گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: صفحات تاریخ انقلاب اسلامی را که ورق میزنیم، به شکست مفتضحانه استعمار انگلیس در برابر ایثارها و مقاومتهای مردم مسلمان ایران برخوردیم. قیامی که تحت رهبریت اسلامی مرحوم آیتالله کاشانی، ملی شدن نفت و خلع ید از نفت را نصیب انگلستان ساخت. قیامی که ثمره آن برقراری حکومت مصدق و زدودن ابرهای تیره استعمار و برباد رفتن امید مستبدان را در برداشت. حکومتی که اگر نبود رهنمودهای مرحوم آیتالله کاشانی و از جان گذشتگیهای مردانی الهی، چون نوابها و طهماسبیها و همچنین حمایت بیدریغ میلیونی مردم مسلمان ایران، هرگز استعمار چنین سنگری را از دست نمیداد.
با شروع مجلس هفدهام در ۱۴ تیرماه ۱۳۳۱ استعفای مصدق به شاه تسلیم شد و رئیسالوزراء، در انتظار رای تمایل مجلس نوین بود. مجلس شورای ملی در روز ۱۵ تیرماه طی جلسهای از میان ۶۵ نفر نماینده حاضر ۵۲ نفر به زمامداری مصدق رای تمایل دادند، از این رو مجلس سنا از میان ۳۶ نفر ۱۴ رای تمایل به مصدق دادند و با اینکه دولت مصدق اکثریت قانونی آرا را نتوانست بدست آورد، بعد از ملاقات با شاه در ۱۷ تیرماه بالاخره موفق شد فرمان نخست وزیری را در ۱۹ تیرماه از شاه دریافت کند و لیکن شش روز بعد در ۲۵ تیرماه مصدق که در دوره شانزدهم در اثر مقاومتها و مبارزات مردم مسلمان ایران به مسند حکومت رسیده بود، اینبار برخلاف گذشته بدون مشورت با رهبر اسلامی مردم، مرحوم آیت الله کاشانی استعفای خود را از مقام ریاست وزرائی اعلام کرد و بلافاصله به منزل رفته و درب را بروی همگان بست.
در ماجرای سراسر ابهام این قضیه چه میتوان اندیشید؟ آیا لایحه اختیارات تام شش ماهه مصدق که در ۲۱ تیر به مجلس شورا داده شد و مخالفت مجلس را بهمراه آورد میتوانست خط انحراف مصدق را رسم کند؟
آیا ادعای سراسر غیرمنطقی در اختلاف اشتغال پست وزارت جنگ از طرف مصدق با شاه میتوانست ادله محکمی برای از دست دادن پست مهمتری، چون ریاست وزرائی باشد؟ آیا بازگشت قوامالسلطنه یک ماه قبل از استعفای مصدق از خارج پس از ملاقاتهای او در اروپا با درباریان که خبر آن در رسانههای گروهی خارجی منعکس شد، خبر از توطئه دربار مبنی بر صدارت قوام نداد؟ آیا صدور غیرقانونی حکم نخست وزیری مصدق از طرف شاه و استعفای ناگهانی مصدق یک بازی سیاسی با مردم و قیام نهضت ملی نبود تا مقدمات بقدرت رسیدن قوامالسلطنه از نوکران حلقه بگوش انگلستان و برادر وثوقالدوله عاقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹ و هموار کننده راه نفوذ انگلیس بعد از کودتای سوم موت رضاخان نبود تا آب را به جوی انگلستان برگرداند و از فضاحت خلع ید از نفت ایران بکاهد.
با تمام ابهاماتی که در استعفای مصدق وجود داشت مرحوم آیت الله کاشانی در آن برهه تنها بوسیله مصدق بود که میتوانست از عمق این توطئه بکاهد و آنرا خنثی سازد. زیرا مصدق دست به بازی خطرناکی زده بود که جز انگلستان و دوستان مستبدش سودی نبردند. اگر اقدامات قاطع مرحوم کاشانی نبود بار دیگر استکبار غرب همانسان که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ بر ایران سلطه خود را گستراند تحقق میساخت. هر چند در این توطئه که منجر به قیام خونین سیام تیر گشت آمریکا نیز دست یاری با انگلستان را فشرده بود.
پس از کنارهگیری مصدق از صدارت، قوام کهنهکار استعمار پیر روی کار آمد و طی اطلاعیه جناح سرسخت مخالف خود را که آیت الله کاشانی در صدر آن بود، مورد حمله شدید قرار داد و طی اعلامیهای که ریاست وزرائی خود را اعلام کرد چنین آورد: «بهمان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم و در مسائل مذهبی نیز از ریا و چرب زبانی منزجرم هستم. کسانیکه به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت کردهاند، لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته، زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به اینطرف به هدر دادهاند. من در عین احترام به تعالیم مذهب اسلام دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرائی جلوگیری خواهم کرد و چنانکه در گذشته نشان دادهام (منظور تبعید آیت الله کاشانی به بیروت و سرکوب مقلدین وی) بدون توجه به مقام و موفقیت مخالفین کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم و به عموم اظهار میکنم که دوره عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر حکومت رسیده است.»
تهران ۲۷ تیر ۱۳۳۱- رئیسالوزرا قوامالسلطنه
مرحوم آیت الله کاشانی با کیاستی مدرسوار به افشاگری ماهیت قوامالسلطنه پرداخت و با اطلاعیههایی افسران و سربازان را از عمق فاجعه آگاه ساخت و در پی ارسال پیام قوام به آیتالله کاشانی مبنی بر انتخاب شش وزیر کابینه به عنوان حقالسکوت در برابر حکومت غاصبانه خود، مرحوم کاشانی به شاه چنین نوشت: «اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمائید دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.»
مرحوم آیتالله کاشانی سپس ضمن اعلامیهای مردم را دعوت به مبارزه کرد و در روز ۲۹ تیر طی مصاحبه مطبوعاتی مهم خود قاطعانه خروش برآورد: «سخن همان است که گفتهام، تا آقای دکتر مصدق زنده است هیچکس نباید نخست وزیر باشد و اگر در ظرف ۲۴ ساعت از نخست وزیری کنار نرود کفن پوشیده و از خانه خارج میشوم.»
این خروش تا مغز استخوانهای پوک رژیم رسوخ کرد و پایههای پوشالی سلطنت را به لرزه درآورد و در اثر قیام یکپارچه امت اسلامی ایران در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ یعنی بعد از گذشت کمتر از ۲۰ ساعت از التیماتوم آیت الله کاشانی قوام مستعفی شد. مصدق بر مسند صدارت تکیه زد و همان شد که مرحوم کاشانی فرمود: «عنقریب با تدبیر قوام را برکنار خواهم کرد.»
وقایع ۳۰ تیر
تظاهرات مردم مسلمان ایران مختص به روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نبود بلکه بازار تهران، با تعطیل خود در ۲۶ تیر به عنوان پشتیبانی از آیت الله کاشانی اولین قشری بود که حمایت خود را ابراز کرد و همچنین در اکثر شهرستانها از جمله آبادان، تبریز، قزوین، کرمانشاه، همدان، اهواز، تهران و ... سیل پشتیبانی و حمایت از مرحوم کاشانی سرازیر شد و صحنه کشور مملو از تظاهرات شد.
سیل تلگرافها بسوی آیت الله کاشانی و مجلس سرازیر شد و انزجار خود را از حکومت قوام اعلام داشت و به حمایت از مرحوم کاشانی، خواهان بازگشت مصدق شدند.
در شب سیام تیرماه بعد از مصاحبه مرحوم آیت الله کاشانی خبر رسید عده زیادی کفنپوش از کرمانشاه و اطراف به سوی تهران در حرکت هستند و در کاروانسرا سنگی مزدوران شاه مانع از حرکت آنان شدهاند. مرحوم کاشانی طی دستوری به اطرافیان خود عدهای را بسیج و به منظور رهاسازی آنان روانه کاروانسرا سنگی کرد که بعد از درگیریهایی عدهای از کفن پوشان شهید و بقیه به تهران منتقل شدند که شب را در مجلس سپری کردند.
صبح ۳۰ تیر تهران بزیر غرش تانکهای سبک و سنگین و زرهپوشهای مزدوران شاه و حکومت غاصب قوام درآمد. بازار، دانشگاه و بهارستان عمده مراکزی بودند که تحت کنترل شدید نظامیان درآمده بود. بهارستان در التهاب شدیدی بسر برد و زمان آبستن حوادثی خونین بود.
فریادهایی از اطراف میدان بهارستان به گوش میرسید و در پس آن درگیریها شدت گرفت و آتش این قیام کم کم در اطراف بهارستان و پایههای حکومت غاصبانه قوام را سوزاند.
در این حال کفن پوشانی که در مجلس بودند از درب مجلس بیرون ریخته و به مردم پیوستند. سفیر گلوله از هر سو فضا را شکافته و از میان قلوب مسلمین گذشته و فوران خون با شعارهای زنده باد کاشانی، زنده باد مصدق و مرگ بر اقوام آمیخته شد.
حدود ساعت ۱۱ صبح خبر حرکت آیت الله کاشانی که در پیشاپیش جمعی کفن برتن بسوی بهارستان در حرکت بودند موجب رعب و وحشت رژیم شد.
در بعضی نقاط تهران، ارتشیها به مردم پیوسته و از دستور امرای خود سرپیچی کردند. در گزارش آسوشیتد پرس آمده بود که: «نزدیک میدان توپخانه سه هزار نفر مردم به طرف یک تانک حمله ور شدند، ولی سربازان و مردم به جای حمله یکدیگر را در آغوش کشیدند و بوسیدند.»
در حوالی ساعت ۱۲ دیگر مزدوران را توان برابری با احساسات مردم باقی نمانده بود. سربازان در برابر ملت واکنش نشان ندادند و این در حالی بود که هنوز فرماندههای جلوی مجلس به کشتار مردم مشغول بودند.
امت انقلابی ایران که در اثر خونخواهی شهدای خود، استوار و پابرجا سقوط حکومت قوام را خواستار بودند تا ساعت پنج بعدازظهر اولتیماتوم دادند که قوام باید به دست عدالت سپرده شود و گرنه تهران را در آتش میسوزانند، رژیم مفلوک پهلوی که دیگر امیدی به سرکوب و ارعاب نداشت بناچار ساعتی بعد برکناری قوام را اعلام کرد. در این لحظه تمامی خیابانهای تهران که در آتش انقلاب میسوخت به یک باره یکپارچه نور شد و مردمانی که تا لحظاتی پیش در اندوه از دست دادن شهدای گلگون کفن خود گونه را به اشک دیدهتر کرده بودند، در آن لحظه شکوفه خنده بر لبانشان شکفت و دستان خون آلودشان که به پیکر شهدای مظلومشان چنگ زده بود بر هم گره خورد و هلهله کنان مرگ حکومت قوام را تبریک گفتند.
سرانجام قیام خونین ۳۰ تیر
مصدق با قیام خونین ۳۰ تیر بر مسند صدرات رسید و نه تنها عاملان سرکوب قیام ۳۰ تیر را به سزای کیفر خود نرساند بلکه عدهای از عوامل سرکوب مردم را ارتقاء درجه داده و به مسند ریاست نشاند که از میان آنان از سرلشکر وثوق فرمانده ژاندارمری حکومت قوام میتوان نام برد که در سرکوب قیام ۳۰ تیر نقشی بسزا داشت و در حکومت مصدق به معاونت وزارت دفاع منصوب شد.
مصدق نه تنها خواست انقلابی مردم و رهبری اسلامی را جهت دستگیری مسببین واقعه ۳۰ تیر به موقع اجرا در نیاورد بلکه موجبات رها سازی قوام از چنگال عدالت را فراهم آورد و بعد از مدتها سرگردانی او را با اسکورت مخصوص به خانه خود راهنمایی کرد و برای حفاظت از جان آن مزدور سرسپرده محافظین را در اطراف منزلش قرار داد.
مصدق با چنین اقداماتی از رهبری قیام ۳۰ تیر فاصله گرفت و حتی گستاخی را به آن حد رساند که در جوابیه پیام اعتراض آمیز مرحوم کاشانی از وی میخواهد که از مداخله در امور خودداری کند. مصدق در حالیکه قدم برجای پای سرسپردگان انگلیس گذاشت، دقیقاً سیاست جدایی دیانت از سیاست را به مرحله اجرا درآورد.
مرحوم آیتالله کاشانی، محور اصلی جهت برانگیختن قیام خونین ۳۰ تیر بود و ملت مسلمان در پی قاطعیت و رهبریت وی پای به صحنه مبارزه گذاشته و سینههای خود را آماج گلولههای مستبدین قرار دادند که تنها اولتیماتوم ۲۴ ساعته آن قائد عظیم بود که اساس سلطنت را به لرزه درآورد و حکومت قوام را سرنگون کرد نه درب بسته منزل مصدق که تا سقوط قوام بر روی کسی گشوده نگشت. مرحوم کاشانی پناهگاه مردم مسلمان ایران قبل و بعد از حکومت مصدق بود و بجای آنکه مصدق از موقعیت این مقام در نیل به اهداف ضد استعماری بهرهبرداری کند وی را منزوی کرد و حتی در آخرین لحظات حکومت خودکامه خود نخواست از مساعدت او بهرهمند شود.
هنگامی که مرحوم کاشانی طی سند تاریخی ارزندهای مصدق را از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با خبر میکند، مصدق خود را مستظهر به پشتیبانی ملت دانسته و در صدد پیشگیری برنیامد در حالیکه در ۲۸ مرداد ۳۲ ارتش و قوای انتظامی و ارکان دولت در دست مصدق بود و شاه وطن را ترک گفته و تنها زمامدار مطلق، مصدق بود.
ضعف و زبونی مصدق در برابر کودتاچیان جیرهخوار آمریکا و انگلیس به وضوح مشاهده شد. چرا که فراموش کرد ملت و روحانیت دو عنصر جدانشدنی است همانطور که دیانت از سیاست.
انتهای پیام/ 131