شهیدی که در حسرت زیارت کربلا به شهادت رسید

شهید «مصطفی‌پور» در دست‌نوشته خود می‌گوید: به کربلا خواهم رفت تا حرم پاک آن عزیز مصطفی را از نزدیک زیارت کنم و به عزیز علی و فاطمه بگویم که ای حسین! چندین سال است در حسرت زیارت کربلای تو می‌سوزم.  
کد خبر: ۲۹۸۰۰۲
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۷ - ۱۱:۲۰ - 03July 2018
شهیدی که در حسرت زیارت کربلا به شهادت رسیدبه گزارش خبرنگار  دفاع پرس از ساری، «محمد مصطفی‌پور» هشتم تیر ماه ۱۳۴۹ در خانواده‌ای متدین در شهرستان بابل چشم به جهان هستی گشود. وی در دامن پر مهر و محبت مادرش «فرخنده حسین زاده» و پدرش «احمد مصطفی پور» پرورش یافت.

دوران تحصیلی را تا مقطع راهنمایی با موفقیت و جدیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان خوب در تحصیل و اخلاق بود. وی در فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی آن دوران و برگزاری مراسمات مذهبی در مدرسه، محل سکونت و مسجد کاظم‌بیک بابل نقش موثر و حضور پررنگی داشت.

محمد پس از عضویت در بسیج، جهت خدمت رسانی به جبهه‌های حق علیه باطل از طریق لشکر ۲۵ کربلا به مناطق عملیاتی دفاع مقدس اعزام شد.

محمد مصطفی‌پور سرانجام در تاریخ 22 بهمن ماه ۶۴ در منطقه فاو عملیات والفجر ۸ بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی قرار گرفت.

قسمتی از دست‌نوشته این شهید بزرگوار را در ادامه می‌خوانید:

به جبهه خواهم رفت. جبهه مرا فریاد کن. از همه دلبستگی آزاد کن. به جبهه خواهم رفت. به جبهه‌های غرب و جنوب و با گروه برادران حماسه‌های شهادت را تفسیر خواهم کرد.

من زنده‌ام برای رهایی. من زنده‌ام برای نبرد. به جبهه خواهم رفت تا لاله بکارم و باغ‌های سرخ شقایق را زیباتر از همیشه بسازم. به جبهه سر خواهم زد. به شوش خواهم رفت تا با قطرات اشکم مقبره شهیدان گمنام را شستشو دهم و راز دلم را با آنان بگویم تا شاید از این طریق نوای درونی‌ام را به آن‌ها برسانم.

به بستان، قصرشیرین، اسلام آباد، سوسنگرد و اهواز خواهم رفت تا باد بوی عطر شهیدان گمنام را به مشامم برساند تا روحی تازه در کالبد مرده‌ام دمیده شود.

به کارون خواهم رفت تا گلگونی آبش را از خون برادران شهیدم نظاره گر باشم. تا بر پل کارون ایستاده و در آنجا نظاره کنم ویرانه‌های شهر را.

به اندیمشک، شوش و دزفول خواهم رفت تا نظاره‌گر باشم مظلومیت‌ها را، جدایی‌ها را و هجران‌ها را و بچه‌های بی پدر و مادر داغدار را و خواهران هجران کشیده و برادران محزون را و رزمندگان عزیزم با برادران غیور و دلیرم را و با پدران خوب و مهربانم پیمانی دوباره ببندم و تا آخرین نفس از پای نخواهم نشست.

به مریوان خواهم رفت تا جویا شوم نحوه بریدن سر برادران پاسدارم را. به کربلا خواهم رفت تا حرم پاک آن عزیز مصطفی را از نزدیک زیارت کنم و به عزیز علی و فاطمه بگویم که ای حسین! چندین سال است در حسرت زیارت کربلای تو می‌سوزم و...

خدایا! تو می‌دانی که من در این بیابان سرد و خموش همچنان می‌گردم و برف‌های نشسته بر زمین را با دست هایم کنار می‌زنم تا لاله‌ای که شهادت است را پیدا کنم و بتوانم راهی به سوی آن پیدا کرده و پایم را از زنجیر زندگی دنیوی آزاد کنم و حیات اخروی را برگزینم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها