به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مشهد، کتاب «عروج» به کوشش «اعظم عظیمی» با موضوع زندگی داستانی شهید «محسن حاجی حسنی کارگر» گردآوری شده و توسط مؤسسه فرهنگی، آموزشی، پژوهشی «مفتاح» چاپ شده است. این کتاب دارای 7 بخش با نامهای «کوچه جوادیه»، «بیرون اتاق قاریان»، «اتاق دوازده متری»، «حرم»، «کوالالامپور»، «مِنا» و «قلبها» است.
«محسن حاجیحسنیکارگر» در 15 آبانماه سال 1367 در «مشهد» به دنیا آمد. وی در سال 1383 برای نخستین بار در مسابقات قرآن که به همّت سازمان اوقاف و امور خیریه برگزار شد، شرکت کرد و مقام نخست کشوری را در رده سنی زیر 16 سال از آن خود کرد.
وی در سال 1393 در جایگاه نماینده ایران در پنجاه و هفتمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم که در «کوالالامپور» برگزار شد، شرکت کرد و توانست مقام نخست را کسب کند. «محسن حاجی حسنی کارگر» جزو 7 قاری جمهوری اسلامی بود که در فاجعه «منا» که در مناسک حج سال 1394 اتفاق افتاد به شهادت رسید.
بخشهایی از کتاب
از بخش «کوچه جوادیه»، صفحه 13
...دوست نداشت هیچ وقت دوران چیزهای خوب سر بیاید. محسن از همان وقتها توی زندگی ملیحه شروع کرد به روییدن. مادربزرگ وقتی چروکهای صورتش به خنده باز میشدند، از ته دل دعا میکرد: «الهی بچههات چراغ دلت باشند ملیحه جان!» سوی چراغ محسن از همان وقتها توی زندگی ملیحه تابیدن گرفت.
از بخش «بیرون اتاق قاریان» صفحه 34
بعدها میشنیدند محسن به بچههای آن محلات که برای تلاوت حاضر میشدهاند، اسکناسهای نو هدیه میداده. با اینکه خودش اوضاع مالی مساعدی نداشت، خانوادهای را زیر پر و بال گرفته بود و به اندازه وسعش ماهیانه مبلغی را به حسابشان واریز میکرد. بعد از شهادت، وقتی قفل گوشیاش را شکستند، پیامکها نشان میداد که از این دست کارها زیاد میکرده و به کسی نمیگفته.
از بخش «اتاق دوازده متری»، صفحه 45
اتاق محسن 12 متر مربع بیشتر نبود. شاگردهایش گوش تا گوش و مسجدی می نشستند. همه سن آدمی بین شان پیدا میشد. از بچه 5 ساله گرفته تا پیرمرد هشتاد ساله. کارکردن با این شاگردهای رنگارنگ حوصله زیادی می خواست.
هر کدام را باید به زبان خودشان درس می داد. محسن جوری با شاگردها تا می کرد که هیچ کدام فکر نمی کردند اهمیتشان کمتر از آن یکی است.
از بخش «حرم»، صفحه 61
دعوت شده بود به نجف. شبی در حرم حضرت علی (ع) برنامه تلاوت داشت. عربها ولو عامی باشند تلاوت خوب را میشناسند. صدای محسن، جماعت داخل حرم را منقلب کرده بود. متولی حرم هم گوشهای نشسته بود و مثل بقیه مردم اشک میریخت. تلاوت که تمام شد متولی همان جا دستور داد پرچم روی قبر حضرت را پایین بیاورند. پرچم را تا زدند. داخل طبق گذاشتند و تقدیم کردند به محسن. پرچم 10 سال روی قبر آقا بود. متولی حرم یقین داشت اگر آقا در آن محفل حضور مادی داشتند حتماً صله خاصی به محسن می داد. محسن آن تلاوت را خیلی دوست داشت. بهترین تلاوت عمرش بوده.
محسن که شهید شد متولی از نجف به مشهد آمد. همراه خودش پرچم جدید روی مزار حضرت علی(ع) را آورده بود؛ متولی سر مزار محسن حاضر شد. پرچم را روی قبر پهن کرد. فاتحهاش را که خواند، پرچم را جمع کرد و برد تا روی مزار حضرت در نجف بگذارد.
از بخش «کوالالامپور»، صفحه 69
وقتی محسن شروع کرد به تلاوت سورههای «احزاب» و «شمس»، چشمهای مجری خیره ماند به سمت جایگاه؛ جوانی خوشقیافه که تسلطش بر اصول و فنون قرائت آن قدر با قرائتش عجین بود که انگار با همین توانایی از مادر زاده شده. هر چه پیچ و خم حافظهاش را گشت، اسم «محسن حاجی حسنی کارگر» را به خاطر نیاورد. نمیفهمید چرا هیچ وقت اسم او را در مسابقات قرآن نشنیده.
از بخش «مِنا»، صفحه 87
یکدفعه گوشیاش زنگ خورد. محسن دستش بند بود و دایم توی اتاق راه میرفت؛ گوشی را گذاشت روی بلندگو. نوجوانی از جنوب زنگ زده بود. اولین بار بود که با محسن حرف میزد. شمارهاش را به سختی پیدا کرده بود. با صدای خواهشمندی گفت: «ببخشید آقای حاجی حسنی، من میخوام تازه قرآن رو شروع کنم. چه کار کنم؟ چه توصیهای دارید؟» محسن نگفت من الآن گرفتارم. نگفت بعداً زنگ بزن. نگفت تو کی هستی، شمارهام را کی بهت داده و... فوری دست از کار کشید. نشست پای گوشی. گفت: «چه صدای خوبی داری! چند سالته؟...» و دقیقاً یک ربع برای آن نوجوان توضیح داد که چه کارهایی باید بکند.
از بخش «قلب ها»، صفحه 103
من شیفته اخلاق محسن بودم. از زمانی که با محسن آشنا شدم علاقه خاصی بهش پیدا کردم. فیلم قرائتش در مکه مکرمه رو پیش خودم دارم. همیشه اونو گوش میکنم و به یاد محسن میافتم. حاج محسن تلاوتهای خیلی ارزشمندی داشت. اگر این اتفاق نمیافتاد جزو بهترین قاریان جهان میشد اما... شهادت این قاری عزیز تقدیر الهی بوده. انشاءالله که در بهشت تلاوت کنه.
«محمود شحات انور» نشسته بود کنار اتاق محسن و اینها را میگفت.
کتاب «عروج» روایتی داستانی از زندگی قاری شهید «محسن حاجی حسنی کارگر» از شهدای فاجعه «منا»، توسط «اعظم عظیمی» گردآوری شده و موسسه فرهنگی، آموزشی، پژوهشی «مفتاح» آن را در 104 صفحه مصور در قطع رقعی در 1396 به چاپ رسانده است.
انتهای پیام/