افسر السادات سیدحسینی همسر شهید سیدجعفر صفایی در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، به روزهای آغازین زندگی مشترکشان اشاره کرد و اظهار داشت: سال 55 در سن 14 سالگی ازدواج کردم. آن زمان آقای صفایی را به جهت اعتقاداتی که داشت، «آ شیخ» صدا میکردند. زمانی که پای سفره عقد نشستیم، همسرم قرآن را نشان داد و گفت، «میدانی چرا در سفره عقد قرآن گذاشتهاند؟» پاسخ دادم، «به این خاطر که همه کارهایمان را با قرآن شروع کنیم.» وی ادامه داد، «ما از قرآن باید درس بگیریم. زندگیمان را بنا بر قرآن شروع کنیم. اگر هر آنچه در قرآن آمده عمل کنیم هیچ مشکلی در زندگیمان پیش نمیآید.» پس از شنیدن این جملات امنیت خاطری پیدا کردم.
وی ادامه داد: مدتی پس از ازدواجمان متوجه جلسات مذهبی و سیاسی در خانهمان شدم. اعلامیههای امام (ره) را هم در پشت کمد خانه پیدا کردم. همسرم آن زمان هیات میرفت و عضو انجمنهای اسلامی بود. همچنین با دوستانش صندوق قرض الحسنه ایجاده کرده بود. خانوادهام زمانی که از فعالیتهای سیاسی و ضدپهلوی همسرم مطلع شدند، از من خواستند تا با فعالیتهایش مخالفت کنم اما من مرید همسرم شده بودم. به همین جهت اعتراضی نکردم.
همسر شهید صفایی خاطرنشان کرد: همسرم در راهپیماییها شرکت فعال داشت. در کمیته استقبال از امام نیز حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب چند مرتبه به دیدار امام خمینی (ره) رفتیم. شغل همسرم آزاد بود و پس از پیروزی انقلاب فعالیت نظامی نداشت. زمانی که جنگ آغاز شد، حضور در میدانهای نبرد را وظیفه خودش میدانست. به من گفت که اگر روزی به خانه نیامدم نگران نباش، به جبهه اعزام شدهام.
سیدحسینی عنوان کرد: همسرم جهت اعزام به عضویت سپاه درآمد. روزی از سپاه به خانه ما تماس گرفتند و پرسید که ایدئولوژی آقای صفایی چیست و چه کتابهایی مطالعه میکند؟ خودم را به کتابخانه رساندم و یک به یک اسامی کتابها را خواندم. چند روز بعد همسرم گفت که از سوی سپاه پذیرفته شده است.
وی افزود: همسرم به مدت چهار ماه در پادگان امام حسین (ع) آموزش نظامی دید. در این مدت به خانه نیامد. زمان اعزام که رسید از او خواستند به عنوان مربی در پادگان بماند. آقای صفایی ابتدا پذیرفت اما مدتی بعد با اصرار خودش را به گیلان غرب رساند. او در رسته تخریب فعالیت داشت. پس از مدتی با اوج گیری ترورها و بمبگذاریها از آقای صفایی خواستند تا مسوولیت حفاظت مجلس را برعهده گیرد. همسرم ابتکاراتی در حفاظت از مجلس انجام داد.
همسر شهید صفایی به ماموریت لبنان همسرش اشاره کرد و گفت: ما به همراه همسرم به مدت شش سال به لبنان رفتیم. با توجه به تواضعی که داشت هرگز به زبان نیاورد که از بنیانگذاران حزب الله لبنان است.
سیدحسینی با بیان این که همسرم میگفت من تنها تخریبچی هستم که جانباز نشدم، عنوان کرد: برادرم که شهید شد، برای پیدا کردن خبری از او به معراج شهدا و بیمارستانها میرفتم. در خصوص همسرم هم همینطور بود، ترسی به خودم راه نمیدادم. شهادتش را پذیرفته بودم. روزی یکی از اقوام از من پرسید که آیا از آقای صفایی راضی هستم؟ پاسخ دادم: «من از همسرم راضی هستم. خدا از او راضی باشد.»
وی گفت: برخی افکار همسرم را تروریست میدانند در حالی که شهید صفایی معتقد بود ما مسلمان هستیم و وظیفه داریم به یاری شیعیان جهان بشتابیم.
وی خاطرنشان کرد: بعد از اینکه به ایران آمدم، در بیداری اسلامی فعالیت میکرد و از سوی دیگر مدت زمان زیادی در کارگاه کار میکرد اما وقتی به خانه میآمد، تمام توجهاش به من و بچهها بود. ما 2 دختر و 2 پسر داریم. با آنها درس تمرین میکرد.
همسر شهید صفایی گفت: او فردی نبود که عمرش را در روزمرگی بگذارند و بگوید که ما محکوم به این هستیم که کاری را طبق عادت انجام دهیم. به همین جهت در جستوجوی روش جدیدی بود. در کارهایش پشت کار عجیبی داشت.
سیدحسینی با بیان این که رازداری و امانتداری شهید صفایی زبانزد بود، یادآور شد: همسرم پیروی ولایت فقیه بود. او وصیتنامه اش را در قالب یک نوار بر جای گذاشته است.
انتهای پیام/ 131