به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «سردار آتش» روایتی مستند از زندگی سردار شهید «علیرضا خیاط ویس»، بنیانگذار واحد تخریب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنوب است که در دو فصل به نامهای «نمای نزدیک» و «نمای دور» در 369 به همت «عبدالرضا سالمی نژاد» تدوین و تالیف شده است.
این کتاب بر اساس خاطرات خانواده و همرزمان شهید خیاط ویس به نگرش درآمده است و در هر بخش به یکی از ویژگیهای اخلاقی آن شهید پرداخته شده است.
در ادامه سه بخش کوتاه از این کتاب را میخوانید که سبک زندگی شهید خیاط ویس، از زبان همسرش «محبوبه قلعه تکی» را شرح داده است.
«اخلاق در خانواده»
«درباره اخلاق و رفتارش این را میتوانم بگویم که اهل دستور دادن نبود؛ که مقلا این کار را بکن، آن را کار نکن و ... بر عکس توی کارهای خانه بسیار کمک میکرد. توی خرید، آشپزی و دیگر امور خانه خیلی کمک میکرد. حتی توی آشپزی تلاش میکرد که خیلی از کارها را به من یاد بدهد، نه اینکه بلد نباشم.
بلکه او غذاهای جدیدی را هم بلد بود به من یاد میداد. فکر میکنم او آشپزی را در سپاه و مأموریتهای برون مرزی یاد گرفته بود، چون وقتی انقلاب شد دیگر او فرزند خانه نبود. بلکه یا سر از لبنان و کردستان درمیآورد یا توی جبهههای مختلف جنگ حضور مییافت. این دوری از خانه به خصوص سفرش به لبنان در کنار دیگر تجربیات از او آشپزی خوب ساخته بود.
«اهل حلال و حرام»
«اگر بخواهیم به یکی از مهمترین ویژگیهای اخلاقی شهید خیاط ویس اشاره داشته باشیم، باید به تقید دینی او اشاره کنیم. او در رعایت اموال بیتالمال دقیق بود و در حلال و حرام زندگی فوقالعاده دقت داشت و توصیه میکرد که خدای ناکرده توی زندگیمان این اتفاق نیفتد. مثلا یک زمانی پیکان سپاه دستش بود و با آن به خانه تردد میکرد او پول بنزین آن را از جیب خودش میزد، حتی دیده بودم که استهلاک آن را حساب میکرد و از حقوقش کنار میگذاشت. از زمان مجردی دفترچهای داشت که تمام حساب و کتاب مالیاش را نکته به نکته توی آن مینوشت.
این دفترچه خمس سال مالیاش هم به حساب میآمد؛ مثلا چقدر از حقوقش را صرف هزینههای شخصی کرده، چقدر باید قسط بدهد و چقدر باید خمس بپردازد. روی این مسائل وسواس خاصی نشان میداد. من به یاد ندارم حتی برای یک بار نمازش قضا شده باشد.
بعضی از آقایان را دیده بودم چون روزه میگرفتند دیگر توقع داشتند که خانم خانه مرتب به آنها رسیدگی کند و لیلی به لالایشان بگذارد و ... اما من به یاد ندارم که کار خاصی کرده باشم.»
«خوش سفر»
«سفرهای زیادی نرفتیم اما در عوض آدم خوش سفری بود. چهار ماه از ازدواجمان میگذشت که دو نفری با اتوبوس و قطار به اصفهان، مشهد، تهران، کاشان، قمصر و قم رفتیم که تمام هزینههایمان شد هفت هزار تومان. البته پول کمی هم نبود. سفرمان 14 روز مرا به درازا کشید. در قمصر مرا برد گلزار شهدای آنجا، سر مراز یکی از دوستانش، فکر کنم شهید صادقی نام داشت. با دوستان تخریبچیاش حشر و نشر زیادی داشت. حتی بسیاری از کارهای عروسیمان را همان بچهها انجام دادند.
مثل سید موسوی، تلاش داشت که صله رحم را با قوت هر چه تمامتر با دوستان و نیروهایش داشته باشد. بسیاری از دوستانش هم غیر اهوازی بودند که مثل شهید علیرضا عاصمی، هم آنها به خانه ما آمدند و هم ما به خانه آنها رفتیم. توی مسافرتمان هم یک وعده را خانه دوستش اصغر نامی بود که دعوت شدیم. او رابطه صمیمانه با نیروهایش برقرار کرده بود. زندگی مشترک ما 1 سال و 9 ماه بیشتر طول نکشید یعنی از خرداد 62 تا اسفند 63. صرفنظر از روزهایی که جبهه بود. اگر 5/4 ماه آن را که لبنان بود کم کنیم، چیز زیادی نمیماند.
انتهای پیام/ 161