به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، آیت اللَّه مدنی سالها پیش از ورود به عرصه مبارزات سیاسی، در مقابل افکار ضد دینی مقابله کرده بود و با شهید نواب صفوی همکاری داشت. با آغاز قیام مردمی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و تبعید آن حضرت به نجف اشرف، آیت اللَّه مدنی در کنار استاد و رهبر خود قرار گرفت و در ایام سفر به ایران، ضمن نام بردن از حضرت امام، رسالت و وظایف مردم مسلمان را در برابر رژیم پهلوی بیان میکرد.
تواضع نماینده امام با بوسه زدن بر دست رزمندگان
شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشتند و با شرکت خود در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، بهعنوان نماینده امام بوسه میزند و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فیسبیلالله نشان میدهد.
خاطره ای از آقای بهاءالدینی در این زمینه:
حضرت آیت الله بهاءالدینی فرمودند: «عدهای میخواسند برند جبهه. بچهها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: «حاج آقا، چرا ناراحتید؟» گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچهها به جبهه بروم.» پرسیدم چرا حاج آقا؟ «گفتند: «آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها میروند جبهه، آنجا میجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شدهام؛ اگر من گذشت این بچهها را نداشته باشم، ایثار این بچهها را نداشتهباشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمیدادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا.»
عالمی که امام حسین(ع)خبر شهاتش را داد
خط سرخ شهادت خط آل علی «علیهالسلام» است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. سالهای قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکی این که آیا من سیداسدالله هستم؟ دیگر این که آیا شهید میشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنیانت مقتول». «پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سؤال من در آن بود.
ساعت 45/1بیستم شهریور 1360 پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، منافق کوردلی بازوی آیتالله مدنی را در حالی که مشغول خواندن نماز فرادا بود گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها منافق ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و ایت الله مدنی به لقای حق پیوست.