گروه حماسه و جهاد دفاع پرس- سیده فاطمه سادات کیایی؛ برای افراد اهل دل زیادی این داستان را تعریف کرده ام، بارها وقتی خواستم ثابت کنم که این مسیر را من «انتخاب» نکردم بلکه دعوت شدم این داستان را تعریف کردم، هربار که در زندگی ام گرهی افتاد و دنبال اتفاقی می گشتم تا به خودم یادآوری کنم که خدا حواسش هست این ماجرا جلوی چشمم آمد، یکبار هم که خیلی جدی پای عقایدم وسط آمده بود و بین ماندن و رفتن گیر کرده بودم باز این داستان را تعریف کردم، داستانی که هربار وقتی آن را حتی برای خودم مرور میکنم خیلی تراژدیک اشک در چشمانم حلقه می زند.
ماجرا از این قرار است که سال آخر رشته روزنامه نگاری بودم، اوج شلوغی های درس و دانشگاه و فعالیت هایم در نهادهای مختلف بود، جسته و گریخته مطالبی هم در نشریات می نوشتم با این وجود کار ثابتی نداشتم، دلم می خواست جایی باشم که هم نانم را دربیاورم هم عاشقانه به کارم عشق بورزم، دلم نمی خواست از فضای دل انگیزی که به واسطه فعالیت هایم در نهادهای مذهبی پیدا کرده بودم بیرون بیایم، می توانستم با درآمدی بهتر در حوزه سیاسی یا اقتصاد بنویسم و یا کار خوبی در یکی از سازمان های دولتی پیدا کنم اما هیچ کدام چیزی نبود که من بخواهم.
اولین روزهای خرداد بود و آخرین روزهای حضورم در دانشگاه، آن روز سوار بر بی آر تی از دانشگاه به سمت خانه برمیگشتم که در میدان فردوسی چشمم خورد به تابلوی خبرگزاری دفاع مقدس، گویا افتتاحیه اش را همزمان با سوم خرداد برگزار کرده بودند، همانجا از ته دل از خدا و شهدا خواستم کاری نصیبم کنند که با شهدا گره خورده باشد.
کمتر از یک سال از آن روز، پس از گذراندن فراز و فرودهای کاری بسیاری به عنوان خبرنگار رسمی شهدا در خبرگزاری مشغول به کار شدم. از آن سال تا به امروز با وجود همه پستی و بلندی های کارم هر روز خدا را شکر کردم و می کنم، چرا که به یقین می دانم و با قلبم دریافته ام که خدا هر آنچه می خواست به من از خوبی هایش نشان بدهد در کارم نشان داد، کافیست لحظه های ناب دیدن پیکرهای شهدا در معراج را به خاطر بیاورم، یا هم صحبتیام با مادران شهدا، سوز دل رزمنده های جامانده، بغض مردمی که با دیدن پیکرهای شهدا منقلب می شوند و هزاران اتفاق ناب دیگر که فقط در این فضا امکان دیدنش را پیدا کردم، معجزه های که هر روزه در حال ثبت شدن در دفتر خاطرات زندگی ام است.
این داستان نه فقط برای من، که برای بسیاری دیگر از دوستانم در حوزه ایثار و شهادت صادق است. ما به خوبی به این حقیقت رسیده ایم که نوشتن در فضای عاشقانه بنده ها با خدایشان فرصتی است برای اوج گرفتن ما از زمین به آسمان، درست است که دستمان از بسیاری فضیلت ها کوتاه است اما دری از باغ شهادت به رویمان ما باز شده.
بارها پیشنهادهای وسوسه انگیزی داده شد برای اینکه حوزه کاریم را تغییر دهم اما همیشه با قاطعیت آن را رد کردم، برای اکثر ما قلم به دستان حوزه شهدا، خبرنگاری تنها یک شغل نیست، می دانیم مسیری که ادامه خون شهداست دعوت می خواهد و سعادت، باید در این وادی مقدس کفش های نفس را بکنیم تا حقایق را بهتر ببینیم، باید دل بدهیم تا روزی خودمان نیز همنشین با شهدا باشیم، انشالله.
انتهای پیام/ 141