به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از مرکز بین المللی مطالعات صلح، قطر تا سال ۲۰۱۱ و شروع انقلاب های مردمی منطقه همواره کوشیده بود تا با پیگیری سیاست خارجی فعال، به عنوان میانجی در حل مسائل منطقه ای ایفای نقش کند و با اتخاذ این نوع دیپلماسی، نقش خود را برجسته نماید اما با تحولات ماه های اخیر درمنطقه به خصوص برکناری محمد مرسی از قدرت، روند افول قطر نیز آغاز شده است.
پس از کودتای شیخ حمد در ۱۹۹۵ قدرت عظیم مالی این کشور که از طریق سرمایه گذاری های کلان در صنعت گاز بخصوص ال ان جی بدست آمده بود در راستای منویات بلندپروازانه امیر جدید قطر قرار گرفت. منابع مالی فراوان قطر منجر به پیگیری خواسته های بلندپروازانه و ایفای نقش منطقه ای و بین المللی فراتر از اندازه های واقعی آن شد. این کشور جمعیت بسیار کمی دارد که حدود ۸۰۰ هزار نفر است و نیروی کافی برای اداره کشور و دفاع در اختیار ندارد. همچنین وسعت قطر کم و تنها حدود ١١ هزار کیلومتر مربع است. ولی با این وجود این کشور با داشتن ۲۱/۱۵ میلیارد بشکه ذخایر ثابت شده نفت خام، چهاردهمین رتبه جهانی منابع نفت را در اختیار دارد و از نظر منابع گاز، قطر رتبه سوم دنیا را در اختیار دارد و همین عامل است که توانایی مانور گسترده ای را از شمال آفریقا تا خاورمیانه و شامات را به تصمیم سازان این کشور داده است. رشد قیمت انرژی های فسیلی، امکان مالی خوبی در اختیار حاکمان قطری قرار داد تا به آرامی در مسایل مختلف منطقه و فرامنطقه ای خود دخالت نمایند و حوزه نفوذ خود را گسترش دهند. این رویکرد باعث شد تا وزن سیاسی این کشور بیش از پیش شود و البته در بسیاری از عرصه ها نیز با رقبای قدرتمند منطقه ای مواجه گردند.
تحولات پس از سال ۲۰۱۱ در کشورهای عربی باعث شده بود تا قطر برای مدیریت تحولات منطقه خود را به جریان اخوان المسلمین نزدیک کند و توان رسانه ای خود را نیز در تحولات مصر برای موفقیت این گروه به کار گیرد امری که به مذاق عربستان خوش نیامد. قطر از این رهگذر تلاش داشت عربستان را با به چالش کشیدن گفتمان سلفی آن در محک انقلاب های عربی قرار دهد و به این ترتیب در راستای اختلافات تاریخی آل سعود را در موضع ضعف قرار دهد. در مصر نیز اگرچه فروپاشی رژیم حسنی مبارک پادشاهی عربستان را بسیار نگران کرد، ولی قطری ها نه تنها از این موضوع نگران نشدند بلکه با همه توان خود در صحنه حاضر شدند و به مخالفین نظام های حاکم بر کشورهای شمال آفریقا کمک رساندند.
اگر محمد مرسی نخستین سفر خارجی خود را به عربستان سعودی انجام داد، ولی این خلیفه قطر بود که حمایتهای بی دریغی از حرکت مردمی مصر و سپس اخوان المسلمین انجام داد و با صرف هزینه های مالی و سیاسی و رسانه ای تلاش بسیاری داشت تا در آینده مصر نقش مهمی را ایفا نماید. قطری ها بخوبی از این ماجرا آگاه بودند که عربستان سعودی هرگز نمی تواند وجود یک جریان اسلامی سیاسی در منطقه را تحمل نماید و از این فرصت برای نزدیکی بیشتر به اخوانی ها استفاده نمودند. مقامات سعودی در نخستین سفر جان کری وزیر امور خارجه آمریکا به ریاض به وی یادآور شده بودند که از تجربه حکومت اخوان المسلمین در مصر خرسند نیستند زیرا این امر سبب تشویق و دلگرمی اخوانیها برای کسب قدرت در کشورهای دیگر میشود؛ امری که با امنیت ملی عربستان در تضاد است.
رویکرد قطر در خصوص حمایت از اخوان مبتنی بر سه سطح بود؛ آنها در ابتدای حرکت مردم مصر علیه رژیم مبارک تمام توان رسانه ای خود را به کار گرفته و از طریق جریان سازی های الجزیره نقش مهمی در اطلاع رسانی و بین المللی کردن تحولات مصر بر عهدده داشتند. در سطح دوم پس از پیروزی انقلاب و سرنگونی مبارک بوجود آمد و قطر با توجه به ضعف اقتصادی و نیاز شدید حکومت انقلابی به مشوق های پولی و مالی برای بازسازی موقعیت نامطلوب موجود در آن زمان، به سرعت سرمایه گذاری های خود را در مصر شروع کرد و بنابه قولی حدود ۸ میلیارد دلار در قالب سرمایه گذاری و یا کمک مالی در اختیار دولت انقلابی قرار داد.
در شرایطی که تا چند ماه پیش بسیاری از تحلیل گران، اخوان المسلمین را مهم ترین پیروز تحولات کشورهای عربی می دانستند و قطر به علت نزدیکی به این جریان توانسته بود نقش فعالی را نسبت به سایر کشورهای عربی خلیج فارس برعهده بگیرد ولی به یکباره صحنه تغییر کرد و همه چیز به ضرر قطر پیش رفت. جریان اخوانی که با قدرت رسیدن در تونس و مصر رفته رفته جان تازه ای گرفته و در حال گسترش به سایر کشورها از جمله اردن و سوریه نیز بود به یکباره با غافلگیری سختی مواجه و اکنون برای حفظ موجودیت خود در مصر تلاش می کند.
افول دولت مرسی در مصر به عنوان خاستگاه اصلی تفکر اخوانی تاثیری جدی بر جریان های همسو با این تفکر در منطقه داشته است. نکته جالب توجه این که تنها اندکی قبل از تحولات اخیر قاهره و آنچه تحلیل گران سیاسی "کودتای نرم ارتش" در مصرخوانده اند؛ قطر به عنوان ستون فقرات و حامی مالی و رسانه ای جریان های اخوانی در یک "کودتای سفید" شاهد دست به دست شدن قدرت از” شیخ حمد” به “شیخ تمیم” فرزندش بود. ابعاد تحولاتی که در قطر پس از تغییرات اخیر در ساختار این کشور ایجاد شده هنوز نامشخص است ولی اگر تحولات داخلی قطر از جمله خروج شیخ یوسف قرضاوی از این کشور و به حاشیه رانده شدن جنبش حماس توسط رهبران جدید قطر درست ارزیابی نماییم نشان می دهد که امیر جدید دیگر از سیاست های اخوانی حمایت نخواهد کرد و می توان مدعی شد که پروژه اخوانی کردن منطقه به طور کلی شکست خورده است و قابل تداوم نیست. در این میان نکته مهم آن است که قطر با سرمایه گذاری هنگفت سیاسی، اقتصادی و رسانه ای تلاش داشت تا از این عرصه منفعت مناسبی را بدست آورد در حالی که اکنون تغییرات به سمتی پیش رفته که نه تنها سرمایه گذاری اقتصادی هیچ نفعی نداشته بلکه در عرصه سیاسی نیز دولت موقت مصر این کشور را تهدید می کند که از دخالت در امور داخلی مصر پرهیز نماید. هزینه هایی که به نظر می رسد اکنون برباد رفته و قطری ها نباید امیدوار به بازگشت اخوان به قدرت باشد و لذا به نظر می رسد به زودی شاهد چرخش هایی در سیاست خارجی قطر در قبال مسایل مصر باشیم.
اخوان المسلمین از مهم ترین گروه های سیاسی اسلامی در جهان عرب است و طی چند دهه گذشته، تأثیرات شگرفی در حوادث منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و عرب داشته است. در سراسر این دوران رهبران جماعت اخوان المسلمین بین مصر و سایر کشورهای عرب از جمله کشورهای خلیج فارس پراکنده بودند و بخصوص قطر یکی از نخستین پناهگاه های آنها به شمار می رفت زیرا قطر در ابتدای تکوین سیاسی خود بود و از کسانی که به این کشور پناهنده می شدند به خوبی استقبال می کرد. با روی کار آمدن جریان های اسلامی در کشورهای عربی و تقسیم قدرت میان اخوان المسلمین و سلفی ها، قطر سیاست نزدیک شدن به اخوانی ها را با شدت بیشتری دنبال کرد.
قطر در دوره شیخ حمد به دنبال مطرح کردن خود در محافل بین المللی و منطقه ای بود و با در اختیار داشتن ابزاری همانند شبکه الجزیره به حکومتهای استبدادی در خارج از مرزهایش حمله کرد، اما شکست های گروههای مسلح در سوریه و عزل محمد مرسی رویاهای دوحه را برای بازی کردن نقشی منطقه ای بر باد داد. شکست اخوان نه تنها جریان منطقه ای را بر علیه منافع قطر پیش می برد و نه تنها هزینه های اقتصادی برای این کشور در پی خواهد داشت که مهمتر از آن اعتبار این کشور را که در طول نزدیک به دو دهه تلاش امیر پیشین به دست آمده بود را به یکباره از بین برده و حال امیر جدید با رویکرد سیاستی محافظه کارانه بایستی تلاش کند تا این میراث مانده را دوباره بازسازی نماید.