به گزارش دفاع پرس از قزوین، 26 مرداد 1369 یادآور بازگشت اسطورههایی از ایران اسلامی است که پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از شکنجههای وحشیانه در اسارتگاههای رژیم بعث، به خاک پاک میهن عزیزمان است.
به همین مناسبت «حجتالاسلام اسدالله رضوانی» از آزادگان سرافراز استان قزوین در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس در قزوین، به بیان خاطرات خود از آن دوران پرداخت که در ادامه آن را میخوانید.
دفاع پرس: چه سالی و در چه عملیاتی دشمن بعثی شما را به اسارت گرفت؟
19 سال بیشتر نداشتم که در اسفند سال 1362 از حوزه علمیه تاکستان بهمنظور آموزش نیروها به جبهه اعزام شده بودم که در قالب گردان محمد رسول الله که فرمانده گردان ما حاج «فرج الله فصیحی رامندی» بودند که ایشان هم به اسارت گرفته شد، در عملیات خیبر شرکت کردیم که پس از ورود به جزیره مجنون توسط دشمن بعثی محاصره و به اسارت درآمدیم.
دفاع پرس: بعثی ها میدانستند که شما طلبه هستید؟
بعثیها یک قانونی گذاشته بودند که تجمعهای بیش از 3 نفر ممنوع بود اما من بسیار اهل ورزش بودم و بعثیها تصور میکردند من ورزشکار حرفهای هستم و به بهانه ورزش جمع میشدیم و صحبت میکردیم، در هفت سالی که در اسارت بودیم بعثیها ابتدا متوجه نشده بودند من روحانی هستم ولی بعد از 4 سال متوجه شدند و سختتر برخورد میکردند.
دفاع پرس: برخورد افسران بعثی با شما چگونه بود؟
همه نوع اذیت و آزار و شکنجهای بود، آنهایی هم که بعضاً بهتر برخورد میکرد تاكتيك خودشان را عوض كرده بودند كه هدفشان اين بود كه از طرق مختلف از ما اطلاعات بگيرند و به خواستههایشان برسند.
دفاع پرس: اولين باری كه شنيديد كه آزاد میشوید كي بود و چه حسی داشتيد؟
28 مرداد 1369 ما به میهن عزیزمان بازگشتیم و تقريباً 4 يا 5 روز قبل متوجه شديم كه راديو به زبان عربي خبر داد كه اسيرهاي ايراني را میخواهند آزاد كنند چرا كه صدام گفته بود هر تقاضايي كه ايران از ما كرده را قبول میکنیم و اینگونه بود كه متوجه شديم كه میخواهیم آزاد شويم، ياد دارم لحظهای كه به وطن وارد شديم اول سجده شكر بهجای آورديم.
دفاع پرس: از فعالیت حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت برایمان بگویید؟
حاج آقا «ابوترابی» يك اعجوبه بود و كمتر افرادي را مانند او شناخت دارم، او آدم زمان سخت بود، آنقدر برای آزادهها وقت میگذاشت که اسرا از حاج آقا خواهش میکردند که كمي استراحت كنيد شما همش با بچهها هستيد و خسته میشوید.
برادری تعریف میکرد که در اوايل دوران اسارت خبر رسيد که قرار است چند نفر از اسرا را آزاد كنند همان حاج آقا ابوترابی به «حضرت فاطمه زهرا (س)» متوسل شده بود و نذر کرده بود که آزاد نشود چرا كه میگفت بچهها به من احتياج دارند و نیاز است که من پیش اسرا بمانم.
انتهای پیام /