گروه استانهای دفاع پرس _ سعید ملک ثابت؛ صدام در ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ تهاجم سراسری خود را به میهن عزیز و اسلامیمان آغاز کرد و در همین راستا همزمان با سراسر کشور، کاروانهای عشق و ایثار از استان یزد نیز راهی مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور شد.
اولین محرم جنگ را با اولین اعزام سپری کردیم. کربلای عاشورا در کربلای ایران و کربلای ایران (سوسنگرد) به خون بهترین جوانان این مرز و بوم رنگین شد. چه لبیکی از این آشکارتر که «علیاکبر»های ما، نه یک «علیاکبر» بلکه «علیاکبر»های زیادی در تاسوعا و عاشورای سال ۵۹ از امام زمانشان اذن میدان گرفتند و در یک نبرد نابرابر، جان گرانقدر خود را در طبق اخلاص گذاشتند و تقدیم سرور و سالار خود نمودند.
آیا تاریخ به جز صدر اسلام و در قیام امام حسین (ع)، چنین جوانانی را در خود سراغ دارد؟ آیا تاریخ منکر رشادت، شجاعت، شهامت و فداکاریهای «علیاکبر»های ما در کربلای ایران میتواند باشد؟
«علیاکبر خلیلی یزدی» یکی از صدها «علیاکبر»هایی است که در جبهههای حق علیه باطل و در محرمها و کربلاهای ایران، خون خود را نثار لبیک امام و مقتدای خویش کرد، تا تاریخ به خود ببالد که هنوز لبیک گویانِ حسین زندهاند و تا حیات دارند، نخواهند گذاشت که ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین (ع) بر زمین بماند.
پس از اولین تجربه یزدیها در محرم و کربلای تاسوعا و عاشورای حسینی در جبهههای جنوب و غرب کشور، محرمها و عاشوراهای دیگری را نیز در جبههها درک کردیم. آنانکه لیاقت داشتند در صف انتظار و رسیدن به وصال یار، محرم تا محرم لبیکگویان شهد شیرین شهادت را سر میکشیدند و محرمهای بعدی را در کنار سرور و مولای خود میگذراندند و آنانکه چون من عاصی توفیق درک معشوق را نداشتند، باید دل به شفاعت آنان خوش دارند تا شاید فرجی حاصل شود.
در محرم سال ۱۳۶۱ هجری شمسی نیز همچون محرم سال ۶۱ هجری قمری و به تأسی از سرور و سالار شهیدان، حماسهای دیگر رقم خورد. اینبار ارتفاعات «حاج عمران» کردستان، «شلمچه»، «هویزه»، «جزایر مجنون»، «اروند»، «دشت عباس»، «عینخوش» و «زبیدات» عراق، جولانگاه مردانی از تبار حسین (ع) بود که شرف و مردانگی را از عباس (ع) به ارث برده بودند.
سردار شهید «عباس عاصیزاده» و صدها شهید جوان و نوجوان این مرز و بوم، دل را در گرو محرم و عشق را در وفای به اباعبدلله (ع) جستجو کردند و در محرم سال ۱۳۶۱، عطای دنیا را به لقایش بخشیدند و نام خود را در طومار ارادتمندان به حسین و اصحاب حسین (ع) در محرم ثبت کردند.
پس از محرم سال ۱۳۶۱، محرمهای دیگر، درگیر جنگ و مبارزه نبودیم و یا کمتر بودیم. به همین دلیل اکثر رزمندگان تمایل داشتند تا ایام محرم را در شهرستانها و در هیئتهای خودشان به عزاداری بپردازند و آنانکه میماندند، همت خود را صرف سیاهپوش کردن چادرها، نمازخانهها، سنگرها و فضای غبارآلود جبهه در محرم میکردند.
در سالهای جنگ در تیپ پیروز ۱۸ الغدیر یزد که امکانش وجود داشت، دستههای عزاداری به راه میافتادند و از سر صدق و صفا به عزاداری میپرداختند. در این عزاداریها معمولاً مداح از خود رزمندگان بود و امام جماعت برای عزاداران از مصائب کربلا و قیام عاشورا سخن به میان میآورد.
در اهواز که مقر تیپ الغدیر یزد بود. رزمندگان در ماه محرم و بهخصوص تاسوعا و عاشورا، از برپایی مجالس عزای حسینی (ع) دریغ نداشتند و همت خود را صرف هرچه بهتر برگزار شدن این مراسم میکردند. گاهی که شرایط اجازه میداد، گردانها در میدان صبحگاه با پرچم و علم و کتلها و نخلهایی که از قبل مهیا کرده بودند و نماد عاشورای حسینی (ع) بود، طبق رسوم مردم خطه دارالعباده یزد و طبق عرف معمول و همه ساله، عزاداری میکردند.
یکی از کارهای خوب که در روز عاشورا در سال ۶۶-۶۷ انجام گرفت، این بود که بچههایی که در گردان بودند و دستشان قطع شده بود، به عنوان سقا آماده میکردند و به همراه مشک سقایی میکردند و این یک جلوه خاصی به عزاداری داده بود.
خلاصه بگوییم؛ عشق رزمندگان ما، امید رزمندگان ما، مأوای رزمندگان ما، امام حسین (ع) و حرم با صفایش کربلا بود و این عشق، امید و مأوا در یک ماه محرم خلاصه نمیشد.
هشت سال به شوق رسیدن به کربلا و دیدار یک لحظه حرم با صفایش جانها تقدیم کردیم و هنوز هم شرمنده آن امام همام هستیم که شاید نتوانسته باشیم اخلاص و ارادت خود را همانند اصحابش در کربلا به منصه ظهور رسانده باشیم.
انتهای پیام/