به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مجید حداد عادل» متولد ۱۴ اسفند ۱۳۳۰ در تهران بود که به سمت معاونت سیاسی و اداری استانداری کرمانشاه منصوب و پس از آن برای مدتی سرپرست استانداری کرمانشاه شد و در عملیات ثامنالائمه، سرپرستی خبرنگاران خارجی اعزامی به جبهه را بر عهده گرفت که سرانجام در تاریخ هفتم مهر ۱۳۶۰ در جبهه دارخوین به شهادت رسید.
متن نوشتهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«به نام خدای شهیدان که فرمود: شهید بی مرگ است و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان در آسمان شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستائیم و غیرت و تقوایشان را، شاید که روز مرگیمان را از تن به زدائیم، بگذار جاودانگی شهیدان عشق را که در قربانگاهها به شهادت ایستادند، ما نیز شاهد شویم؛ که شهیدان پیام خویش را سرخ سرخ در سینههای ما نگاشتند، تا که مرگ بیثمر و بیرنگ را به جاودانگی شهادت بدل کنیم. آنان قلبهای لبریز از عشق و صداقتشان را کریمان ارزانی کردند و خشماهنگ با بیداد دَرافتادند تا که عجز و حقارت را در اندرون تک تک ما فرو شکنند.
اگر ایمانشان را برای ابد به ما هدیه کردند، اگر ایستاده مردن را به ما آموختند، چه ناسپاسی نامردانهای است که بییادشان شب را به سر آریم؛ و بینامشان روز را بیآغازیم، چه کسی کربلای سالار ما، حسین را دوباره به پا کرد؟
لحظههایی که زبان در کلام ماندهمان قادر به اعتراض نبود، و شرافت و تقوی، شعور و غیرتمان به غارت میرفت، کدامین تن در ظهر بلوغ عصیان-سرخی عاشورا را به چشمان بینورمان تاباند؟
جز شهید چه کسی باور کرد، که زندگی در غلظت سیاه شب تنها فریب خویش است؟ برای زیستن (و نور، برای رستن از شرک، برای رهایی از مرگ و رسیدن به جاودانگی تنها شهید راه مینماید؛ و صفیر تیز گلولههایش مشعل پر شعله راهی میشود که خلق خدا را به صبح روشن نوید میدهد؛ و به دل ترنم آیات که صبح گشته قریب و به منقار، شاخه زیتون، تا اوج روشن خورشیدها، شهید، پیمود یک شبِ صد ساله راه را اینک شهید با انفجار قلب پر از ایمان- در عمق باور خاموش روحش بذر خجسته آزادگی نشاند.
قلبی به گرمی خورشید در آسمان شهر جنایت نشست. در راستای ثابت فوارههای خون- صدای غنای قامت پژمرده راست شد.
از شوق و شور شهادت خنجری دگر دمید.
من مرگ هیچ شهیدی را باور نمیکنم- نه باور نمیکنم. من با شهید همیشه باور کردم که وطن خالی از اندیشه آزادی نیست.
من با شهید دوباره باور کردم که تا انتهای این شب دیجور- باقی است فرصت عصیان اینک.... مزار شهیدان در سینههای ماست، که دوست دارم همه اشک و خونم را به مزارشان فرو ریزم.
دوست دارم همه هستیام را ارزانی کنم، در پای ایمان تقوای همه برادران شهید- شهیدان برادر -این گلگون پیکرهای پر فریادی که در برابر اوج عظمتهایشان شرم دارم و شرم از اینکه هنوز ندایشان را جانانه لبیک نگفتهام. اینک، تو ای به محرم شاهد، ای به هر عاشورا شهید- ای به هر کربلا قربانی- بر خویشتن به بال که امروز خون سرخ تو در کوچهها میجوشد.
این قلب توست. (این گلولههای توست) ای شهید پارسا که در بستر شهر فریاد میکشی. ببین چگونه بیهراس انتقام میستاند، ببین چگونه درس فداکاری، پارسائی و نجات را فرا گستردند. این همه را بنگر و بر خویشتن به بال.
اینک در قلب تک تک ما یک شهید- یک شاهد بیشکست، بیپایان، بیدار و بیدارتر، نشسته است؛ و ما را با شهیدان پیوندی همیشگی است.
ما مرگ هیچ شهیدی را باور نمیکنیم
آن فرو ریخته گلهای پریشان دربار
کز میجام شهادت همه مدهوشانند
یادشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند.»
انتهای پیام/900