به گزارش خبرنگار دفاع پرس از تهران، «علی قربانی فیروزکوهی» در 15 دی ماه سال 1344 در شهرستان ورامين به دنيا آمد. وی پس از گذراندن دوران كودكی در سال 1351 در مدرسه توحيد «كوشيار سابق» مشغول به تحصيل شد و پس از آن وارد مدرسه راهنمايی علوی «لشكری سابق» شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی او در 25 شهریور سال 1360 همراه با نيروهای بسيج به مناطق جنگی اعزام شد و توانست در عملیات «فتح المبين» در قالب «تيپ 7 ولیعصر» شركت كند. پس از آن به عضويت «سپاه خرمشهر» در آمد و پس از آزادسازی اين شهر كه خود نيز در آن شركت داشت در قسمت حفاظت فيزيكی مشغول به خدمت شد.
پس از چند ماه به قسمت پدافند لشكر 27 حضرت رسول (ص) منتقل و بعد از مدتی كوتاه وارد تيپ 10 لشكر مخصوص حضرت سید الشهدا (ع) شد.
او ابتدا در گردان حضرت علی اصغر (ع) و سپس مدت زيادی در گردان حضرت علی اكبر (ع) مشغول به خدمت بود. از عملیاتهای بزرگی كه آن شهيد بزرگوار در آن شركت داشت می توان به «فتح المبين»، «والفجر مقدماتی»، «والفجر 1»، «والفجر 4»، «خيبر» و «كربلای يک» اشاره کرد.
علی، علاوه بر عملیاتهای مذكور در دهها عمليات بزرگ و كوچک ايذايی نيز شركت کرده و پس از مدتی به سمت معاون گردان حضرت علی اكبر (ع) در آمد.
وی سرانجام در 17 تیرماه سال 1365 در عملیات غرور آفرين كربلای 1 «آزادسازی شهر مهران» در ارتفاعات «قلاويزان» در نقطهای كه به عنوان سرستون به خط دشمن حمله كرده بودند، هدف تيربار دشمن قرار گرفت و به مقام شامخ شهادت نائل آمد و به آرزوی ديرينهاش رسيد.
فرازی از وصيتنامه شهيد
مادر عزيزم، نمی دانم چه بنويسم، هم اكنون كه برايت می نويسم، باور كن دلم می خواهد گوشه ای بنشينم و گريه كنم؛ ولی خب هر كس گفت «لا اله الّا الله» بايد در عمل هم به اثبات برساند. ميدانم كه طاقت نداری خبر شهادتم را بشنوی، اما مادرم چون فاطمه (س) صبور باش كه رنجها و مشقتها كشيد تا فرزندان خود را بزرگ كرد و فداي اسلام کرد. مادرم مبادا در مرگم زياد حسرت بخوری كه منافقان كور دل بگويند با از دست دادن فرزند خود از اين انقلاب دل سرد شده اند.
مادرم، علی پسرت می رود برای ياری اسلام و برپايی احكام الهی در سرتاسر گيتی تا خون سرخش را در كربلای جنوب بريزد. اگر با ريختن خون علی ها اسلام پايدار است، پس ای گلوله ها سينه سرخ مرا بشكافيد.
دوست دارم كه احترام ايثارگران بسيجی را نگهداريد مبادا چيزی به آنها بگوييد كه باعث ناراحتی شان شود. آنها صاحبان انقلابند.
دوست دارم كه با لباس بسيجی دفن شوم، پس بگوييد كه بسيجی بود؛ چون هيچ لباسی مقدستر از لباس بسيجی نيست. گويا بسيجی كه لباس را به تن میكند كفن اوست و آرزويش آن است كه در اين لباس مقدس به شهادت برسد.
انتهای پیام/