نویسنده کتاب «سربلند»:

متأسفانه تصویری که از شهید حججی در رسانه‌ها منتشر شد، کامل نیست

محمدعلی جعفری معتقد است: مشکل و نقص نویسندگان دفاع مقدس و مخاطبان آن این است که زبان مشترک ندارند، یعنی تقریباً اتمسفر هم را درک نمی‌کنند.
کد خبر: ۳۱۴۱۷۰
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۲ - 17October 2018

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، محمدعلی جعفری را همه با کتاب «عمار حلب» می‌شناسند. این نویسنده جوان یزدی متولد 66 است و پیش از این کتاب‌هایی در حوزه زندگینامه داستانی شهدا و بزرگان نوشته است.

آخرین کتابی که از او منتشر شده کتاب «سربلند» روایتی است از کودکی تا شهادت محسن حججی که توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است. در ادامه گفتگویی در حاشیه جشن امضا کتابش در ترنجستان شهدا کردیم که در ادامه می‌آید:

آقای جعفری برای شروع بگویید نوشتن را از کجا آغاز کردید و چرا حوزه دفاع مقدس را انتخاب کردید؟

قصه نوشتن من از روی دغدغه بود. من تا اوایل دبیرستان شاید سالی یک کتاب می‌خواندم و اصلاً در فضای خواندن و نوشتن نبودم که از اواخر دبیرستان از روی دغدغه فرهنگی وارد این حوزه شدم. من شاگرد آقای بهزاد دانشگر بودم که سال‌های 85 و 86 به یزد می‌آمدند و به ما که عده‌ای دانشجو بودیم، داستان نویسی یاد می‌دادند. ابتدا حدود 70 – 80 نفر از خانم‌ها و آقایان بود، اما بعد از چند جلسه، فقط 10 نفر باقی ماندند. بعد از این کلاس‌ها آقای دانشگر یک پروژه درباره سرداران ایران گرفت که قرار بود به صورت جیبی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شود. من هم تعدادی از این عناوین را انتخاب کردم و نوشتم. این کتاب‌ها برای اعتماد به نفسم در نوشتن، خیلی موثر بود. ما باید برشی از زندگی این سرداران را انتخاب کرده و درباره اش داستانی می‌نوشتیم. من در آن پروژه اولین کارم را با شهید چمران شروع کردم و حاصلش شد کتاب «دلم برایش تنگ شده». در این پروژه؛ «دلم برایش تنگ شده» (درباره شهید چمران)، «شکوه دوران» (درباره شهید دوران)، «شیرمرد شیرود» (درباره شهید شیرودی)، «برای آخرین بار» (درباره شهید ردانی پور)، «ساختمان» (درباره پادگان دوکوهه) برعهده بنده بود.

برویم سراغ «کتاب سربلند» چه شد که تصمیم به نگارش کتاب شهید حججی کردید؟

پس از «عمار حلب» که به لطف خدا مورد استقبال قرار گرفت، دقیقا نمی‌دانم چه شد که قرعه به نام من افتاد. من قبل از «عمار حلب» داستان و رمان می‌نوشتم و به نوعی اولین کار مستند نگاری و زندگینامه داستانی بود که آنهم به واسطه رفاقت با شهید نوشتم که با عنایت خود شهید خیلی خوب دیده شد. انتشارات شهید کاظمی هم یک سری استاندار‌هایی مد نظرشان بود که در «عمار حلب» دیده بودند. از همین رو آقای خلیلی از انتشارات تماس گرفت تا به قم بروم و برای کتاب شهید حججی صحبت کنیم و در نهایت تصمیم بر این شد که کار را من انجام بدهم.

تحقیق را از کجا شروع کردی؟

از قم شروع کردم چرا که برخی دوستان محسن در قم بودند و برخی دوستان دیگر هم از تهران و اصفهان راهیِ قم شدند. مصاحبه‌ها را به سختی گرفتم و برای اینکه کار پیش برود چندین بار به نجف آباد و قم و... سفر کردم. شهید محسن حججی دو بار به سوریه اعزام شد، بار نخست با تعداد زیادی از افراد همراه شد که خاطرات بسیاری از این زمان باقی است، اما بار دوم با یک نفر از دوستانش در لشگر به سوریه اعزام می‌شود که به این دلیل مطالب کمتری در دست بود.

برای این موضوع که اطلاعات اندکی از اعزام دوم که منجر به شهادت این شهید بزرگوار در دست داشتیم، درخواست کردم به سوریه بروم، اما این مسئله محقق نشد. در نهایت ماحصل کار مصاحبه با حدود 70 نفر بود که بالای 100 ساعت گفت‌وگو به دست آمد. هر فردی که در لابه لای مصاحبه‌ها یادی و نامی از او به میان می‌آمد به سراغش رفته و از اطلاعاتش استفاده می‌کردم تا موردی جا افتاده نماند.

نگارش کتاب چه مدت طول کشید؟

تهیه این اثر حدود 10 ماه به طول انجامید، اما در حال حاضر وجدانم آسوده است که فردی نمانده که با او گفت‌وگو نکرده باشم. بر این اساس از میان حدود 70 مصاحبه 51 مصاحبه در کتاب درج شده است، زیرا سایر مصاحبه‌ها حاوی مطلب مهمی نبود.

در زندگی شهید حججی با چیز عجیب و جالبی مواجه شدید؟

جذابیت شهید حججی برای من سیر تکامل شخصیت آن است. متأسفانه تصویری که از ایشان در رسانه‌ها منتشر شد، تصویر کامل و درستی از شهید حججی نبود چرا که یک بُعد زندگی آن را که یک انسان ایده‌آل، فرا زمینی و غیر دسترس نشان دادند، ولی وقتی در زندگی شهید ریز می‌شویم یک انسان معمولی مانند بقیه افراد جامعه. دوران کودکی و نوجوانی یک انسان معمولی که دنبال کار و زندگی خودش بوده است. از یک بازه زمانی تغییر و تحول شروع می‌شود در سه سال اخیر که اوج تحول را در زندگی شهید حججی می‌شود درک کرد.

شما از معدود نویسندگانی هستید که با مخاطبان خود ارتباط دارند. درمورد فضای ادبیات دفاع مقدس و ارتباط مخاطب با آن برایمان بگویید.

یک مشکل و نقص نویسندگان دفاع مقدس و مخاطبان آن این است که زبان مشترک ندارند. یعنی تقریباً اتمسفر هم را درک نمی‌کنند. خوشبختانه یا متاسفانه فاصله سنی من با مخاطبانم نزدیک است و فضا را درک می‌کنم چراکه باه آن‌ها ارتباط دارم. زمانی که مخاطب کار را مطالعه می‌کند و بعد با نویسنده در ارتباط است نقد‌ها و پیشنهاد را مطرح می‌کند فضای نزدیکی پیش می‌آید. این هم لذت کتاب خوانی را بیشتر می‌کند و هم من به عنوان نویسنده تجربه بیشتری کسب می‌کنم. از نگاه مخاطبان که عمدتاً جوان و دانشجو هستند بهتر ایرادات کار دیده می‌شود.

خاطرات دفاع مقدس را به چگونه باید نگارش کرد تا مخاطب را جذب کند؟

اینجا مشکل بی حال بودن برخی دوستان است. برخی کتاب‌ها را در همین فضای مدافعان حرم می‌بینیم که نویسنده همان گفتگو‌ها را فقط مرتب کرده و چاپ شده که این به صورت خشک تحویل مخاطب داده می‌شود.

اگر همه ابعاد زندگی آن شهید را جست و جو کنید، می‌توان پازل نگارش کتاب را تکمیل کرد. من از بدو شروع به قصه شهید حججی اصرار به خانواده، ناشر و دوستانش این بود که چند نفر از مخالفان شهید را به من معرفی کنید. چرا که بتوانیم در معرفی شهید به مخاطب بصورت کامل و جامع و این پازل را تکمیل کنیم. این سختی و برو بیا دارد. برخی دوستان می‌گویند مصاحبه‌ها را بگیرید و ما در آخر بازنویسی می‌کنیم. وقتی حال راوی را درک نکردید چطور می‌خواهی حس آن را منتقل کنید. باید چشم در چشم راوی باشی تا بتوانی تمام حسش را بگیری. تا با شخصیت شهید درگیر نشوی اتفاق خوبی برای کتاب نمی‌افتد.

عملکرد این حوزه را چگونه می‌بینید؟ فکر می‌کنید در کدام قسمت‌ها مشکل داریم؟

ببینید ناشران و کتابفروشی‌های ما شایسته کار نمی‌کنند. آن‌ها منتظر مخاطب هستند در حالی که باید تلاش کنند و آن‌ها دنبال مخاطب بگردند. اما در حوزه نویسندگی در بخش سوژه، مصاحبه و تدوین دچار ضعف هستیم.

منظورم از سوژه همان راوی با فرد یا موضوع است. اینکه معنی سوژه را به صورت واقعی پیدا کنیم خیلی مهم است. گاهی کتاب‌ها چاپ می‌شوند که مطلب خاصی هم ندارند و صرف اینکه فقط باید چاپ شود. قاعدتاً با این نگاه اتفاقی را رقم نخواهد زد.

در بخش مصاحبه که اصلی‌ترین بخش است اگر بصورت کلیشه‌ای باشد مطلبی برای گفتن ندارد و کار‌هایی که این موارد در آن‌ها رعایت شده با استقبال بیشتری مواجه شده است.

گاهی دوستان سوژه را می‌سوزانند. چرا که رفته سراغ سوژه کلیات را گرفته و چاپ شده کتاب را که می‌خوانید می‌بینید پر از خلا و پر از سوال‌هایی که پاسخی به آن‌ها داده نشده است. متاسفانه برخی افراد غیر متخصص وارد این فضا شده‌اند که این باعث فرار مخاطب شده است. کافی است مخاطب دو کار از این کار‌ها را مطالعه کند دیگر دنبال کتاب دفاع مقدس نمی‌رود. البته برعکس آنهم داریم که کسی کتابی خوبی را خوانده و درحال حاضر درگیر و اسیر این حوزه شده است.

در این چند روز اخیر دیدار جمعی از نویسندگان با رهبر انقلاب برگزار شد ظاهراً شما هم در آن جلسه حضور داشتید. از آن جلسه کمی برایمان بگویید؟

بار‌ها و بار‌ها به دیدار‌های عمومی و برنامه‌هایی که برگزار شده و رهبرانقلاب در آن حضور داشتند دعوت شده بودم، اما همیشه آرزوی دیدار خصوصی با رهبر انقلاب را داشتم. خدا را شکر که سرانجام این دیدار محقق شد و پنجشنبه شب با حضرت آقا دیدار داشتم، ابتدا آقای علی محمد مودب مدیر عامل موسسه شهرستان ادب افراد را معرفی می‌کردند، نوبت بنده که رسید از کتابم هم با عنوان «خانه مغایرت» نام بردند و گفتند که این اثر با محوریت خانواده و جمعیت نوشته شده و.... البته در ادامه به کتابی که به تازگی برای شهید حججی با قلم بنده منتشر شده نیز اشاره کردند که آقا تامل کرده و فرمودند: «کتاب سربلند». در این دیدار برخی از نویسندگان نقد و نظر‌هایی داشتند. بنده نیز از احساساتم گفتم و اینکه خوشحالم از نزدیک فرصت دیدار شما برایم فراهم شد، مطالبه‌ای ندارم، اما دوست دارم آثار و کتاب‌هایم را معرفی کنم، خدمت آقا عرض کردم که افتخارم این است از ابتدای نوشتن و ورود به این عرصه دغدغه‌های حضرتعالی مدنظرم بود، تا خلاء‌های موجود در حوزه ادبیات را در حد وسعم پر کنم و در این مدت هم هرکاری که توانسته‌ام انجام داده‌ام. امید وارم راضی باشید.

در حال معرفی آثارم بودم که به کتاب «خانه مغایرت» و «شغل شریف» اشاره کردم، آقای مودب نسخه‌ای از این کتاب را همراه داشتند و تقدیم کردند، آقا تورقی کردند و فرمودند: «با لهجه یزدی هم که نوشتید».

بنده در ادامه کتاب «سربلند» را معرفی کردم که معظم له فرمودند: کتاب به دستم رسیده، ولی هنوز نخوانده‌ام.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار