صحبت‌های صریح هاشمی‌رفسنجانی درباره جنگ:

جام زهر بر امام تحمیل نشد؛ انتخاب کردند که بنوشند/ عملیات خیبر به اهدافش می‌رسید، جنگ تمام می‌شد

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران گفت: امام با آن هوشی که داشتند جمله «جام زهر را می‌نوشیم» را درست بکار بردند، یعنی انتخاب کردیم که بنوشیم، یعنی بر ایشان تحمیل نشد که بنوشند.
کد خبر: ۲۹۷۷۹
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۹ - 28September 2014

جام زهر بر امام تحمیل نشد؛ انتخاب کردند که بنوشند/ عملیات خیبر به اهدافش می‌رسید، جنگ تمام می‌شد

به گزارش دفاع پرس، وی در مصاحبهای صریح با سایت شخصی خود به بیان ناگفتههایی از 8 سال دفاع مقدس پرداخت.

متن کامل این مصاحبه در پی میآید:

 بسمالله الرحمنالرحیم، محضرتان رسیدیم تا سخنان جناب عالی را به عنوان یکی از اصلی ترین امنای حضرت امام در طول سالهای دفاع مقدس بشنویم و براساس رسالت رسانه ای خویش در جامعه منعکس نماییم. اولین سوال خود را اینطور شروع می کنم که آیا امکان این موضوع  وجود داشت که کاری کرد که این جنگ شروع نشود؟ یعنی امکان پیشگیری از جنگ از ناحیه ما وجود داشت؟ اصلا چرا جنگ شد؟


بسم الله الرحمن الرحیم . این جنگ را دیگران طراحی و اجرا کردند. نمیتوانم بگویم نمیشد جلوی جنگ گرفته شود ولی ما نه طراح جنگ بودیم نه مجری آن.  حتی حدود یک ماه پس از آغاز رسمی جنگ عراق علیه ایران یک روزنامه آمریکایی به نقل از یکی از کارشناسان نظامی آمریکا فاش کرده بود که طرح عراق برای حمله به ایران در سال 1950 میلادی توسط انگلیس طرحریزی شده بود.


شاید میشد جلوی وقوع جنگ را گرفت


به هر حال اگر مسائل ما به روز بود و بر اوضاع مسلط بودیم که بتوانیم برای جلوگیری طراحی کنیم، شاید میتوانستیم ولی مطمئن نیستم. چون دشمنان از قبل طراحی داشتند. حتی قبل از شروع، زمزمه آن به گوش میرسید. بعد از شکست کودتای نوژه، آمریکاییها گفته بودند این دفعه طرحی داریم که کودتا نیست تا کشف شود و شورش نیست تا جلویش را بگیرند. طرح ما چیز دیگری است که علنی هم خواهد بود. این حرف تفسیری غیر از جنگ نداشت. بعدها فاش کردند که این جنگ از تیر ماه 59 که برژینسکی در مرز اردن با صدام ملاقات کرد، شروع شد.

نقش شوروی و آمریکا در وقوع جنگ

این موضوع فقط مختص به غربی ها نبود و شرقیها هم در متن افکارشان قبول نداشتند که یک حکومت اسلامی در کنارشان تشکیل شود. چون مبنای ایدئولوژی آنها الحاد بود. اصلا زمینه فکری آنها الحادی است. هم افکار مارکسیستی را تبلیغ کرده بودند و هم ساختارشان الحادی بود. به علاوه در داخل خود شوروی حدود 100 میلیون مسلمان بود که پیروزی انقلاب میتوانست برای آنها سازندگی داشته باشد. همه این مسلمانان در همسایگی ما، در آذربایجان، ترکمنستان، قفقاز و آسیای میانه و دیگر جمهوریهای شوروی بودند.

دلیل انتخاب عراق برای تجاوز به ایران

اینکه چراعراق برای تجاوز به ایران در بین کشورهای عربی انتخاب شد هم دلایل خاص خود را داشت. چون اکثریت مردم عراق شیعه بودند و مسلمانان سنی و غیربعثیها و کردها هم متمایل به انقلاب اسلامی ایران بودند. سران حزب بعث احساس میکردند بعد از ایران نوبت عراق است که انقلاب اسلامی در آن اتفاق بیفتد. از طرفی شهید صدر و خواهرش، شاگردان شهیدصدر و حوزه علمیه هم کارشان را شروع کرده بودند. سابقه حضور امام هم در بین نیروهای مذهبی و مردم مسلمان عراق مؤثر بود.

در یک سال و نیم اول دفاع مقدس یعنی تا فتح خرمشهر تجاوزی شده بود و ما هم باید دفاع میکردیم. به نظر می آید در این مقطع سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی کار خاصی نکردند ولی در این بعد از طریقالقدس و فتحالمبین که هنوز خرمشهر را پس نگرفته بودیم، آقای حبیب شطی از طرف کنفرانس اسلامی برای میانجیگیری آمدند. آیا نمی شد آنها اقدام عاجل تری انجام می دادند؟

- خیلی زودتر آمدند. در همان هفته اول جنگ یاسرعرفات و ضیاءالحق و حبیب شطی آمدند. سازمان ملل هم در تاریخ 6/7/59 جلسه گرفت و قطعنامه 479 را صادر کرد. همه این موارد مربوط به هفتههای اول جنگ بود. منتهی تمام کارها سطحی بود. آمده بودند که بگویند جنگ را بدون توجه به تجاوزگری عراق و اشغال خاک ایران و خسارتها و ارائه پیشنهاد برای رفع تجاوز و تنبیه متجاوز تمام کنید.

·  شما یک تاریخچهای از تحرکات سیاسی و فعالیتهای بینالمللی در ارتباط با جنگ را تا مقطع فتح خرمشهر بگویید؟

- واقعیت این بود که صدام حمله کرد و در استانهای کرمانشاه، ایلام و خوزستان مقدار زیادی از اراضی ما را گرفت.

نقشهای که صدام به یاسر عرفات نشان داد

ولی به اهدافش نرسید. عرفات که به ایران آمده بود، در یک جلسه خصوصی به من گفت در اتاق جنگ صدام نقشهای را دیده که هدف آنان در خیز اول رسیدن به بهبهان و مسجدسلیمان در شرق و شمال شرقی خوزستان است. چون ما در مسجدسلیمان تجهیزات نظامی و هوانیروز و کارخانه تانک و در بهبهان فرودگاه داریم. این نقشه تسخیر کامل خوزستان بود. عرفات تهدید میکرد که صدام برای رسیدن به این اهداف برنامهریزی میکند. در اولین قدم یعنی در خرمشهر گیر کردند. آنها میخواستند پس از خرمشهر، آبادان و اروندرود را بگیرند. یعنی جزیره آبادان در اختیارشان باشد. این هدف برای آنها استراتژیک بود. در این دو هدف شکست خوردند. در آبادان مقاومت کردیم و در خرمشهر هم نتوانستند بخش جنوب شرقی آن را بگیرند.

تصرف خوزستان برای صدام قطعی بود

در گزارشهای خود به آنها گفته بودند. گرفتن خوزستان قطعی است. البته دیگر کسی نمیتوانست منکر تجاوز بودن عراق شود. او شروع کرده بود. سازمان ملل هم نمیتوانست بیتفاوت باشد. عراق همین مقدار را برای تعقیب اهدافش کافی میدانست. یعنی در حالی که بخش قابل توجهی از خاک ما در اشغال است، آتشبس را بپذیریم و مذاکره شروع شود. ایران برای صدور نفت هم به آسانی نمیتوانست موفق شود، چون شرایط برای صدور نفت خیلی سخت شده بود. یعنی ایران یک شکستخورده در حال مذاکره بود که صدام هروقت میخواست یک قدم به جلو میآمد. سازمان ملل هم قطعنامهای صادر کرده بود که 5 بند داشت. مهمترین بند این بود که «دوطرف از توسل به قوه قهریه بپرهیزند». بقیه بندها خیلی سطحی بود. از تشخیص و تنبیه متجاوز چیزی نگفته بودند. حتی نگفته بودند که متجاوز به مرز برگردد.

پیشنهاد شهید رجایی در سازمان ملل برای آتش بس

شهیدرجایی بیست و چهارم مهرماه 59 به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد متجاوز به مرز خود برگردد و نیروی بیطرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی اتفاق نیفتد که هیچ اعتنا نکردند. ولی تبلیغات علیه ما را شروع کرده بودند. عراق فوری پذیرفت و ایران نپذیرفت. معلوم بود که عراق میپذیرد. او در گام اول به بخشی از اهدافش که بیشتر سیاسی بود، رسیده بود و گامهای بعدی را هم برمیدارد. ایران هم در اولین گام شکست خورد و در گامهای بعدی هم به ترتیب شکست میخورد. پس در آن مرحله میانجیگرها میآمدند و حرف ما این بود که باید متجاوز برود. میگفتیم اول متجاوز را محکوم کنید تا مذاکره و آتشبس شروع شود.

·         بعد از فتح خرمشهر به نظر می آید سیاست جدیدی درباره ادامه جنگ شکل گرفت که بعدها در ادامه اش منجر به شکل گرفتن دیپلماسی عملگرا وهوشمندی شد که در سخت ترین گردنه سیاسی تاریخ نظام، از اجماع حامیان صدام ، اجماع علیه صدام و از قطعنامه های ضد جمهوری اسلامی ایران، پل بزرگترین پیروزی سیاسی نظام را در جنگ بسازد. برای مردم تصویری میدانی از اتفاقاتی که طی سالهای آخر دفاع مقدس افتاد و شیب رو به صعود ومتوازنی از دیپلماسی را ایجاد کرد تا به قطعنامه رسیدیم ، ارائه فرمایید?

_ فکر می کنم استراتژی مهم قضیه ، بعد از فتح خرمشهر از طرف  امام ارائه شد که یک راهنمایی برای بعد از آن بود که چه سیاستی را پیش بگیریم . از لحاظ تاریخی در آن مقطع مباحثی داشتیم که کاملاً بین امام و نیروهای نظامی بود.

سیاست ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر

فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه ای که به عنوان جلسه شورای عالی دفاع بود.خدمت امام رسیده بودند. من و آیت الله  خامنه ای هم بودیم . آن موقع من سخنگوی شورای عالی دفاع بودم .خرمشهر فتح شده بود ونیرو های ما خیلی شاداب بودند . نیروهای زیادی هم عازم جبهه ها  می شدند. عراقی ها هم خیلی  سرخورده بودند.طبیعی این بود که در تعقیب نیروهای فرار کرده بعثی وارد خاک عراق  شده و آنها را درخاک  خودشان منهدم کنیم .جلسه هم برای این تشکیل  شده بود که چه کار کنیم؟.

امام در قدم اول هم با ورود به خاک عراق  مخالفت کردند و هم با ختم جنگ . چون برای نظامی ها یک مشکلی  پیش آمده بودند و با منطق آنها سازگار نبود . آنها می گفتند که اگرعراق بفهمد ما پشت مرز می ایستیم و داخل خاک نمی شویم  با خیال راحت قوای خود را بازسازی می کند. به علاوه مقدار زیادی هم از ارتفاعات سرشکن ما در غرب را اختیار دارد و ممکن است بار دیگر با تجربه بیشتر و حمایت دیگران به شکل دیگری حمله اش را آغاز کند.

با اینکه شخصیت امام ،زبان نظامی ها را مقداری کُند می کرد ، ولی انصافاً کارشناسانه حرف زدند . گفتند : اینکه ما دشمن منهزم را تعقیب نکنیم و به آنها فرصت تجدید قوا بدهیم ،با منطق نظامی نمی خواند. اگر ما بخواهیم جنگ را ادامه دهیم ، نمی توانیم بگوییم که ما تا مرز می آییم . بعد از این دیگر دشمن چه مشکلی دارد؟

چرا امام مخالف ورود به خاک عراق بودند؟

امام هم با آن روحیه ای که داشتند،در مقابل منطق خاضع بودند و با همه قاطعیتی که داشتند ، منطق اینها را پذیرفتند و گفتند که راه دیگری انتخاب کنید. چند دلیل آوردند که نباید وارد خاک عراق شویم  که قبلاً هم گفته بودند. یکی این بود که با ورود ما به خاک عراق، مردم عراق هم آن گونه که الان روحیه آنها با ماست ،(چون مردم عراق  درجنگ بیشتر طرفدار ما بودند و علاقه ای به صدام  نداشتند) آن موقع حس وطن خواهی آنها باعث می شود که پشت سر دولت و ارتش عراق بایستند. دوم اینکه دنیای عرب هم احساس خطر می کند و روحیه  ناسیونالیسم عربی گُل  می کند و برای عراق نیروی زیادی می گذارند سوم هم اینکه جهان حاضر نیست این گونه ببیند که ما عراق را تصرف کردیم .

همه اینها باعث می شود که کار ما در جنگ مشکل شود . بعد  هم یک دلیل انسانی و دینی را اضافه کردند و گفتند که مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آینده با مردم عراق باید کار کنیم و آنها هم به ما تکیه خواهند کرد. ما نباید به مردم عراق صدمه بزنیم چرا که یکی از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از از دست بعثیان خون آشام بود .تا حال آنها به کشور ما آمده بودند و ما با آنها به عنوان متجاوزین می جنگیدیم. وقتی که به آنجا رفتیم مردم آسیب می بینند این به قسمت بعدی هم که می خواهم بگویم ، مربوط می شود از این جهت همه اینها در جنگ برای ما یک راهنما شد.

با پیشنهاد امام راه حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که اگر می خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند و یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود . این استراتژی شد که امام به ما دادند . در آن جلسه من و آیت الله خامنه ای بحثی  نکردیم .چون ما نظامی نبودیم، آنها بحث می کردند.با این جمع بندی از خدمت امام بیرون آمدیم .متاسفانه بعداً ما نتوانستیم این نوار را پیدا کنیم و یا دفتر امام این نوار را نداد، چون ما دبیرخانه ای داشتیم و آقای نظران مذاکراتمان را ضبط می کرد و نگه می داشت، هروقت مراجعه کردیم گفت که من ندارم واقعیت آن جلسه این بود.

بخاطر اختلافات سپاه و ارتش، فرمانده جنگ شدم

بعداً طراحی همین شد که ما به سراغ جاهایی برویم که مردم آسیب نمی بینند تا مدتی که من فرمانده جنگ نبودم دو ، سه عملیات مثل رمضان و والفجر مقدماتی انجام شد که ناموفق بود. برای انجام آن چند عملیات هم بین ارتش و سپاه که خیلی صمیمی بودند، اختلاف افتاد. چون هر دو می خواستند خوب بجنگند ارتش می خواست کلاسیک بجنگد و سپاه هم اصل غافلگیری را انتخاب کرده بود و شیوه دیگری در جنگ داشتند . لذا اختلاف به وجود آمد. بالاخره ضرورت پیدا کرد که کسی در آنجا باشد و جنگ را فرماندهی و این اختلافات راحل کند که من از سوی امام به عنوان فرمانده جنگ انتخاب شدم.

با سران قوا در جلسات 5 نفری که داشتیم، مطرح کردیم و همه متفق بودیم که جنگ را باید به صورتی خاتمه دهیم که ما از عراق گروگان بزرگی داشته باشیم تا هم خواسته هایمان تامین شود و  هم به اهداف خود در جنگ برسیم . اهداف خود در جنگ برسیم . اهداف متجاوزانه ای نداشتیم . بالاخره کسی  تجاوز کرده و باید کیفرش را ببیند و ماهم خسارت دیدیم و باید خسارت بدهند.

از ابتدا می دانستم تعیین متجاوز یعنی سقوط صدام

می دانستیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد، دولت صدام سقوط می کند. چون هم باید خسارت بدهد ، هم محکوم شود وبه عنوان متجاوز تنبیه شود. ما هم محاکمه او را می خواستیم. وقتی محاکمه می شد، معلوم بود که این دولت با آن تلفات و با آن مشکلات  نمی ماند.

بنابراین خواسته های ما چیزی بود  که نتیجه اش همان می شد که بعدها در پذیرش قطعنامه شد . خدمت امام برای خداحافظی رفتم و همین را مطرح کردم که ایشان بدانند من با این عقیده در جنگ می روم و هرچند که شعار می دهیم جنگ جنگ تا پیروزی یا تا رفع فتنه و یا هر چیز دیگر، استراتژی ما این است گفتم که من با این هدف وارد میدان می شوم تا جنگ را به این صورت تمام کنیم ایشان هم نگاهی به من کردند و جواب ندادند من هم انتظار نداشتم جواب بدهند می خواستم بگویم که اگر می خواهید من جنگ را فرماندهی کنم، این استراتژی من است . فقط با یک تبسم مواجه شدم . این تبسم می توانست به معنای اینکه شما ساده هستید باشد و می توانست به این معنا باشد که این خوب است ولی حقش نبود که امام این حرف را بگویند این حرف را من می بایست می گفتم که گفتم.

عملیات خیبر به اهدافش می رسید، جنگ تمام می شد

در آن روزها سپاه طرح عملیات خیبر را آماده کرده بود و منتظر من بودند. چمدان من هم آماده بود و عصر همان روز با هواپیما رفتم و همان شب یا شب بعد به قرارگاهی که برای جنگ داشتند رفتیم . همه فرماندهان جمع بودند و من این جمله  را گفتم.تشریح عملیات خبیر معلوم شد که هدف اصلی آن این است که جاده بصره و بغداد را قطع کنیم ، لب دجله بایستیم و از آنجا هم به صورت جنگ های نامنظم راه ناصریه را تهدید کنیم که بصره کاملاً ً از عراق جدا باشد. یعنی عراقی ها نتوانند از بصره و دریا استفاده کنند.این استراتژی آن عملیات شد و من هم برای فرماندهان گفتم که اگر شما به اهداف این عملیات برسید من به شما قول می دهم که جنگ پیروزمندانه تمام می شود سرجای خودمان بایستیم و می گوییم که بیایید متجاوز را محاکمه کنید وحق ما را هم بدهید.در این صورت ما از اینجا به زمین خودمان بر می گردیم وچیزی نمی خواهیم در آنجا این حرف من دوگونه تلقی شد.

نوار حرفهایم در عملیات خیبر را سپاه به من نداده است

آن نوار را سپاه به من نداده است. این گونه اسناد را آنها جمع می کردند. آن نوار، یک نوار تاریخی است . من از روی نقشه کالک جنگی تحلیل کردم وآن حرف ها را گفتم .از همان روز یا همان شب این بحث شروع شد خیلی ها خوشحال شدند و بعضی ها هم گفتند همه می گویند « جنگ جنگ تا پیروزی » آقای هاشمی می گوید «جنگ جنگ تا یک پیروزی». آنها نمی دانستند که پشت این یک پیروزی ،همان پیروزی واقعی است که از این در می آید.من هم گفته بودم و می فهمیدند ولی کسانی بودند که دلشان می خواست جنگ باشد و فکر می کردند که در جنگ و باب شهادت باید باز باشد تا آثاری از لحاظ فرهنگی، نظامی، وسیاسی داشته باشد. آن گونه عقیده داشتند و هرکسی عقیده خودش را دارد.

در فاو ، شلمچه و حتی حلبچه به دنبال یک پیروزی برای خاتمه جنگ بودیم

متاسفانه عملیات خیبر به اهدافش نرسید. اول خوب جلو رفتیم . غافلگیری هم واقعی بود. چون ما از آب گذشتیم وبه آْن طرف رفتیم و به لب دجله هم رسیدیم وبچه ها از آب دجله وضو گرفتند . ولی مشکلاتی پیدا شد . با عقب نشینی از جاده بصره ، عملیات بدر هم که بعد از آن بود ، نتوانست به اهدافش برسد . استراتژی ما در گروی یک عملیات باقی ماند که بالاخره  عملیات های فاو ،شلمچه ،{ کربلای 5} وحتی عملیات حلبچه با هدف گرفتن سد در بندی خان ومنطقه دربندی خان ، مصادیقی از آن سیاسی و در این جهت بود.

آنچه که از عملیات خیبر  تا عملیات حلبچه نتیجه این سیاست ما شد، این بود که نشان داد که قدرت زمینی ما از عراق خیلی بالاتر است.یعنی ما در عملیات زمینی موفق تر هستیم. البته بعدها عراقی ها دو، سه عملیات کردند واینجاها را پس گرفتند که بحث خاص خودش را دارد. دنیا هم فهمید که دست ما بالاتر از آنهاست و براساس همان استراتژی ای که تابه حال عمل کرده بودیم ، آماده مرحله جدیدی در جنگ شدیم . اگر در اینجا سوالاتی دارید بگویید و اگر ندارید من حرکت  بعد را می گویم.

·         اگر اجازه بدهید دو سوال در اینجا بکنم اول علت انتخاب جنابعالی از سوی امام و دوم اشاره ای به  جنبه های خارجی سیاست دفاع مقدس  . اگر صلاح می دانید درباره چرخشی که عربستان، کشورهای عربی وحتی روس ها در این سالها پیدا می کنند،بفرمایید. من در خاطرات شما رایزنی های متعددی را می بینم که به واسطه آقای مرحوم حافظ اسد بین جمهوری اسلامی و روسیه و حتی عربستان انجام می شود . ایشان نقش واسظه را پیدا می کنند. چند بار در خاطرات شما پیشنهاد پادشاه عربستان مبنی بر مذاکره برای بعد از صدام هست. حتی می فرمایید این پیشنهاد در این مقطع از طرف روس ها هم به ما داده می شود . یعنی  این استراتژی که حضرت  عالی در رابطه با داخل پیگیری فرمودید، در جنبه بین المللی هم مسیری را طی می کند. اگر حضرت عالی در رابطه با این مسیر صحبتی دارید بفرمایید. آیا اینها به موازات هم جلو می رفت ؟

_ اینکه چرا من انتخاب شدم، بین من و آیت الله خامنه ای بحث بود . امام گفتند : آیت الله خامنه ای دستشان آسیب دیده و مشکلات این گونه هم دارند. رئیس جمهور هم هستند که باید کشور را اداره کنند. ولی من در مجلس بودم و می بایست مجلس را اداره می کردم و دو نائب هم داشتم . امام گفتند: شما دو نائب دارید واگر در مجلس نباشید ، اتفاق مهمی نمی افتد . این استدلال بود.

استدلال امام در انتخاب بین من و آیت الله خامنهای

آن موقع رابطه من با سپاه خیلی صمیمی بود. چون من این سپاه  را به وجود آورده بودم . در اولین جلسه ای که گروه ها در جمشیدیه  جمع شده بودند ، من از طرف شورای انقلاب رفتم و اینها را شکل دادیم بعداً گاهی دست آیت الله خامنه ای و دیگران بود. چون سپاهی ها بیشتر عملیات آفندی را انجام می دادند ، رابطه من با آنها صیمیمی بود و امام هم این مسئله را می دانستند و فکر می کردند از این جهت مناسبتر است . البته هیچ وقت ما این را استدلال نکردیم و ایشان هم استدلال نکردند.

اما آنچه که شما درباره رویکرد خارجی و بین المللی می گویید ، ببینید از اول سیاست قدرت جهانی – چه غربی  و چه شرقی و چه ارتجاع منطقه – این بود که به جای اینکه انقلاب اسلامی برای دنیا الهام بخش باشد، باید به عبرتی برای دنیا تبدیل شود که دیگر از این کارها نکنند. سیاستشان این بود . اگر می توانستند ما را از اول به زمین بزنند، حتی برای آن منظور هم کودتایی طراحی کردند که قبل از اجراء فاش شد و کودتاگران سرکوب شدند و چون نتوانستند، می خواستند ما جنگ فرسایشی داشته باشیم تا امکاناتمان را صرف جنگ کنیم . طبیعی است که بعد از مدتی مردم می گویند: انقلاب چه شد؟ در دنیا هم همین را می گویند . به علاوه خصومتی هم بین ما و اعراب شکل می گیرد و کشورهای اسلامی که باید الهام بگیرند ، علیه ما موضع می گیرند. آنها حساب شده این جنگ را به راه  انداختند . ارتش عراق هم آماده بود، برای اینکه از طرف  روس ها و چینی ها در مقابل ارتش ایران شکل گرفته و قوی شده بود. ارتش ایران هم دست ما بود. منتها امکانات ارتش ما بعد از انقلاب خیلی ضعیف  بود و درحال تصفیه بودند. برای آنها این شیوه یک سیاست روشن بود وهمیشه دنبال این بودند و فکر می کردند که ما در جایی به زانو در می آییم . ولی دیدند که چند عملیات زمینی واقعاً قابل تحسینی انجام شد.

تفاوت جنگ در خاک ایران و خاک عراق

عملیات فتح خرمشهر که با بیرون کردن عراق همراه بود، جای خودش را دارد. تا زمانیکه بعثی ها در خاک ما بودند علیه آنها خوب می جنگیدیم . ولی وقتی خواستیم داخل خاک عراق برویم ، همان گونه که امام پیش بینی کرده بودند، خارجی ها حساسیت نشان دادند . عملیات خیبر، عملیات فاو،عملیات کربلای 5 وچند عملیات دیگر نشان داد که اگر ایران نیروهایش را متمرکز کند. به هر جای عراق که بخواهد، می رود. لذا آنها شروع کردند تا از فاز دیگری ما را تحت فشار قرار بدهند که به قسمت های  اصلی سوال شما درباره پذیرش آتش بس مربوط می شود . با کاری که در این چند سال کردیم ، برای همه ثابت شده که اگر جنگ با همان وضع ادامه می یافت و مسائل تمام نمی شد، نهایتاً این عراق بود که به زمین می خورد و دشمنان انقلاب این را نمی خواستند . قطعاً مایل نبودند این گونه شود. روس ها ، آمریکایی ها وعرب ها در این سیاست فرقی نداشتند. امکانات همه در اختیار صدام بود. پول و بندر  می دادند هواپیمایشان به نحوی آماده دفاع بود. عراق از فرودگاه هایشان استفاده می کرد. اطلاعات نظامی می دادند.

نقطه مهمی که تحولی را در اوضاع دنیا پیش آورد این بود که دنیا باور کرد که ایران قدرت نفوذ در عراق را دارد. به خصوص در شمال عراق که ما به کرکوک نزدیک شده بودیم . در جنوب هم نفت عراق را قطع کرده بودیم . در این شرایط دشمنان سیاست جدید در پیش گرفتند و به عراق چراغ سبز دادند که او  اقدامات جنایت بار ضد مقررات جهانی را مرتکب شود از قبیل حمله به مراکز غیر نظامی هواژیما و کشتی های غیر نظامی و استفاده از سلاخهای ممنوع شیمیایی و ... نشان دادند و در همان راستا نیز تصمیم گرفتند تا  ابزار دیگری به عراق بدهند که پیاده نظام و زرهی های محدود ما نتواند کاری بکند . سراغ سلاحهای مدرن و دادن تکنولوژی سلاح شیمیایی و موشک دور برد رفتند. قبلاً موشک های عراق گراد بود که بردش به هفتاد کیلومتر می رسید. بعدها موشک اسکاد بود که سیصد و سپس تا 500 کیلومتر پیش می رفت .

ما هم با تلاش های جهاد گونه نیروها وکمک های مختصر  به موشک مجهز شده بودیم و می دانستند که به زودی به موشک های 200کیلومتر می رسیم که می توانیم همه شهرهای اساسی عراق را به طور انبوه بزنیم و این سیاست  آنها را هم خنثی کنیم .می دانستند که اگر ما بخواهیم ، سلاح شیمیایی هم تولید می کنیم . منتهی نشان داده بودیم که نمی خواهیم مردم عراق آسیب ببینند و این کار را نمی کردیم . آنها حتی برای سلاح هسته ای به عراق چراغ سبز دادند و بعدها به خاطر همان که می دانستند چه چیزی به عراق دادند، جنگ علیه عراق برای آنها فوریت پیدا کرد تا از دست صدام بگیرند پس به سراغ آنها رفتند.

نقش روسها در حمایت هوایی از صدام

این برنامه در واقع در چند فاز بود. یک فاز فشار اقتصادی علیه ما بود که صدور نفت ما را در خلیج فارس متوقف کنند. جنگ شهرها ، حمله به کشتی ها ، حمله به هواپیمای مسافربری، زدن سکوهای نفتی  و به طور کلی جلوگیری از صدور نفت در این فاز بود. موشک های کرم ابریشم عراق به خارک می خورد  آمریکایی ها و بقیه هم کمکشان می کردند. از لحاظ اقتصادی از ناحیه نفت ما را تحت فشار قرار داده بودند که نتوانیم جنگ را اداره کنیم. از لحاظ هوایی، هواپیماهایی مانند میگ 29 را که دفاع ما به آن نمی رسید ، به عراق دادند که می توانست به هرجای ایران بیاید و بمب بیندازد . موشک هایشان هم تا تهران و اصفهان و شهرهای دیگر هم می رسید. جنگ بود و همه اینها را تحمل می کردیم . بمب و موشک می انداختند ، تلفات و خرابی هایی به وجود می آوردند . سلاح شیمیایی آنها خیلی سنگین بود. ولی ما سالها تحمل کردیم . در خیبر علیه ما سلاح شیمیایی به کار بردند . از آنجا شروع شد و تا آخر جنگ هرجا در مقابل نیروهای ما کم می آوردند، از آن استفاده می کردند.

چرا صدام از موشکباران به بمباران شیمیایی رسید؟

منتها دیدند که آن سلاح شیمیایی معمولی مثل خردل و اینها خیلی جواب نمی دهد و صحبت از دیگر سلاح های غیر متعارف می کردند . البته در حملات شیمیایی هم ما تلفات خیلی بدی دیدیم و هنوز بسیاری از مصدومان شیمیایی زنده هستند که حقیقتاً حالت تأسف وتأثر باری دارند. بعد از شرایط جدید که اتفاق افتاد، برای همه عقلای کشور جای بحث بود که ما در مقابل این گونه سلاح ها چه کاری باید بکنیم ؟ به خصوص مسائل اقتصادی برای دولت مهم بود و نمی توانست تامین کند. آخرین ضربه انسانی را عراق در بمباران شیمیایی حلبچه زد که عواقب آن برای ما خطرناک بود. سلاح بسیار خطرناکی را به کار برد.همین امروز آن سلاح دست هر کشوری باشد و موشک و وسیله رساندنش را به هرجایی داشته باشد آن کشور را به زانو در می آورد . حتماً شما اطلاعات دارید و فیلم آن را دیدید با اینکه  مردم خودش بودند چند بمب در حلبچه انداخت، حزب بعث کردها را مثل ما در نقطه مقابل حساب می کرد. اعتراضش به مردم  این بود که ما وقتی  نزدیک شهر حلبچه وارد شدیم ، مردم کرد فرار نکردند ، ماندند و از ما استقبال کنند. واقعاً کردهای عراق با ما خوب بودند و ما با آنها مشکلی نداشتیم.

احتمال حمله شیمیایی صدام به شهرهای ایران

نیروهای ما هم از قدیم در آن منطقه بودند. این شرایط که پیش آمد. آن عقیده که ما و بعضی از آقایان داشتیم ،برای  خیلی ها قابل قبول شد . چون صدام به مرحله ای از وحشی گری رسیده بود  که ممکن بود آن جنایت را در شهرهای ایران هم تکرار کند.اما برای دنیا که شما می گویید چه تغییری پیش آمد، تغییر اساسی این بود که دیدند به اهدافشان که ایران را فرسوده کنند و از پای در بیاورند ، نمی رسند  مگر اینکه جنگ را باز هم فرسایشی کنند که می دانستند این سیاست می تواند عوارض دیگری برای آنها داشته باشد.آنها اطلاع داشتند که ما تکنولوژی سلاح شیمیایی را داریم ولی تولید نمی کنیم و نمی خواهیم انجام دهیم . فکر می کردند این شرایط تبدیل به مسائل دیگری می شود لذا آن قطعنامه را نوشتند.

به قطعنامه می رسیم که خودش بحث دیگری دارد بنابراین آنها به این نتیجه رسیدند که نمی توان جنگ را با شکست ایران خاتمه داد و احتمال خطرهای بزرگتری هم وجود دارد. باز هم  متفق بودند. یعنی هنوز روس ها ، غربی ها و عرب ها پشت سر صدام بودند وحتی لیبی که تا آن تاریخ با ما بود و وقتی از پیروزی های ما مأیوس شده بود، به عراقی ها تمایل نشان می داد. سوریه هم که در حد مسائل سیاسی که جنگ عربی – عجمی  یا شیعه وسنی نشود، با ما بود نمی توانست به ما کمک بکند و جز قطع لوله نفت عراق که آن هم اختلافات حزب بعث در دو کشور بود، کاری نمی کرد .

*  اگر اجازه بفرمایید به صورت مشخص تر نگاهی به تیر 66 تا تیر ماه 67 بیندازیم .جناب آقای هاشمی ، شما فرمودید که استراتژی شما مشخص بود و دقیقاًمی دانستید به چه نقطه ای می خواهید برسید . این ماجرا طی تیر 66 تا تیر ماه سال 67 شکل عینی تری به خودش می گیرد .یعنی در بحث سیاسی جنگ مسائلی رقم می خورد که قابل تامل است . به نظر می آید حضرت عالی با حمایت امام در مسیری حرکت می کردید که دو جنبه افراطی داخلی و خارجی به نوعی رضایت به طی این مسیر نداشتند حتی در پاره ای از مصادیق بدون اینکه با هم در ارتباطی باشند ، با همدیگر همکاری می کردند. می خواستند مسیر دیپلماسی که شما طی می کردید ، کاملاً با شکست مواجه شود که در سال66 و 67 دو مصداق کاملا مشخص در آن دیده می شود.یکی از این موارد حمله های هلی کوپترهای آمریکایی به کشتی ایران اجر است که فرمانده سپاه وقت تقاضای یک پاسخ خونین به آمریکایی ها می کند و وقتی به گوش حضرت امام می رسد، از جناب عالی می خواهند که جلوی این نوع حرکات گرفته شود. یکی  از موارد مشخص دیگر نیز در تیر ماه 67 اتفاق می افتد. یعنی آمریکایی های با جنایتی که در حمله به هواپیمای ایرباس مرتکب شدند در واقع شرایط را برای شکست دیپلماسی و ایجاد یک جنگ جدید مهیا کردند. به فاصله یک روز بعد از حمله ناو آمریکایی به هواپیمای ایرباس ، مرحوم آیت الله منتظری طی یک پیام تسلیتی به حضرت امام تقاضای  اعلام جهاد علیه منافع آمریکا می کنند. حضرت امام در پاسخ به ایشان ضمن اینکه از پیام تسلیت قدردانی وتشکر می کنند ، می فرمایند: «در این مسیر پشتیبان آقای هاشمی باشید» ( سند آن در بخش ضمائم کتاب خاطرات سال 67 موجود است ) این دو مصداق عینی نشان دهنده یک وحدت دیدگاه بین حضرت عالی و حضرت امام در حوزه سیاسی جنگ است . یعنی آنچه که شما پیش می بردید همان تفکری بود که حضرت امام دنبال می کردند؟ چون اگر غیر از این بود این دو واقعه می توانست این مسیر را عوض کند. نظر حضرت عالی راجع به این دو واکنش به خصوص حضرت امام (ره) که دراین دو سال انجام می دهند، چیست ؟ اگر ما به آن دو پیشنهاد جواب مثبت می دادیم ، چه عواقبی برای مسیر دیپلماسی ما ایجاد می کرد؟

اگر وارد جنگ مستقیم با آمریکا می شدیم، صدام راحت می شد

_  طبیعی است که اگر ما خودمان را وارد یک نوع جنگ آن گونه با آمریکایی ها می کردیم ، عراق کاملاً راحت می شد و عرب ها هم راحت می شدند و جبهه جدیدی باز می شد که آن را نه امام و نه ما می خواستیم . البته در خلیج فارس این کار را تا حدودی می کردیم . یعنی وقتی آمریکا خیره سری می کرد و پرچمش را روی کشتی های کویت می گذاشت و یا کاروان های نفتی آنها را اسکورت می کرد، این یک نوع جنگ با ما بود و ما هم همان جا – نه به صورت علنی و اعلان شده – به آمریکا نشان دادیم که نمی تواند این کار را کند . یا باید صراحتاً وارد میدان شود و یا این گونه نمی شود . ما در آن بخش کاملاً آمریکا را شکست دادیم که افتضاحی برای ابهت آمریکا در منطقه شد . البته سیاست آنها همین بود که از چند جهت بر ما فشار بیاورند . از جهت اقتصادی که گفتم می خواستند نفت ما را قطع کنند. از لحاظ نظامی ابزاری به صدام دادند که خارج از برنامه های نظامی آنها بود. به اضافه اینکه آمریکا نشان داد که آماده است با ما وارد جنگ شود.

نکته مهمی که در فشارهای آنها علیه ما نهفته بود، این بود که ما را قانع کنند جنگ را ختم کنیم . آنها هم به این نتیجه رسیده بودند که این جنگ ختم شود. شاید تا آن زمان دلشان می خواست که این جنگ فرسایشی باشد . چون علاقه ای به عراق و ایران نداشتند و فقط می خواستند این دو کشور مهم منطقه ضعیف شوند و انقلاب ما هم از الهام بخشی ، تبدیل به عبرتی برای دیگران شود.

عملیاتهای تهاجمی ما علیه عراق، موفق نبود

نظر شما
پربیننده ها