معرفی کتاب؛

کتاب «ناگهان خیبر» روایت خاطرات «موسوی‌پارسایی»

کتاب «ناگهان خیبر» خاطرات حجت‌الاسلام «سیدمحمدعلی موسوی‌پارسایی»، شامل خاطرات دوران کودکی، پیروزی انقلاب، حوزه علمیه و دوران پر افتخار دفاع مقدس است که توسط حجت‌الاسلام «حسین الوند» به نگارش در آمده است.
کد خبر: ۳۰۸۸۳۱
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۷ - ۰۶:۳۰ - 29September 2018

به گزارش دفاع پرس از استان گلستان، کتاب «ناگهان خیبر» خاطرات روحانی ایثارگر حجت‌الاسلام «سیدمحمدعلی موسوی‌پارسایی» توسط حجت‌الاسلام «حسین الوند» مسئول نشر ارزش‌های مشارکت روحانیت در دفاع مقدس استان گلستان به نگارش در آمده است.  

این کتاب در 4 فصل به رشته تحریر درآمده است. در فصل اول خاطرات دوران کودکی و مدرسه بیان شده است. در فصل دوم چگونگی ورود به حوزه و تحصیل در حوزه‌های علمیه گرگان و مشهد و اتفاقات مربوط به اوایل انقلاب مطرح شده است.

بخش اصلی کتاب، فصل سوم است که خاطرات مربوط به دوران پرافتخار دفاع مقدس و حضور وی به عنوان یک طلبه بسیجی در عملیات‌ها و اعزام‌های مختلف بیان شده است. در فصل چهارم و پایانی کتاب نیز به نحو اجمالی، فعالیت‌های پس از جنگ سیدمحمدعلی آمده است.

حجت‌الاسلام «سید محمدعلی موسوی‌پارسایی» متولد اول شهریور 1345 در روستای پارسا از منطقه هزارجریب بهشهر است که در سال 62 و در سن 17 سالگی عازم جبهه حق علیه باطل شد و در عملیات خیبر و کربلای 5 شرکت کرد. علاوه بر آن به مناطق دیگری از جمله کردستان و جنوب نیز اعزام شد.

کتاب مذکور در 120 صفحه به همت اداره‌ کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان به چاپ رسید و در همایش تجلیل از پیشکسوتان جهاد و مقاومت در 19 شهریور ماه سال جاری در گرگان رونمایی شد.

در بخشی از کتاب آمده است:

«صبح فردا، پیش چشم من اتفاقی افتاد که هیچگاه فراموش نمی‌کنم. تقریبا اول صبح بود. دیدیم که دیگ‌های بزرگ آب جوش آوردند که پر از شیرهای پاکتی بود. شیرینی بسته‌ای هم آوردند. در این محوری که بودیم، به فاصله هر چند متر سنگر زده بودند و داخل هر سنگر، سه چهار نفر بودیم. من سنگر ششم بودم. شیر و شیرینی را بین بچه‌ها تقسیم کردند و بچه‌ها مشغول خوردن بودند.

سنگر سوم، سه نفر بسیجی حضور داشتند که خیلی شاد و سرزنده بودند. می‌‎گفتند و می‌خندیدند. صدای اینها به ما می‌رسید. یکی‌شون با خنده می‌گفت: «ما انگار توی مهمانی هستیم، انگار نه انگار جبهه و وسط عملیاتیم. شیر میارن شیرینی میارن...» همین جور داشتند با هم شوخی می‌کردند و می‌خندیدند که ناگهان از پشت سر یک گلوله تانک شلیک شد و دقیقا وسط آنها اصابت کرد. هر سه نفر در دم شهید شدند و هیچ آثاری از آنها باقی نماند. در واقع هر سه نفر پودر شدند. از اینها شاید اندازه یک کف دست، گوشت بدنشان مانده بود.  این صحنه دقیقا جلوی چشمان ما اتفاق افتاد، همه شوکه شده بودیم و نمی‌توانستیم کاری انجام بدهیم. یکی از بچه‌ها بلند شد و تکه‌های بدن این شهدا را جمع کرد و داخل پلاستیک گذاشت، در حالی که گریه امانش نمی‌داد...»

کتاب «ناگهان خیبر» ، روایت خاطرات «سیدمحمدعلی موسوی پارسایی»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها