به مناسبت سالگرد شهادت 13 مجاهد یگان صابرین؛

ماموریتی که به آسمان منتهی شد

13 شهریورماه یادآور حماسه‌آفرینی جمعی از نیروهای یگان ویژه صابرین در مبارزه و مقابله با تروریست‌های گروهک تروریستی پژاک است.
کد خبر: ۳۰۷۲۱۴
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۰ - 04September 2018

شهادت در خانه جاسوسان؛ روایتی از 13 شهید یگان ویژه صابرینبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، برای اهل جهاد 13 شهریور ماه یادآور حماسه‌آفرینی جمعی از نیروهای یگان ویژه صابرین در مبارزه و مقابله با تروریست‌های گروهک تروریستی پژاک است. ماموریتی که در سال 1390 به یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محول شد.

در جریان این عملیات 13 تن از نیروهای این یگان به شهادت رسیدند، مقصدی که آرزوی رسیدن به آن‌را داشتند. اینک به مناسبت سالگرد شهادت 13 شهید یگان ویژه صابرین در ارتفاعات شمال‌غرب کشور، خاطرات تعدادی از این شهدای والامقام را مرور می‌کنیم.

عبادت در کنار شهدا

همسر شهید کمیل صفری تبار: بعضی وقت‌ها نیمه‌های شب به بهانه ورزش کردن از خانه بیرون می‌رفت و نزدیک صبح به خانه بازمی‌گشت. یک‌بار تصمیم گرفتم او را تعقیب کنم. بعد از مدتی تعقیب دیدم که کمیل به مزار شهدای روستایمان «بیشه سر» می‌رود و در آن‌جا مشغول عبادت و نماز شب می‌شود.

کمیل نماز شبش را هم کنار شهدا می‌خواند، طولی هم نکشید که محراب نمازش آرامگاه ابدی پیکر پاک و مطهرش شد و کمیل ما سی‌و‌سومین شهید روستای بیشه سر شد.

دعایی که بعد از شهادت برایم خواند

همسر شهید محمد محرابی پناه: آخرین‌بار وقتی داخل ماشین با محمد نشسته بودیم احساس کردم دعایی را زیر لب زمزمه می‌کند. گفتم: «خب بلند بخون منم بشنوم!» از داخل کیفش دعای «جلیل الجبار» را بیرون آورد و گفت: «این برای تو باشد، هر وقت خواندی یاد من هم باش» و بعد بلندتر شروع به خواندن دعا کرد. حالا هر وقت آن دعا را می‌خوانم ناخودآگاه صدای محمد به گوشم می‌رسد. انگار او می‌خواند و من تکرار می‌کنم. بهترین‌ها همیشه می‌مانند، شاید در دید نباشند ولی در دل ماندگارند.

غسل شهادت در آب های سرد کردستان

همرزم شهید عباس عاصمی: در آن هوای سرد و بی رحم کردستان، در حالی که 2 نفر از نیروهای گردان «یا زهرا (س)» به شهادت رسیده بودند پای چشمه آب سرد غسل شهادت کرد، با این وجود گویا اراده خداوند بر این بود که این غسل شهادت، سال‌ها بر پیکر پاکش باقی بماند تا بلاخره در سال 1390 در ارتفاعات سردشت کردستان و در حالی که مشغول شناسایی دشمن و آماده سازی نیروها برای مقابله با دشمنان ایران اسلامی بود در خون خود غسل شهادت کند. به نظر من عباس سال‌ها قبل از شهادتش یعنی در همان روزی که در آن چشمه غسل شهادت کرد شهید شده بود.

آخرین پیامک به همسر

همسر شهید حسین رضایی: آخرین پیامکی که حسین برایم فرستاد این بود: «سلام ای مادر فرزندانم. ای شیرزن دلیر من، آنکه در قلبم جز تو و فرزندانم هیچ‌کس جایی ندارد. از اینکه سختی زندگی با من را تحمل می‌کنی ممنونم!»
من به وجود چنین همسری افتخار می کنم، حسین من هرگز تکرار شدنی نیست.

جایگاه آسمانی

همسر شهید شهید علی بریهی: دوست داشت همیشه هنگام خواب، به ستارگان نگاه کند؛ برای همین، تصویر بزرگی از ستارگان را دقیقا در بالای سرش چسبانده بود تا قبل از خواب چشمانش به آن‌ها بی‌افتد و ستاره های آسمان را خوب نگاه کند. حالا که شهید شده است احساس می کنم انگار او از همان اول هم می دانست که اهل زمین نیست، برای همین به دنبال جایش در میان ستارگان می گشت.

جعفرخان بنا

دوست شهید محمدجعفر خانی: چند ماه پیش از شهادت، خدا توفیق داد و اسم من و جعفر برای سفر حج درآمد. او تاکید داشت که بدون همسرش به خانه خدا نمی‌رود. کار همسرانمان نیز هماهنگ شد و همگی باهم عازم حریم یار شدیم.
پس از زیارت خانه خدا از او پرسیدم وقتی کعبه را دیدی از خدا چه خواستی؟ گفت: «از خدا خواستم تا جایی که می توانم از دشمنانش را نابود کرده و خودم هم در این راه به شهادت برسم.»

از همان روز اول همه کاروان علاقه خاصی به او پیدا کرده بودند. یک پیرمرد بود که اصرار داشت بداند کار ما چیست، به هر بهانه‌ای می پرسید شما 2 نفر چه کاره اید؟ آخرش من به شوخی به او گفتم: «من پیمانکار ساختمانی هستم و جعفرخان هم بناست!» چند ماهی از شهادت جعفر گذشته بود که یک نفر با من تماس گرفت، صدایش می لرزید. حاجی همسفرمان بود؛ گفت: «بی انصاف! تو که گفتی جعفر بناست» و هق هق گریه می‌کرد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها