به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «تاریخ انقضاء» عنوان نمایشنامهای از «کاوه مهدوی» است. این اثر که هفتمین نمایشنامه از انتشارات «هنر دفاع» است، حال و هوای طنز دارد.
«تاریخ انقضاء» داستان پیرمردی اصفهانی به نام حسن است که یک کنسرو تن ماهی به جبهه اهدا کرده است. اما فکر میکند که ممکن است تاریخ انقضای تن ماهی تمام شده باشد و برای رزمندهای که آن را میخورد مشکل ایجاد کند. برای همین تلاش میکند تا به خوزستان برود و کنسرو تن ماهی را بدست بیاورد تا کسی آن را نخورد. در این سفر نوجوانی به نام عرفان که به او اجازه ندادهاند به جبهه برود، حسن را همراهی میکند. بعد از اتفاقات بسیار حسن روز آزاد سازی خرمشهر کنسرو را بدست میآورد، روزی که تاریخ انقضای کنسرو هم همان روز است.
نویسنده داستانی فانتزی برای نمایشنامه خود انتخاب کرده است و سعی دارد در خلال صحنههای کمیک و دیالوگهای طنز، مخاطب را به سالهای دفاع مقدس ببرد. پرهیز از شعار زدگی و روایت داستانی کلیشهای از ویژگیهای این متن نمایشی است. هر چند در برخی صحنهها بار کمیک چندان قوی نیست، اما نوع نگاه تازهای که به دفاع مقدس دارد قابل تامل است.
قسمتی از متن کتاب:
«عباس: خواب از سرت پرید حاجی؟
حسن: کمپوت هم تاریخ مصرف داره؟
عباس: نه ابدیه ... حاجی یه چیزهایی میگیها!
حسن: نکنه اینکه من خوردم تاریخش گذشته باشه؟
عباس: تو واقعا فکر کردی مردم ما این قدر بیمرام شدند که کمپوت تاریخ گذشته بفرستند جبهه؟
[پیرمرد یکباره از جای خود بلند میشود.]
حسن: کامیونهای اصفهان کوشاند؟ ... یعنی ممکنه رفته باشند؟
عباس: آره دیگه ... خیلیها رفتند ... ما هم موندیم چون راه زیاد اومده بودیم.
حسن: من رو به کامیونهای اصفهان میرسونی؟ ... میدونی کجا ممکنه رفته باشند؟
[عباس از جایش بلند میشود و دوست خود را صدا میزند.]
عباس: غلام شوشی آمار این کامیونهای اصفهان رو داری؟
حسن: آقا بپرسید اونی که تن ماهی هم داشته ... از مسجد سیل آباد اومده بود.... تو محله سیچون بگید یه کامیون نارنجی بوده ... به جز تن ماهی مثل اینکه کمپوتها و روغن و سیبزمینی هم بار کامیونش بوده ...
عباس: حاجی واسه غلام اگه توی یه سوال بالای سه تا موضوع طرح کنی کاملا قفل میکنه ... شما اجازه بده همون سوال اول رو جواب بده ... نگفتی غلام شوشی ... آمار اصفهان رو داری؟
حسن: کامیونهای اصفهان!
عباس: میدونم بابا ... شما تو کار کامیوندارها دخالت نکنی بهتره ... ببخشیدآ.
حسن: چه کار سختی دارید.
عباس: غلام شوشی!
[دوباره صدای مهیبی میآید.]
حسن: باز در ماشین رو بست؟
عباس: نه با دست کوبید رو کاپوت ماشینش ... یعنی آمار کامیونها رو نداره ... فکر کنم کارم دراومد ... بایس خودم گازش رو بگیرم تا اهواز ... پاشو ... میخواستم یه ذره بیشتر اینجا استراحت کنم ... همین بابایی هم که تا اینجا با کامیونش اومدی رفیق جینگ مائه، به کسی نگی گاهی میشنیم با هم تخت میزنیم ... حالا شما اگه پرسید بگو تختها رو جابجا میکردن ... الآن بایس بیخیال همهی اینها بشم تورو برسونم به کامیون اصفهان!»
«تاریخ انقضاء» در 95 صفحه به قلم «کاوه مهدوی» تالیف و توسط انتشارات «هنر دفاع» وابسته سازمان هنری و امور سینمایی دفاع مقدس در 2 هزار نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161