زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

جاوید الاثرهایی از خطه خاک ریز دوم «لرستان» که در تیرماه پیکر پاکشان در حفاظت از این سرزمین به ملکوت پرکشید و دیگر نشانی از آنان یافت نشد.
کد خبر: ۳۰۰۴۰۸
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۷ - ۲۱:۳۶ - 19July 2018

به گزارش  دفاع پرس از لرستان، شهیدان؛ سبکبالان عاشقی بودند که در پی وصال بر توسن شهادت نشستند و تا آستان دوست پر کشیدند. حکایتشان بر دفتر معشوق نقش بست تا یاد و نامشان ابدی شود.

«محمود رضایی سرلک» و «میرزا علی محمد باقری»، «حشمت الله سرداری»، «احمدرضا رضایی پور»، «غلامعلی اسپید» و «احمد خوانساری» جاوید الاثرهایی از خطه خاک ریز دوم «لرستان» که در تیرماه پیکر پاکشان در حفاظت از این سرزمین به ملکوت پرکشید و دیگر نشانی از آنان یافت نشد.

زندگی نامه جاویدالاثر «محمودرضایی سرلک»

شهید «محمودرضایی سرلک» در تاریخ 1/1/1346 در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد.

محمود، با تلاش و کوشش فراوان توانست تا مقطع راهنمایی تحصیل را ادامه دهد. پس از آن در کنار خانواده برای تأمین معاش بازوی توانمندی شد برای پدر و همراهی دلسوز و مهربان برای آنها. و پس از آن وی به سربازی فراخوانده شد و او هم لباس مقدس سربازی را پوشید و به جمع ارتشیان بیگانه ستیز در لشکر 77 پیوست.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

شهید رضایی سرلک از همان روزهای نخست خدمت راهی مناطق نبرد حق علیه باطل شد، در منطقۀ عملیاتی فکه به نبرد با دشمن ایستاد.

20/4/1367 در میدان جنگ پیکرش با انفجار گلوله ای مفقود شد و روح آسمانی اش به اعلی علیین عروج کرد. پس از آن نام زیبایش در دفتر جاویدالاثرهای انقلاب اسلامی ثبت شد.

زندگینامه جاویدالاثر «میرزا علی محمد باقری»

تصویری از غربت بقیع را قاب گرفته ام و در روی طاقچۀ اطاقت نهاده ام. هر وقت دلم هوای تو را می کند، در مقابل آن می ایستم و در میان ده ها قبر غریب و ناشناخته بدنبال قبر زهرای مرضیه (س) می گردم. هر چه نگاه می کنم، نشانی نمی یابم. می گویم شاید علی من هم می خواست مانند مادرش زهرا (س) قبری نداشته باشد. احساس غریبی است، باید با خودم کنار بیایم.

شهید «میرزا علی محمد باقری» در سال 1347 در روستای گل بهار بخش ذلقی الیگودرز متولد شد، 7 ساله بوده که در دبستان گل بهار ثبت نام کرده و توانسته در مدرسۀ شهید مفتح مدرک سوم راهنمایی را بدست آورد.

غیرتمندی، صیانت نفس و صلۀ ارحام از محاسنی بود که در رفتارهای اجتماعی وی می درخشید. از همین رو با شنیدن ندای آزادیخواهی به صف طرفداران حکومت اسلامی پیوست و پس از پیروزی انقلاب در پیشبرد اهداف مقدس رهبری نظام با جان و دل کوشید.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

با فرارسیدن ایام خدمت، لباس مقدس سربازی را به تن کرد و به جمع دلیر مردان لشکر 77 نیروی زمینی ارتش پیوست و 12 ماه از عمر پربرکت خود را در مبارزه با دشمن متجاوز صرف کرد.

22/4/1367 در جبهه فکه به صف رزمندگان منافق ستیز پیوست و در عملیات مرصاد به صف مزدوران استکبار جهانی حمله کرد. در همان عملیات بود که بارش تیر و ترکش چهرۀ لاله گونش را خونین کرد و برای همیشه پیکر مطهرش از منظر شاهدان عرصۀ نبرد غایب شد و دیگر کسی نشانی از وی نیافت.

زندگینامۀ جاوید الاثر «حشمت الله سرداری»  

آن گاه که به گرد شمع عشق می گشت، بالهای زیبایش سوخت و باد صبا خاکستر وجودش را در گوشه گوشۀ این خاک پراکند تا راهیان وادی عشق آن را توتیای چشم کنند. 

عطر دل انگیز وجود حشمت الله، 27/2/1346 در روستای مکّدین علیا از توابع فریدون شهر با عطر گلهای محمدی در آمیخت و فضای خانۀ مسلمانی زحمت کش و متدّین را معطر ساخت. از همان اوان کودکی با آموزه های دین مقدس اسلام آشنا شد و در انجام فرائض دینی جدّیت و تلاش فراوان نمود. کیف و کتابش را بدست گرفت و در دبستان روستا در پشت میز مدرسه نشست و گوش جان به تعلیم استاد سپرد.

حشمت الله با کسب مدرک پنجم ابتدایی برای ادامۀ تحصیل راهی شهرستان الیگودرز شد و دورۀ راهنمایی را آغاز کرد.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

او با سعۀ صدر فراوان و حُسن سلوک با دیگران جایگاه ویژه ای را در بین اطرافیان کسب کرد و با انجام صلۀ رحم، مهربانی و انسانیت خود را به منصۀ ظهور رساند. در سال 1367 صفحۀ تازه ای در زندگی وی گشوده شد و با ازدواج زندگی نوینی را آغاز کرد. اما این فصل از زندگی چندان دوامی نیاورد و با کوچ زودهنگام خود پروندۀ تازه گشوده را بست.

حشمت الله، لباس مقدس سربازی را به تن کرد و راهی مرکز آموزش نظامی ارتش شد. پس از طی دوره های نظامی در جمع لشکریان پیروزمند نیروی زمینی ارتش به مقابله با دشمن متجاوز رفت. همرزم جاویدالاثر می گوید: سحرخیزی و کم خوابی دو خصیصه ای بود که او را از دیگران متمایز می ساخت و تقید او به ادای نماز در اول وقت، همیشه زبانزد دیگران بود.

ساعت پنج صبح 22/4/1367 ناگهان از خواب برخاسته و خطاب به همرزمانش می گوید : برخیزید، به نظرم دشمن ما را محاصره کرده است. بلافاصله اسلحۀ خود را برداشته و به اندیشۀ مبارزه از سنگر خارج می شود. هنوز چند قدمی دور نشده بود که انفجار گلولۀ توپ 130 میلیمتری تنش را پاره پاره می کند و در میان غرش مرکب های آهنین و بارش تیر و ترکش، پیکر مطهرش از نگاه همرزمانش ناپدید و دیگر کسی نشانی از او نمی یابد.

آری! حشمت الله با اقتدا به سالار شهیدان، جسم خود را در میدان جنگ قطعه قطعه می پسندد و با

چهره ای خونین به لقای حق دست می یابد. اکنون سالهاست که دوستدارانش در انتظار رسیدن از او لحظه شماری می کنند.

زندگینامه مفقود الاثر «احمدرضا رضایی پور»/شکارچی تانک

در واپسین لحظات هجدهمین روز خرداد ماه 1342 ستاره وجود «احمدرضا» در افق زندگی درخشید. چلچله ها به یمن آمدنش سرود شادی سردادند و خانواده متدین رضایی پور به میمنت تولد فرزندی پاک و مهربان به شادمانی و سرور نشستند. کودکی را با شیرین کاری هایش به پایان برد و با بدست گرفتن کیف و کتاب، برای آموختن راهی دبستان همت الیگودرز شد.

احمدرضا مشتاقانه دوره راهنمایی را در مدرسه بوعلی به اتمام رساند و به عنوان دانش آموزی توانمند تحصیلات خود را در دبیرستان دکتر شریعتی ادامه داد.

آن ایام مصادف شد با خیزش  مردمی ایران به رهبری امام خمینی (ره) علیه رژیم ستم شاهی که احمدرضا نیز مانند هزاران دانش آموز دوستدار آزادی به صف مبارزین پیوست و علیه بیداد و سیاهی فریاد برآورد. هنوز از کلاس و درس جدا نشده بود که شعله های خانمان سوز جنگ تحمیلی زبانه کشید و هزاران خانواده ایرانی را به کام خود برد.

برای دفاع از ناموس و وطن خود لباس مقدس بسیج را به تن کرد و شاخه ای طوبی از شجره طیبه بسیج شد. از روزهای آغازین جنگ در 3 مرحله به جبهه اعزام شد و با حماسه آفرینی های خود، اوراق زرینی را در تاریخ این سرزمین بجای گذاشت. چنان در انهدام مرکب های آهنین دشمن متبحر و استاد شده بود که همرزمانش او را شکارچی تانک صدا می زدند و به سپاس از فداکاری و ایثارش تشویق و تمجیدش می کردند. در آخرین مأموریت به منطقه کوشک اهواز منتقل شد و در عملیات رمضان شرکت کرد.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

23/4/1361 در میان معرکه نبرد جام شهادت را از دست یار گرفت و آرامش ابدی را اختیار کرد. در همان میدان بود که جسم نازنین اش برای همیشه از چشم هم رزمانش پنهان شد و دیگر کسی نشانی از وی نیافت. نام مبارکش در دفتر شهیدان جاویدالاثر کربلای ایران به ثبت رسیده است.

زندگینامه جاویدالاثر «غلامعلی اسپید»

 گلستان دین و ایثار را شقایق هایی است خونین رنگ که در کوی جانان قد افراشتند و در پی وصل سر و جان را تقدیم دوست کردند. چنان بر گرد شمع وجود یار در طواف شدند که بال و پر را سوخته و خاکسترش را به باد صبا سپردند.

غلامعلی از شقایقی بود که در روز غدیر خم سال 1341 غنچه ای زیبا در گلستان خانواده ای مسلمان و متدین در روستای گل زرد از توابع شهرستان الیگودرز شکوفا شد. به یمن حضورش در روز غدیر، نام زیبایش را غلام علی نهادند تا همیشه و هر جا یادش باشد که هر چه دارد از علی (ع) و اولاد علی (ع) است.

هفت ساله بود که راه مدرسه را برای کسب دانش انتخاب کرد و با هوش و ذکاوتی که داشت، مقاطع تحصیلی را به خوبی پشت سر نهاد. او در کنار تحصیل از کارهای کشاورزی و دامداری هم غفلت نکرد و همراه پدر و اعضای خانواده در تأمین معاش کوشش و تلاش فراوان کرد.

وی با آرامش و وقار در انجام کار و ارتباط با مردم، دل های زیادی را مجذوب خود ساخته بود. لب هایش همیشه خندان بود و چهره اش در برخورد با اطرافیان گشوده. از کمک به دیگران لذت می برد و دوست نداشت که کارهای شخصی اش را به عهده دیگران بگذارد.

پانزده سال بیشتر نداشت که با نام زیبای امام خمینی (ره) آشنا شد و از روزی که به دریای خروشان نهضت اسلامی پیوست، سعی کرد به مصداق سفارش امام ششم، صادق آل محمد (ص) دعوت کننده مردم به دین و خداپرستی با اعمال و رفتارش باشد تا گفتار و زبانش. حضور سبزش در راهپیمایی های مردمی و فریادهای ماندگارش علیه ظلم و بی داد طاغوتیان در یاد و خاطر همه دوستان و اطرافیانش مانده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حراست و پاسداری از حکومت نوپای اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب پیوست و در صف یاران امام غایب (عج) از هیچ کوششی دریغ نکرد.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

غلام رضا فروردین ماه سال 1361 بود که کوله پشتی اش را بست و در پی اطاعت از فرمان امام و مقتدایش راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. 24/4/1361 در منطقه عملیاتی جفیر قامت نازنین اش در میدان نبرد و در میان آتش و خون از نگاه همرزمانش پنهان شد و روح بلندش به ملکوت اعلی عروج کرد. نام زیبایش در دفتر جاویدالاثرهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ثبت و ضبط است.

زندگی نامه جاویدالاثر «احمد خوانساری»       

«احمد خوانساری» در تاریخ 4/2/1346 در روستای سوار از توابع شهرستان الیگودرز به دنیا آمد.

احمد ، با تلاش و کوشش فراوان توانست تا مقطع راهنمایی تحصیل را ادامه دهد. پس از آن در کنار خانواده برای تأمین معاش بازوی توانمندی شد برای پدر.

 پس از آن  لباس مقدس سربازی را پوشید و به جمع ارتشیان بیگانه ستیز پیوست. از همان روزهای نخست خدمت راهی مناطق نبرد حق علیه باطل شد. در منطقۀ عملیاتی کوشک به نبرد با دشمن مردانه ایستاد.

زندگی نامه جاوید الاثرهایی از خاک ریز دوم «لرستان»

21/4/1367 در میدان جنگ پیکرش به انفجار گلوله ای مفقود شد و روح آسمانی اش به اعلی علیین عروج کرد. پس از آن نام زیبایش در دفتر جاویدالاثرهای انقلاب اسلامی ثبت شد.

نامشان جاودان و راهشان پر رهرو باد

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها