخر خودش را میکشد.
قسمتی از متن کتاب:
«دختر: احتمالا تو هم مثل خیلیهای دیگه یه تصور غلط از اینجا توی ذهنت هست. اما همین که ما داریم با اینترنت با هم حرف میزنیم، فکر میکنم کافی باشه که حداقل نصف حرفایی که شنیدی غلط باشه ... زنگی در چادر و سوار شتر شدن و این چیزا افسانه است. وبکَم رو میچرخونم تا آپارتمان منو ببینی. من اینجام با همسرم که یه مرد چهل و پنج ساله است، زندگی میکنم. البته این همسر دوم منه. همسر اولم فقط سه روز باهام زندگی کرد بعد مجبور شدیم از همدیگه جدا بشیم، چون اون توی جنگ کشته شد و من بعد از ظهر همون روز با همسر جدیدم ازدواج کردم. از این هم ممکنه خیلی زود جدا بشم، اما مهم این که سریع با یه مبارز دیگه ازدواج کنم. بین خودمون بمونه، به نظر تو همین نمیتونه جذاب باشه؟ [میخندد.] حداقل ماهی یک شوهر ... شوخی کردم. این حرفم فقط برای خنده بود، اهداف خیلی مهمتر از این حرفا است. خب بگو ببینم تو چطور با جهاد نکاح آشنا شدی؟ چطور تونستی منو پیدا کنی؟ و اینکه کی آمادهای که مقدمات اومدنت رو به اینجا فراهم کنم ... بعد بهم بگو چند تا از دوستات هستن که مثل تو دوست دارن بیان اینجا؟ میتونی منو بهشون معرفی کنی؟ ... چی شده؟ چرا داری گریه میکنی؟ اتفاقی افتاده؟
[زن درحالی که نمیتواند جلوی گریهاش را بگیرد، عینک و کلاهش را برمیدارد. دختر با دیدن چهره زن دست و پایش را گم میکند. گویی میخواهد تصویر را قطع کند.]
زن: سی بل خواهش میکنم ... بهت التماس میکنم قطع نکن ... سی بل ببین دارم گریه میکنم، دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم ... خواهش میکنم صبر کن، چند دقیقه به حرفام گوش کن.
دختر: تو منو گول زدی ... لعنت به من، خنگ بازی درآوردم.
....
زن: من بعد از ماهها تونستم تو را پیدا کنم، حداقل یک ماهه که شبانه روز دارم توی اینرنت میگردم تا ردی ازت بگیرم. من خیلی هیجان زدهام، ولی تو حتی نمیخوای نگام کنی. نمیخوای صدام کنی مامان ... با این حال بذار فقط چند لحظه باهات حرف بزنم، اصلا همون حرفا رو بزن. فکر کن من یه زنی هستم که میخواد بیاد اونجا و با مردای داعشی ازدواج کنه. چی بهش میگن جهاد نکاح یا هر کوفت دیگه. اصلا مییام ... من داوطلبم که بیام، کمکم کن بیام.»
«پدران، مادران، فرزندان» به قلم «آرش عباسی» در 38 صفحه منتشر و توسط انتشارات «هنر دفاع» وابسته به سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس در 2000 نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161