ستاره‌های گمنام/ ۷

روایتی از نبرد در افغانستان تا شهادت در آبادان

جنگ افغانستان که آغاز شد، به یاری مردم مظلوم افغانستان رفت. می‌گفت: «اسلام مرز ندارد.» از این رو با پسرعمویش راهی دیار غربت شد. حمیدرضا نیری مدتی بعد برگشت، اما پسرعمویش محمدحسین در این نبرد به شهادت رسید.
کد خبر: ۳۰۲۵۳۲
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۸ - 04August 2018

روایتی از نبرد در افغانستان تا شهادت در آبادانگروه حماسه و جهاد دفاع پرس: رزمندگان با نثار جان خود رسالت عظیمی را بر دوش بازماندگان گذاشتند. 30 سال از پایان جنگ تحمیلی و 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد، اما هنوز برخی از شهدا برای مردم، گمنام و ناشناخته هستند. به این منظور خبرگزاری دفاع مقدس در نظر دارد به انتشار زندگی‌نامه شهدایی بپردازد که نامی از آن‌ها به میان نیامده است. در ادامه سرگذشت شهید «حمیدرضا نیری» را می‌خوانید:

جوانی با سواد و مذهبی بود. تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه تربیت معلم تهران داشت. کسی که در مسجد امین الدوله و در محضر آیت الله حق شناس بزرگ شود، یقینا انسانی کامل خواهد شد.

او خوش‌تیپ و ورزشکار بود. در تیم جوانان تاج (استقلال) فوتبال بازی می‌کرد. در آن دوران افراد زیادی او را می‌شناختند، اما پس از شهادتش در دوران دفاع مقدس، نامش نه تنها در میان مردم بلکه در تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ثبت شد.

حمیدرضا در دوران انقلاب یکی از محور‌های برنامه‌های انقلابی و فرهنگی مسجد بود. در همه تجمعات و برنامه‌های انقلابی حضور داشت. او دیپلم ریاضی داشت و دانشجوی رشته ریاضی بود. با پیروزی انقلاب اولین گروه‌های دانشجویی را برای مقابله با ضدانقلاب تشکیل داد.

دانشگاه تربیت معلم در خیابان مفتح مرکز فعالیت‌های او و دوستانش بود. حمیدرضا در دوران جوانی در جلسات بسیاری از علما نظیر علامه نوری و دیگر بزرگان تهران حضور می‌یافت. او اسلام را درست شناخته بود برای همین کسی نمی‌توانست در اعتقادات او خللی وارد کند.

بار‌ها تابلویی به دست می‌گرفت و در تجمعات دانشجویی شرکت می‌کرد. حمیدرضا از بنیان گذاران گروه دانشجویان پیرو خط امام (ره) بود.

وارد جمع گروه‌های کمونیستی و ... می‌شد و با آن‌ها بحث می‌کرد. کسی تاب مقابله با استدلال‌های قوی و فن بیان او را نداشت. حمیدرضا براساس تعاریف دوستان و همرزمانش به حق یکی از ذخایر انقلاب بود.

مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب نگذشت که ضدانقلاب محیط دانشگاه را هدف قرار داد. درگیری به این محیط علم و دانش کشیده شد. می‌خواستند دانشگاه تربیت معلم در مرکز تهران را تصرف کنند، اما جوانان انقلابی همچون حمیدرضا نیری به آن‌ها اجازه نداد و با جمعی از دوستان هم‌فکر خود در آن‌جا مشغول مقاومت شد.

دانشگاه تربیت معلم تهران از گزند حمله‌ی مخالفان نظام در امان ماند. حالا همان ساختمانی که از آن محافظت می‌کرد به نام خودش نام گذاری شده است.

جنگ افغانستان که آغاز شد، به یاری مردم مظلوم افغانستان رفت. می‌گفت: «اسلام مرز ندارد.» از این رو با پسرعمویش راهی دیار غربت شد. حمیدرضا مدتی بعد برگشت، اما پسرعمویش محمدحسین در این نبرد به شهادت رسید و پیکر او هرگز بازنگشت.

ضدانقلاب شهر‌های ایران را ناامن کرده بود. حمیدرضا برای برنامه‌های تبلیغی و دفاعی از نظام راهی شمال کشور شد. در آن سال‌ها لحظه‌ی آرامش نداشت. قلب تپنده‌ی او برای انقلاب و اسلام می‌تپید.

با شروع جنگ از خانواده خداحافظی کرد. به آبادان رفت و به نیرو‌های ارتش پیوست، اما مدتی بعد از آن‌ها جدا شد و به نیرو‌های مردمی به فرماندهی سید مجتبی هاشمی ملحق شد. روز‌های اول جنگ بود و مناطق عملیاتی بسیار ناهماهنگ بودند. تنها گروه جنگ‌های نامنظم بود که در خوزستان فعالیت می‌کرد به همین جهت به آن‌ها پیوست و با دوستانش مقابل پیشروی ارتش عراق را گرفت. حمیدرضا در 20 دی‌ماه 1359 بر اثر اصابت گلوله در کنار جاده‌ آبادان - ماهشهر به فیض شهادت نائل شد.

پیکر حمیدرضا تا سال بعد از شهادتش در مناطق عملیاتی ماند و پس از عملیات شکست حصر آبادان پیکر او پیدا شد. اکنون حمیدرضا نیری در قطعه‌ی 24 بهشت زهرا آرمیده است.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها