با سلما بابایی؛ 31 سال بعد از شهادت پدر

بعضـی آدم‌ها غرورآفرینند، بعضی آدم‌ها هیچ نسبتی با تو ندارند اما انگار وجودت به وجودشان گره خورده، با آن‌ها هم‌خون نیستی، اما همین‌که او ایرانی است و تو هم ایرانی هستی، کفایت می‌کند تا احساس خوبی داشته باشی، انگار می‌توانی تا قیامت به آنها تکیه کنی، حتی اگر سال‌ها از رفتن آنها گذشته باشد.
کد خبر: ۳۰۳۰۵۶
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۴ - 07August 2018

با سلما بابایی؛ 31 سال بعد از شهادت پدربه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، بعضـی آدم‌ها غرورآفرینند، بعضی آدم‌ها هیچ نسبتی با تو ندارند اما انگار وجودت به وجودشان گره خورده، با آنها هم‌خون نیستی اما همین‌که او ایرانی است و تو هم ایرانی هستی، کفایت می‌کند تا احساس خوبی داشته باشی، انگار می‌توانی تا قیامت به آنها تکیه کنی، حتی اگر سال‌ها از رفتن آنها گذشته باشد.

بعضی آدم‌ها برای کشور اعتبار می‌آورند، اعتباری که تا این خاک هست، سرمایه‌اش خواهند بود. یکی از این آدم‌ها شهید عباس بابایی است، مردی که 31 سال است، نیست؛ اما آن‌قدر غرور به جانمان ریخته که نبودش را باور نداریم و هر وقت اسمش می‌آید به اصطلاح کلاه از سر برمی‌داریم و می‌گوییم: ارادت؛ آقای فرمانده! می‌دانیم که برای حفظ این خاک چه‌ها کردی و چه نابهنگام و شگفت‌انگیز به شهادت رسیدی، آن هم در روز عید قربان! همان روزی که ابراهیم، اسماعیل را به مسلخ‌گاه بُرد.

11 ساله بود که خبر شهادت پدرش را آوردند و او 31 سال است که در چنین روزی، خاطره تلخ 15 مرداد سال 66 یادش می‌آید و دلتنگ پدر می‌شود، دو سالی است که مادرش هم به پدر پیوسته و غم 15 مرداد را برایش سنگین‌تر کرده است.

سلما بابایی از همان یازده سالی که سایه پدر بالای سرش بوده آن‌قدر خاطره دارد که می‌تواند تا پایان عمر با حلاوت آنها زندگی کند. البته در این 31سالی که بابا نبوده اما عزت اسم پدر، زندگی‌اش را شیرین کرده. سال‌هاست رسانه‌های مختلف به مناسبت 15 مرداد و سالگرد شهادت پدرش سراغش می‌روند و او از پدر می‌گوید، سلما خاطرات را غبارروبی می‌کند تا ناگفته‌ای پیدا کند از او می‌پرسم حس شما از این روز و هم‌صحبت شدن با روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه چیست؟ می‌گوید: «بعد از 31 سال هنوز نام پدرم زنده است. هنوز هم مردم و رسانه‌ها به یاد او هستند و این حس خوبی به ما می‌دهد.

همیشه با خودم می‌گویم پدرم در زمان حیات چقدر شریف زندگی کرد که هنوز هم نامش زنده است. عزت پدرم برایمان خوشایند است. باور دارم که مادرم یکی از دلایل زنده ماندن نام پدر بود. او بعد از پدر طوری زندگی و ما را تربیت کرد که همه از شهید عباس بابایی با عزت یاد کنند. مادر عاشق پدرم بود، وقتی بابا شهید شد، عشقش امتداد یافت و باقی ماند. شب‌های زیادی مادر به یاد پدر اشک می‌ریخت تا خوابش می‌برد. من معنای کامل عشق را در رابطه پدر و مادرم دیدم.»

روح و قلب یک آدم چقدر می‌تواند بزرگ باشد که با عزت زندگی کند، با عزت شهید شود و نامش در تاریخ ماندگار بماند. سلما می‌گوید: «پدرم مرد با خدایی بود. همه کارهایش برای قرب به خدا بود و خدا خودش وعده داده که اگر کسی با او پیمان ببندد، خدا برایش کافی خواهد بود. برای پدرم رضایت خدا مهم‌ترین اصل بود و خدا هم به او عزت داد. این عزت و ماندگاری برای ما خوشایند است. حس خوبی داریم از این که فرزندان شهید عباس بابایی و ملیحه حکمت هستیم. همه تلاشمان این است که این عزت را پاس بداریم و طوری زندگی کنیم که آنها به ما افتخار کنند.»

این روزها که بحث ژن خوب داغ‌تر از همیشه است و همه دنیا دست به دست هم داده که آبرویی نماند برای آنهایی که با استفاده از نام و جایگاه پدر به خود صفت ژن خوب بدهند و فکر کنند که می‌توانند به‌سادگی دست در جیب مردم کرده و آنها را چپاول کنند و بعد با فخرفروشی بگویند که چه کنیم، ژن خوبیم و اینها حق‌مان است! به بعضی‌ها هم باید صفت «ژن اصیل» داد؛ فرزندان قهرمانانی که شرافتمندانه زندگی می‌کنند و حواسشان هست که از نام پدر سوءاستفاده نکرده یا به دام طمع و زیاده‌خواهی نیفتند.

فرزندان شهید عباس بابایی از همین ژن‌های اصیل هستند. سلما می‌گوید: «از قدیم گفته‌اند گر پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل! اگر قرار است من و برادرهایم به جایی برسیم باید خودمان تلاش کنیم. هیچ‌وقت در هیچ جایگاهی نخواسته‌ایم به نام شهید عباس بابایی به ما امتیازی بدهند یا ما را جزو خاصان قرار دهند. هر جا رفته‌ایم با ما همان‌گونه برخورد کرده‌اند که با دیگران می‌کنند. برای نام شهید بابایی احترام قائلند اما ما «ویژه» نیستیم و همین احترام برای ما کافی است. من کارگردان هستم و چند کاری هم ساخته‌ام اما بیشتر ماه‌های سال را بیکارم چون نه من و نه برادرانم هرگز وارد مراودات و بازی‌هایی که ختم به ژن خوب می‌شود، نشده‌ایم. مادرمان ما را طوری بزرگ کرد که عزت نام شهیدبابایی را حفظ کنیم.»

سریال شوق پرواز از آن کارهای خوب تلویزیون است که در یاد مردم مانده است. بازی درخشان شهاب حسینی در نقش شهیدبابایی این سریال را باورپذیر و دوست‌داشتنی کرد. هر چند شهاب حسینی بارها درباره این سریال گفته که نام شهید بابایی باعث شد تا شوق پرواز به اثری باارزش تبدیل شود. انگار عزت نام این شهید به سریال شوق پرواز هم رسید و باعث شد این کار به اثری ماندگار تبدیل شود. به سلما می‌گویم سریال شوق پرواز در شناساندن شهیدبابایی به مردم تاثیر زیادی داشت. می گوید: «بله! قطعا همین‌طور بود.

بعد از این سریال بود که عکس شهید بابایی به خانه خیلی‌ها راه پیدا کرد و خیلی از نوجوان‌ها علاقه‌مند شدند که مثل شهید بابایی خلبان شوند و با اقتدار از کشورشان دفاع کنند. رسانه‌ها بخصوص تلویزیون نقش مهمی در معرفی فرماندهان جنگ و شهدا دارد اما متاسفانه مدت‌هاست که در این زمینه کاری انجام نمی‌شود در حالی که بعد از سریال شوق پرواز و استقبالی که از این سریال شد، تولید و پخش این‌گونه آثار می‌توانست ادامه یابد.»

31 سال قبل در چنین روزی که همزمان بود با عید قربان، تیری از قفا آمد و بر سر شهید عباس بابایی اصابت کرد و او را برای همیشه پیش خدا برد؛ خدایی که او را بسیار دوست داشت.

وقتی عباس بابایی شهید شد، 37 ساله بود، اما انگار هزاران سال عمر کرده و به اندازه هزاران سال افتخار و عزت یافته بود.

منبع: جام جم

نظر شما
پربیننده ها