به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، در سالروز عملیات مرصاد خاطرات چندتن از رزمندگان تیپ 12 قائم (عج) درباره ابلاغ ماموریت به تیپ در عملیات مرصاد را مرور میکنیم.
برادر مهدی مهدوی از اعزام نیروها و رسیدن آنها به مقر صادقین میگوید: سوم مرداد ماه بعد از نماز مغرب و عشاء دیدیم که الحمدالله بسیجی های خیلی خوب و زبده جنگ، از شهرستانهای استان کَنده شده و کمکم وارد مقر صادقین شدند که خیلی برای ما غیر منتظره بود
بعد از استقرار برادر دانشجو مسئول عمليات قرارگاه نجف در قرارگاه شهبازی، در كنار تنگه چهارزبر و كسب اطلاعات بيشتر مبني برجهت حركت منافقين، به تيپ12 قائم (عج)، از يگانهای مستقر در نزديكی چهارزبر تماس گرفته و ماموريت مقابله با دشمن بطور شفاهی با تلفن ابلاغ می شود.
علی اکبر دانشجو مسئول عمليات قرارگاه نجف در عمليات مرصاد در مورد چگونگی ابلاغ ماموريت به تيپ 12 قائم (عج) ميگويد: بعد از استقرار در قرارگاه شهبازی و امكان برقراری ارتباط با يگانها، با اطلاعاتی كه از استقرار يگانها در اطراف چهارزبر داشتم با تيپ 12 قائم (عج) تماس گرفتم برادر خانيان گوشی را برداشت سوال كردم برادر مهدوی كجاست؟
وی گفت: همين دور و برهاست. گفتم هر چه استعدادِ نيرو داريد سريع برای مقابله با دشمن آماده كنيد.
برادر مهدوی در رابطه با ابلاغ ماموريت از طرف قرارگاه نجف چنين بيان می كند: حدود ده و نيم شبِ سوم مرداد سال هزار و سيصد و شصت و هفت بود. تازه شام خورده بوديم و در كانكسی در مقر صادقين تيپ در حال استراحت بوديم كه برادر دانشجو از قرارگاه تماس گرفت. برادر خانيان گوشی را برداشت.
برادر دانشجو گفت: «سريع نيروهايتان را آماده کنید! عراقی ها و منافقين وارد اسلام آباد شده اند و براي پاكسازی به سمت اسلام آباد برويد!»
بنده به برادر خانيان گفتم: «شما به قرارگاه برويد تا از نزديک بيشتر توجيه شده و اطلاعات بيشتری از اوضاع كسب نماييد. من هم به سمت اسلام آباد ميروم تا ببينم وضعيت چگونه است.»
علی اصغر خانيان معاون تيپ 12 قائم (عج) در مرصاد نيز جريان واقعه را اينگونه نقل می كند: هنوز خوابمان نبرده بود که برادر دانشجو از قرارگاه نجف زنگ زد، من کنار تلفن بودم، گوشی را برداشتم و گفتم بفرمایید. گفت: «کجایید؟»
گفتم: «توی مقر خودمان هستيم.»
گفت: «سریع آماده شوید که اسلام آباد سقوط کرده و باید بروید به سمت اسلام آباد.»
در حال گفتگو با برادر مهدوی بودم که دوباره برادر دانشجو زنگ زد و گفت: «بیایید قرارگاه.» من به قرارگاه رفتم.
قرارگاه وضعيت عملياتی نداشت و کسی جز برادر دانشجو در آنجا نبود. از ايشان سوال كردم: چه اتفاقی افتاده؟! عراقيها حمله كرده اند؟! ايشان از روی نقشه ای كه در آنجا پهن بود، توضيح داد كه منافقين به همراهی عراقی ها از قصر شيرين و سرپل ذهاب عبور كرده و بعد از تصرف كرند و اسلام آباد استعدادی از آنها در حال حركت به سمت كرمانشاه می باشند.
ايشان اطلاعاتی به من داد اما دقيقاً مطلع نبود كه منافقين در چه نقطه ای هستند. او گفت: «كه بايد برويد اسلام آباد را پاكسازی و آزاد كنيد.»
انتهای پیام/