به مناسبت شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دست ماموران آل سعود در سال 1366، خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به گفتوگو با سردار قاسم صادقی از رزمندگان دوران دفاع مقدس و مسئوول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری که شاهد آن حادثه بود، پرداخت که در ادامه میخوانید:
در مسیر نیروهای نظامی سعودی را دیدیم که مسلح ایستاده بودند
رژیم آل سعود در سال 66 با نیروهای خارجی از جمله آمریکا برنامه ریزی کردند که راهپیمایی برائت از مشرکین توسط حجاج ایرانی برپا نشود. ستاد بعثه نیز پیش بینی کرده بود که این راهپیمایی در 6 ذی الحجه برپا شود. در آن روز بعد از نماز جمعه حدود ساعت 16 تمام کاروانهای ایرانی و تعدادی از حجاج دیگر کشورهای اسلامی برای شنیدن پیام حضرت امام (ره) دربارهی حج ابراهیمی در خیابانی جمع شدند. حجاج تعدادی پلاکارد با موضوع برائت از مشرکین در دستشان بود. جمعیت در یک خیابان حدود 40 متری تجمع کردند. هر چه زمان میگذشت بر تعداد حاضران افزوده میشد. من و دیگر همرزمانم که به سمت این خیابان در حرکت بودیم، در مسیر نیروهای نظامی سعودی را دیدیم که مسلح ایستاده بودند. از آنجایی که در سالهای قبل هم در چنین روزی نیروهای سعودی مسلح بودند، برایمان عجیب نبود. به مسیرمان ادامه دادیم تا اینکه به جمعیت رسیدیم. افرادی در ساختمان مقابل بعث، از طریق آینه نور را بر چشمان فردی که پیام امام (ره) در خصوص حج ابراهیمی را قرائت میکرد، میانداختند تا نتواند متن را بخواند.
خبر آمد که رزمندگان در خلیج فارس، یک هلی کوپتر آمریکایی را منهدم کردهاند
پس از قرائت پیام امام (ره) حاضران شروع به شعاردادن کردند. تصمیم گرفته شد که برای اقامه نماز مغرب و عشا، زائران به خانه خدا بروند. در این حین خبر آمد که رزمندگان در خلیج فارس، یک هلی کوپتر آمریکایی را منهدم کردهاند. این خبر شور و شعف زیادی در میان حاضران به پا کرد. در پی این خبر، شعارهایی ضدآمریکایی سرداده شد. ناگهان صدای تیراندازی آغاز و از سوی دیگر وسایل مختلف همچون شیشه، آجر، صندلی، و ... از ساختمانهای اطراف بر سر زائران پرتاب شد. نیروهای آل سعود ابتدا جانبازان ویلچری و سپس زنان که در صف اول بودند را مورد هدف قرار دادند.
حاجی بخشی با صدای بلند در جمعیت شروع به شعاردادن کرد
در همین حین حاجی بخشی با صدای بلند در جمعیت شروع به شعاردادن کرد. او خودش را به بالای یک ساختمان رساند و پس از شعار ضدآمریکایی و ضدآل سعود، پرچم آمریکا را به آتش کشید. نیروهای آل سعود با دیدن این صحنه، شروع به تیراندازی به سمت مردم کردند. یک تیر به پای حاجی بخشی اصابت کرد. رزمندگان حاجی را از معرکه فراری دادند.
نیروهای آل سعود از دو طرف خیابان به سمت مردم هجوم آورده بودند. زائران در وسط خیابان جمع شدند که یکباره یک گاز اشکآور در میان جمعیت انداخته شد. آنها سر زائران را نشانه میگرفتند. کهنسالان و زنان به سمت هتلها رفتند تا از تیررس گلوله دور باشند اما تمام هتلها دربهایشان بسته بود. تنها هتلی که درب را بر روی مجروحان باز کرد، هتل زائران فلسطینی بود. رزمندگان و زائران کمک کردند و مجروحان را از سطح خیابان جمع کردیم.
به دنبال زنان و بچهها رفتیم اما اثری از زائران نبود
زمین مملو از چادر، کیف، قمقمه، روسری و ... بود. خانمها و بچهها به سمت یک کوچه بن بست رفتند. مغازههای آن کوچه باز بود. از شدت درگیری که کاسته شد، به دنبال زنان و بچهها رفتیم اما اثری از زائران نبود. آن زمان افرادی در این درگیری ربوده شدند. سال 72، یک خانمی از دست ربایندگان فرار کرده و خودش را به پلیس معرفی کرد. او یکی از زنان حجاجی بود که در واقعه سال 66 ربوده شده بود.
من و چند تن از حجاج در حال امدادرسانی بودیم که ناگهان در انتهای یک کوچه بن بست، یک وانت یخ دیدیم. وجود یخ در آن وضعیت برای ما همچون یک معجزه بود. یخ را در خیابان ریختیم تا حجاج یخها را بر صورت و دست خود بگذارند. گازهای اشکوار باعث میشد که چشمهای حجاج جایی را نبینند، اما یخ باعث میشد که از شدت این موضوع کاسته شود.
شایعه شد که حجاج ایرانی قصد دارند خانه خدا را با خودشون به ایران ببرند
درگیری به روی پل حجون هم کشیده شده بود. چند تن از نیروهای آل سعود و حجاج از بالای پل به پایین پرتاب شدند. در میان نیروهای آل سعود یک شایعهای پخش کرده بودند که حجاج ایرانی قصد دارند خانه خدا را با خودشون به ایران ببرند. این شایعه بسیار مسخره و خندهدار بود ولی عربهای جاهل این موضوع را باور کردند و کسانی که میخواستند به سمت خانه خدا بروند را به شدت کتک زدند.
یکی از همرزمانم به نام «محسن ارومی» با یک ماشین آمبولانس قصد داشت تا مجروحان را به مکان امنی برساند که نیروهای آل سعود به او حمله کردند. در این درگیری محسن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
برای اینکه از شدت درگیری کاسته شود، گفتیم که به نماز بایستیم
حجاج به شدت مجروح شده بودند. برای اینکه از شدت درگیری کاسته شود، گفتیم که به نماز بایستیم زیرا نیروهای آل سعود در این زمان حمله را متوقف خواهند کرد. داشتم خودم را به سمت نماز میرساندم که ناگهان یک نیروی آل سعود با باتوم به سمت من حمله کرد. به سرعت دستم را بالا گرفتم و گفتم «لا ایرانی». او با شنیدن این حرف من، نزدیکتر نشد.
اواخر شب درگیری کاهش یافته بود. حجاج را به محل اسکانشان رساندیم. نزدیک اذان صبح با دوستانم تصمیم گرفتیم که برای اقامه نماز صبح به خانه خدا برویم. وقتی به همان خیابان رسیدیم که ساعاتی قبل درگیری بود، بسیار تعجب کردیم زیرا آل سعود در طی چند ساعت تمام خیابان را تمیز کرده و خرابی ها را درست کرده بود.
موضوعی که باعث دلخوری ما شد این بود که برخی حجاج پس از این فاجعه به دنبال خرید سوغاتی بودند. شرایط به گونه ای بود که انتظار میرفت به جهت شهادت جمعی از حجاج این گونه رفتارها رخ ندهد.
انتهای پیام/ 131