به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «چشم لشکر» عنوان کتابی از «حدیثه صالحی» است که طی آن به خاطرات «علیاکبر پاشا» پرداخته است. این کتاب در سه بخش و 13 فصل به ترتیب زیر تنظیم شده است:
بخش اول نقشهای آغازین: «تولد تا نوجوانی»، «جوانی تا انقلاب»
بخش دوم سازماندهی و عملیات: ازسپاه نوشهر تا ... : «ورود به سپاه»، «اعزام اول به کردستان (کله قندی)»، «اعزام دوم به کردستان (دیوان دره)»، «اعزام سوم به کردستان (سرپلذهاب)»، «درگیری با منافقین در نوشهر»، «اعزام چهارم به کردستان (پاوه)»، «بازگشت به نوشهر»
بخش سوم اطلاعات و شناسایی لشکر مسئولیت محور: «اعزام به خوزستان (عملیات محرم)» و «اعزام به خوزستان (عملیات والفجر مقدماتی)»
قسمتی از متن کتاب:
«من احساس میکردم دشمن بچههایی را که به شناسایی میرفتند و میآمدند، میبیند، ولی به روی خودش نمیآورد و عکسالعمل نشان نمیدهد. [گزارش را] انتقال هم دادیم. ما، هم از دکل شناسایی کردیم هم از زمین. من بچهها را سه دوره به شناسایی آب فرستادم؛ سه دوره یعنی سه شب. یکی در میان، با لباس غواصی از اروند عبور میکردند و تا ساحل اروند را شناسایی میکردند و برمیگشتند.
مساحت اروند نسبت به آنجا حدود 150 تا 200 متر کمتر بود. هر چه بالاتر میآیی، کمتر میشود. امالرصاص مثل جزیره مین نیزار بود. ما تا ابتدای ساحل دشمن میرفتیم، ولی از ساحل دشمن عبور نمیکردیم. در والفجر8 هم شایع کردند، ولی نتوانستیم در خط آنها نفوذ کنیم. یعنی بستگی به مهتاب داشت، اگر مهتاب بود، بچههای ما نمیتوانستند به شناسایی بروند؛ چون در تاریکی بهتر موفق میشدند. اینجا دشمن منور نمیزد. تا اول سیم خاردار یا اول میله هشتپری میرفتیم.
به بچهها میگفتم: تا جایی که میتوانید، بروید، نتوانستید نروید. اگر لو بروید خطرناک است. اگر بشوید وضع ما خراب میشود. من نمیگذاشتم ریسک بیجا کنند. حتی کمیل میآمد میگفت: میشود عبور کرد یا نه؟
بچهها میگفتند: نمیشود.
شهید طوسی خیلی اصرار میکرد سرکشی کند. میگفت: خیلی خوب باید شناسایی کنید؛ دقت داشته باشید.
اجازه نمیدادیم. چون کار ما شناسایی بود و میدانستیم چه میخواهیم، چه نمیخواهیم.»
«چشم لشکر» به کوشش «حدیثه صالحی» و با همکاری «احمدعلی ابکایی» در 648 صفحه مصور به نگارش در آمده و توسط «سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس» در 2 هزار نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161