سناریوی پشت پرده «سریال ممنوعه» برای تخریب فرهنگ و باور ایرانی

سریال ممنوعه در شبکه نمایش خانگی توزیع شده است. حاشیه‌های این سریال در قسمت‌های ابتدایی بسیار حساسیت‌برانگیز شده است.
کد خبر: ۳۰۹۱۳۰
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۶ - 15September 2018

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، اصولاً رسانه یک فرهنگ را علاوه بر تبلیغ و ترویج، می‌سازد. امروز رسانه‌ها فرهنگ‌ساز هستند و ساختار فرهنگی مردم در هر کشور، شهر و یا روستایی توسط رسانه‌ها ساخته می‌شود.

اگر امروز در کشور ترکیه چندفرهنگی وجود دارد، ریشه این چندفرهنگی را باید در رسانه‌های ترکیه جست‌وجو کرد، کشوری که میلیارد‌ها دلار سود بابت فروش تولیدات نمایشی‌اش از سایر کشور‌ها دریافت می‌کند.

بررسی آثار تولیدات نمایشی کشور ترکیه ــ که مهمترین خروجی رسانه‌های این کشور است ــ نشان می‌دهد که رسانه‌های این کشور طی 20 سال اخیر (از زمان تأسیس رسانه‌های خصوصی)، یک دوپارگی فرهنگی وسیعی را خلق کرده‌اند، یعنی به‌صورت کاملاً تخصصی فرهنگ عامه (pop culture) به‌شدت تحت تأثیر فرهنگ نمایشی (Dramatic culture) است.

در نتیجه سبک زندگی مردم این کشور در همه جنبه‌ها نه اسلامی است و نه غربی. یک بحران هویت فراگیر وجود دارد که ناشی از خروجی‌های نمایشی مثل موزیک ویدئو‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی است. شاید این مسئله برای مسئولان فرهنگی ایران مضحک باشد، اما فرهنگ عامه به شدت تحت تأثیر فرهنگ نمایشی (Dramatic culture) است، به همین دلیل پس از پخش سریال درپناه تو چادر به حجاب اول دانشگاه‌های کشور در نیمه نخست دهه هفتاد تبدیل می‌شود و الگویی برای متمایز بودن بانوان به‌حساب می‌آید.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که سرانه تولیدات نمایشی در کشور ما کمتر از ترکیه نیست، با اینکه بخش دولتی و رسانه‌های دولتی ترکیه در تولیدات نمایشی کمترین دخالت را دارند.

به‌عبارت دیگر، این بلای بزرگ چندپارگی بر سر کشور ایران هم آمده و اگر «دراماتیک کالچر»، فرهنگ عامه مردم کشور ترکیه را به دو تکه تقسیم کرده، فرهنگ عامه داخل کشورمان کاملاً چندپاره شده است.

یک «دراماتیک کالچر» تحت تأثیر تلویزیون ساخته شده، یک «دراماتیک کالچر» توسط سینما کاملاً فرهنگ عامه را بلعیده و یک «دراماتیک کالچر» توسط شبکه ماهواره‌ای پدید آمده و یک «دراماتیک کالچر» در رسانه‌های تعاملی، که سابق بر این شبکه خانگی نمایش نام داشت. هیچ کدام از این فرهنگ‌های نمایشی که تأثیر مستقیم بر فرهنگ عامه دارد، توسط اراده واحدی اداره نمی‌شود.

در نتیجه این چندپارگی فرهنگی تا 1400 ادامه پیدا می‌کند و در این مقطع زمانی با یک فروپاشی فرهنگی و یک چندگانگی شدیدتر از فرهنگ ترکیه مواجه خواهیم بود.

قابل تأمل این‌که گروه‌های سیاسی و مجموعه‌های فرهنگی بنا به هر دلیلی به موضوع توجهی ندارند و اغلب مدیران فرهنگی سرگرم رزومه‌سازی یا مشغول رتق‌وفتق امور تابعیت خود در کشور دیگری هستند، علی الخصوص مدیران فرهنگی!

در چنین شرایطی این فروپاشی قابل پیش‌بینی در 1400 را نمی‌توان کتمان کرد. با ایجاد این فروپاشی، هیچ تغییر سیاسی در ایران رخ نخواهد داد، اما بافت اجتماعی ایران دگرگون خواهد شد.

مگر اینکه استراتژیست‌های فرهنگی وارد گود شوند و به‌جای سخنرانی یک کار میدانی بزرگ انجام دهند. در فضای فرهنگی بیشتر از آنکه افرادی وجود داشته باشند که کار عملیاتی انجام دهند، بیشتر سخنران وجود دارد و در طرف مقابل، عده‌ای در رسانه‌های تعاملی جدید غفلت مدیران فرهنگی را فرصت مغتنمی می‌دانند که از آن بهره می‌برند و مدیوم‌های تازه خود را تقویت می‌کنند؛ بنابراین و از این منظر، قطعاً رسانه‌های تعاملی مسیر انتخابات 1400 را رقم خواهند زد و باید دید فعالان فرهنگی، اهمیت رسانه‌های تعاملی را درک خواهند کرد.

سریال‌هایی که اخیراً در شبکه‌های تعاملی (شبکه نمایش خانگی) در حال ساخت و توزیع است، در راستای تقویت شبکه‌های تعاملی و افزایش مخاطبان این شبکه‌ها ساخته می‌شوند، در واقع هم سرگرمی‌ساز هستند و از سوی دیگر مسیر فرهنگی و مختصات فرهنگ عامه را به‌سادگی تغییر می‌دهند.

در واقع رسانه‌های تعاملی با این تولیدات نمایشی در قالب سریال قصد فرهنگ‌سازی دارند، فرهنگی که هیچ ارتباطی به فرهنگ عامه رسمی فعلی ندارد.

سریال «ممنوعه» که اخیراً از رسانه‌های تعاملی پخش شده است، مثل سایر سریال‌های عرضه‌شده در این حوزه، طول و عرض فرهنگ عامه را به‌صورت حباب‌گونه افزایش می‌دهد، آن‌هم فرهنگی که هیچ ارتباطی با فرهنگ عامه حاکم در یک قرن اخیر ندارد، به همین دلیل سریال را از دریچه فرهنگ‌سازی بررسی خواهیم کرد.

ورودی سریال گروه‌های زیرزمینی ورزشی را که امکان فعالیت قانونی آن‌ها بسیار نادر و در فضای رسمی غیرممکن است مشاهده می‌کنیم. فرهنگ قمار و مبارزه‌های ظاهراً ورزشی، اما بسیار خشن که در دو فیلم کیفر (حسن فتحی) و انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی) نمونه‌های مشابه آن را دیده‌ایم، بیزنس خشونت در زیرزمین‌هایی که با الگو‌های نمایشی، قصد دارند آن را چاشنی فضای تفریحی و فرهنگی کنند.

فرهنگ دومی که در فیلم شاهد آن هستیم میهمانی مختلطی است که زنان امکان ارتباط صمیمانه با مردان دیگر را دارند و فرصت استفاده مخدر و مشروب برای آنان فراهم است! کلوب‌هایی که اداره‌کنندگان ثابت دارد، اما در قالب میهمانی برگزار می‌شود.

مالکیت و تعلق داشتن قانونی به مردان دیگر هم مسئله چندان مهمی از منظر فرهنگ میهمانی‌های غیررسمی نیست و موتیف مفهومی سریال بحث تعلق یا تعلق نداشتن است. نمایش مصرف کوکائین در همان ابتدای سریال با لذت وصف‌ناشدنی به‌تصویر کشیده تا مصرف مواد مخدر گران‌قیمت هم بخشی از این صادرات فرهنگ نمایشی باشد.

فرهنگ دومی که سریال آن را القا می‌کند و اشاعه آن کاملاً عادی جلوه می‌کند، زندگی جمعی دختران و پسران مجرد است، زیست جمعی دختران و پسران جوان است که نخستین بار در قاعده بازی (بهنام بهزادی) به‌تصویر کشیده شد. در آن فیلم گروهی از دختران و پسران به‌بهانه اجرای یک نمایش در خارج از کشور با یکدیگر زندگی می‌کردند. یک زندگی موازی که والدین هم از آن مطلع هستند، اما هیچ مواجهه سخت یا برخوردی با آن ندارند و به‌سادگی با این سبک زندگی کنار آمده‌اند و سریال به‌غیر از رابطه سامی (میلاد کی‌مرام) و برکه (الهه حصاری) روابط مربعی و مثلثی سایرین را به‌صورت زیرپوستی کاملاً عادی جلوه می‌دهد.

برکه بر اثر مشاجره با سامی تجنگی، در میانه بازگشت به تهران تصادف می‌کند و پدرش در بیمارستان رودررو با او همان دیالوگ همیشگی را تکرار می‌کند: "کسی که بخواهد به تو چپ نگاه کند من چشم‌هایش را درمی‌آورم". پدر همچنان سنتی است، اما با علم به اینکه دخترش نیمه‌شب با یک پسر غریبه بیرون می‌رود در بازگشت وقتی دختر نزدیک به سپیده دم از ملاقات شبانه بازمی‌گردد، پدر فقط به یک نگاه سنگین بسنده می‌کند، درواقع موج سینمای دختر پسری که از نیمه دهه هفتاد متولد شد و دختر پسر مثل کابو‌های فیلم‌های وسترن یا در افق گم می‌شدند یا اینکه ماجراجویی عاشقانه‌شان به یک ازدواج ختم می‌شد در سریال‌های کنونی وضعیتی کاملاً سفید دارند. هیچ التهابی از سوی خانواده مثل فیلم‌های دختر و پسری دهه هفتاد وجود ندارد و والدین کاملاً زیست غیررسمی دختران و پسران را پذیرفته‌اند، این فرهنگ در حال القا شدن به جامعه است.

فرهنگ بعدی که در آثار سینمایی طی این سال‌ها تقویت شده و سریال‌های ترکی پخش‌شده از شبکه GEM آن‌ها را تقویت کرده، فرهنگ خیانت مثلثی است؛ مردی که عمدتاً همسر دارد و با یک زن دیگر رابطه دارد. خسرو (هادی حجازی‌فر) دایی برکه که با رها (لیلا زارع) ازدواج کرده به‌صورت مخفیانه با پروانه (نیکی کریمی) رابطه دارد و در پایان قسمت سوم درخواهیم یافت پروانه متأهل است.

البته رابطه این دو همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، اما رویداد‌های مشابه با چنین مضمونی در شبکه نمایش خانگی دائماً در حال تکرار است.

یک زن میان 2 مرد یا یک مرد میان 2 زن، این مثلث گاهی تبدیل به مربع هم خواهد شد و نمونه شاخص آن سریال عاشقانه (منوچهر هادی) و یا سریال کاملاً معروف شهرزاد است.

این سریال‌ها قصد ندارند هیچ گره اجتماعی و یا تاریخی را باز کنند بلکه با یک قصد مشخص با قرار دادن یک زن میان دو مرد، یا یک مرد میان دو زن، فرهنگ دلخواه خودشان را می‌سازند و ضمیمه فرهنگ عامه می‌کنند. این رابطه مثلی میان ترانه (بهاره افشار)، برکه و سامی هم به‌موازات روایت پیش خواهد رفت و همین سریال‌ها قبح روابط متعدد را در جامعه خواهد شکست و مسئول مربوطه مشغول انجام امور مربوط به تابعیت ایالات متحده خویش است.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها