آزاده و جانباز دفاع مقدس در گفت‌وگو با دفاع پرس:

عراقی‌ها از هر وسیله‌ای برای شکنجه ما استفاده می‌کردند/ خبر شهادتم به خانواده داده شده بود

حسین‌علی فارسی گفت: عراقی‌ها به هر وسیله‌ای به دنبال تضعیف روحیه اسرا بودند، اما زمانی که خبر‌های جنگ را می‌شنیدیم، روحیه ما روز به روز قوی‌تر می‌شد. بدترین شرایط زمان اسارت، دیدن شکنجه هم‌رزمم بود که با هر ضربه کابلی که می‌خورد، صدای آه و ناله او بلند می‌شد.
کد خبر: ۳۰۸۰۹۱
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۵ - 26September 2018

عراقی‌ها از هر وسیله‌ای برای شکنجه ما استفاده می‌کردند/ در ایران خبر شهادت من به خانواده‌ام داده شده بودبه گزارش خبرنگار اجتماعی دفاع پرس، هفته دفاع مقدس یادآور رشادت‌های شهدا، ایثارگران، جانبازان و آزادگان است. آزادگان با عزمی راسخ و وصف‌ناشدنی در برابر فشار‌های جسمی و روحی دشمنان بعثی ایستادند و در اوج شکنجه با صبر و استقامت، سربلند از این امتحان سخت بیرون آمدند.

«حسین‌علی فارسی» از آزادگان و جانبازان دفاع مقدس است که در دوران دفاع مقدس در ژاندارمری مشغول به خدمت بود. وی سال 1364 در منطقه تپه کله‌قندی (موسیان) به اسارت دژخیمان بعثی درآمد.

منطقه کله قندی یکی از مناطق استراتژیک در زمان جنگ بود که اگر به دست عراق می‌افتاد، بعثی‌ها بر پل کرخه تسط می‌یافتند. ارسال تدارکات برای نیروهای خودی با عبور از این پل میسر بود.

در ادامه، گفت‌وگوی دفاع پرس با این آزاده و جانباز دفاع مقدس را می‌خوانید.

دفاع پرس: چطور شد که به جبهه رفتید؟

در زمان دفاع مقدس در ژاندارمری مشغول خدمت بودم و زمانی که دشمن به کشور حمله کرد در موسیان و تپه‌های کله قندی حضور داشتم. در آن شرایط حساس مهم‌ترین وظیفه ژاندارمری حفاظت از مرز‌های کشور بود. می‌توان گفت زمانی که دشمن حمله کرد، اولین یگانی که در مقابل آن‌ها ایستادگی کرد، نیرو‌های ژاندارمری بودند. پس از اینکه در آن زمان امام خمینی (ره) دستور دفاع از خاک میهن را صادر کردند و ما با توجه به اینکه در منطقه حضور داشتیم، توانمان چندین برابر شد و همه کسانی که با من در تپه‌های کله قندی حضور داشتند یک‌صدا به فرمان امام راحل لبیک گفتند.

هم‌رزمان من جوانانی بودند که بدون هیچ‌ترسی در برابر دشمن در منطقه موسیان در برابر دشمن ایستادگی کردند. در آن شرایط جان دادن برای ما یک تکلیف بود و همه می‌دانستیم باید خون بدهیم، اما وجبی از خاکمان را به دشمن ندهیم.

دفاع پرس: چطور شد که اسیر شدید؟

در جنگ یکی از مواردی که دشمن از آن استفاده می‌کرد، منافقین خودفروخته بودند؛ کسانی که با ایران دشمن بودند و حاضر می‌شدند خاک و وطنشان را بفروشند. ساعت‌ی از نیمه‌های شب می‌گذشت و در حال نگهبانی بودم. متوجه شدم که بوته‌های اطراف خاکریز درحال حرکت هستند، بلافاصله یک رگبار به تمام بوته‌ها زدم که یک دفعه صدای عراقی‌ها بلند شد. ما در محاصره عراقی‌ها بودیم تا نزدیکی‌های صبح در برابر نیرو‌های عراقی مقاومت کردیم. من تمام گلوله‌هایی که داشتم را شلیک کردم. در درگیری که با دشمن داشتیم من از ناحیه پا مصدوم و حدود سه ساعت بی‌هوش شدم. ساعت فکر کنم حدود 10 بود، زمانی که به‌هوش آمدم، دیدم که با سیم خاردار دست‌های من را بسته اند و بعد از سال‌ها هنوز هم جای سیم خارداری که با آن دست‌های من را بسته بودند، مانده است.

زمانی که من و حدود 46 نفر از هم‌رزمانم را به اسارت گرفتند به ما می‌خندیدند و ناسزا می‌گفتند. پس از آن ما را با یک نفربر به پشت جبهه منتقل کردند. اولین جایی که من را پس از اسارت بردند، شهر العماره بود. علی‌رغم جراحت و خون‌ریزی که داشتم 48 ساعت در سلول‌های تنگ و تاریک نگهداری‌مان کردند. هر روز ما را سوار ماشین آیفا می‌کردند و در خیابان‌های شهر می‌گرداندند و با پخش صداهایی از بلندگو‌های بزرگ، اذیتمان می‌کردند. در 48 ساعتی که در العماره بودیم، علاوه بر شکنجه‌هایی که دادند، خبری از غذا هم نبود.

دفاع پرس: پس از العماره شما را به کجا منتقل کردند؟

پس از العماره و نمایش تبلیغاتی عراق، من و کسانی که با من اسیر شده بودند را به استخبارات بغداد منتقل کردند. فکر می‌کردیم دوران اسارت مثل فیلم‌هاست و از ما استقبال می‌کنند و رفتار خوبی با ما خواهند داشت. استقبال نیرو‌های عراقی از ما با ضربات کابل بود و اولین ضربات را در استخبارات عراق تجربه کردم. پس از آن به مدت یک هفته من و 47 نفر را در یک اتاق سه در چهار نگهداری می‌کردند و پس از آن ما را به اردوگاه رمادیه 10 منتقل کردند و پس از گذر از تونل مرگ (عراقی‌ها در دو ستون 20 نفری با کابل ما را شلاق می‌زدند) ما را به دسته‌های پنج نفری تقسیم کردند. ما را با ضرب شلاق وادار کردند که لباس‌های خود را دربیاوریم. پس از آن محاسن‌مان را زدند و لباس‌های زرد اسارت به ما دادند. به مدت یک سال و 2 ماه ما را شکنجه می‌دادند و هیچکس هم از زنده بودن ما خبری نداشت. در ایران شهادتم به خانواده‌ام اعلام شد و تابلوی بزرگی را که هنوز هم وجود دارد و روی آن نوشته شده شهید حسین‌علی فارسی به خانواده من دادند.

دفاع پرس: شرایط اسارت چگونه بود؟

عراقی‌ها با هر وسیله‌ای به دنبال تضعیف روحیه اسرا بودند، اما زمانی که خبر‌های جنگ را می‌شنیدیم روحیه ما روز به روز قوی‌تر می‌شد. بدترین شرایط زمان اسارت، دیدن صحنه شکنجه و کابل خوردن هم‌رزممان بود که با هر ضربه کابلی که می‌خورد، صدای آه و ناله او بلند می‌شد.

دفاع پرس: وضعیت بهداشتی پادگان اسرا در عراق چگونه بود؟

شرایط بهداشتی در آسایشگاه‌های عراق معنی نداشت و از نظر بهداشتی همه رزمندگان در مضیقه بودند به طوری که بسیاری از رزمندگانی که هم‌زمان با من اسیر شدند و زخمی بودند، زخمشان عفونت کرد. زخم پای من به حدی عفونت کرده بود که زمانی که سرباز عراقی آمد تا پانسمان زخم پای من را عوض کند؛ طوری پانسمان پای من را کند که چرک پای من با شدت به لباس‌هایش پاشید.

دفاع پرس: یک خاطره از دوران اسارت برایمان بگویید؟

صحنه‎هایی که در زمان اسارت اتفاق افتاد، چون سراسر مقاومت بود، علاوه بر تلخی‌ها، شیرین هم بود، چون آزادگان با صبر و استقامت‌شان نیرو‌های عراقی را اسیر خود کرده بودند. از اسارت فقط درس برادری را به یاد دارم.

یک شب من به دلیل عفونت پایم درد زیادی داشتم و بسیار بی‌تاب بودم. هرچه اصرار کردم، نیرو‌های عراقی کمکی نکردند. یکی از بچه‌ها آن شب تا صبح همچون برادرم سرم را روی پاهایش گذاشت و بیدار ماند تا اینکه من خوابم برد.

دفاع پرس: وقتی خبر آزادی خود را شنیدید چه احساسی داشتید؟

وقتی خبر آزادی را اعلام کردند، اصلا باورم نمی‌شد. می‌توان گفت که در چند لحظه تمام اتفاقاتی را که از زمان اسارت تا آن لحظه بر من گذشت، تصور کردم که چه روز‌هایی بر من گذشته بود. خوشحال بودم و خدا را شکر کردم. هنگامی که از مرز گذشتیم، من و تمام همرزمانم جهت ادای احترام به کشورمان به حالت سجده خاک ایران را بوسیدیم و خوشحال بودیم که برای سرافرازی و دفاع از خاک کشورمان سخت‌ترین شرایط را تحمل کردیم.

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار