به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سید محمدرضا ناصریان متولد سال 1336 در دامغان بود. وی پس از گرفتن مدرک دیپلم، وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد و همزمان به شغل معلمی در یکی از مدارس تهران روی آورد. چند سال بعد محمدرضا به عنوان مدیر مدرسه منصوب شد. ناصریان با حضور در جبهه های دفاع مقدس به عنوان نیروی امدادگر، پشتیبانی، فرهنگی و رزمنده به خیل حماسه آفرینان کشورش پیوست که سرانجام در عملیات والفجر 1 در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید. از این شهید دستنوشتههایی حاوی روزنوشتهایش در جبهه و نامههایش به خانواده و دوستان باقی مانده است. این نوشتهها در کتابی با عنوان «به جان مادرم» توسط نشر «یازهرا (س)» به چاپ رسیده است. در ادامه یکی از نامه های زیبای این شهید به شاگردان و معلمان مدرسه اش را باهم می خوانیم.
برادر سعید باقری و دیگر بچه های خوب مدرسه مان؛ سلام
ضمن عرض سلام خدمت همگی تان، ما در این جا کار و عملی که نیاز به تعریف کردن یا گفتن باشد نمی کنیم. سرنخ دست خداست و ما فقط توفیقی به دست آورده ایم، الحمدالله که وسیله خیر باشیم.
چیزی که آمریکا و عراق را به وحشت از ملت ما و رزمندگان ما انداخته است، سلاح ما نیست، ایمان ماست و چون نمی توانند ایمان را و مکتب شهادت و مقاومت در شهادت را درک کنند، گفتند «ملت شست و شوی مغزی شده است و بسیجی ها دیوانه اند.»
آری! بسیجی هایی که از همه چیز زندگی شان می گذرند و و خانه و زندگی و پدر و مادر خود را می گذارند و داوطلبانه با پای خود به قتلگاه خویش می آیند... این ها دیوانه اند، به راستی دیوانه اند. دیوانه ی خدا، دیوانه ی حسین، دیوانه ی لقاءالله.
امروز غرب و شرق از درک انقلاب ما عاجز مانده است و ابرقدرت ها آن را خطری عظیم برای خود می دانند و لذا علیرغم همه دشمنی ها و رقابت هایشان در یک چیز متحد شده اند و آن اینکه انقلاب اسلامی ایران را خاموش کنند. که این انقلاب همه منافعشان را به آتش خواهد کشید، انشالله. زهی خیال باطل.
نور خدا خاموش شدنی نیست، تنها خود را خسته می کنند. وگرنه نورانیت و پرتو این انقلاب خدایی هر روز گسترده تر و پرفروغ تر می شود، تا متصل به قیام جهانی حضرت مهدی (عج) شود انشالله، که حاکمیت مستضعفان بعد از قرن ها انتظار در سیاهی حاکمیت طاغوت است. چه ما باشیم و چه نباشیم. مطمئنا همگی شما و معلمان خوبتان، از اینجا که ما هستیم یا می رویم، کوله بار مسوولیت (تلاش برای برپایی انقلاب جهانی مهدی (عج)) را شماها بر دوش گیرید و شما هم تا آن جا که می توانید و عمر و تواناییتان اجازه می دهد، ببرید و بسپارید به بعدی ها و بعدی ها به بعدی ها تا آخر.
مبادا در حفظ مکتب تان اسلامی و رهبرتان خمینی کوتاهی نمایید که امروز روزگار حساسی است و حساس ترین فراز تاریخ، و همگی از کوچک تا بزرگ مسوولیم و وظیفه داریم این انقلاب را «خط سرخ آل محمد و علی را» تا به آخر سر منزل مقصود برسانیم.
بچه ها! وظیفه شما کسب علم و یادگیری درس و مطالعه کتابی های متعدد است. و فردا باید یادگرفته را پس بدهید به این ملت، به این امت، به این اجتماع، امتی که چنین ایثارگرانه و در سطحی بسیار عظیم به جبهه ها کمک می کنند و در صحنه ها همیشه حاضر هستند، مطیع رهبر هستند، مظهر مقاومت و ایمان هستند، همگی ما به ملت مسلمان ایران مدیونیم. روحی الهی در این ملت دمیده شده ایت و هر گونه سهل انگاری و سستی و کوتاهی قابل گذشت نیست.
البته بنده شما را از معلمان خوبتان جدا نمی سازم، امروز هیچ فاصله ای بین هیچ قشری با قشر دیگر نیست و معلم و شاگرد، هر دو یکی اندف هر دو مسوول و هر کدام وظایفی دارند و ما مطمئنیم که معلمان و کارکنان مدرسه شما، صادقانه و برای خدا کار می کنند و از هر انحراف و خطایی دورند.
بچه ها؛ قدر انقلاب و رهبرتان را بدانید. شاید یادمان نباشد که در زمان طاغوت اعتمادها از بین رفته بود، نوامیس مردم امنیت نداشتف چپاولگران و ابرقدرت ها منافع ما را می چپاندند و می قاپیدند، رشوه و دزدی، خیانت، عادی شده بود و جوانان تشویق به فساد و گناه می شدند و زندگی، مادی محض شده بود و معنویتی و فضیلتی در کار نبود. اما امروز بحمدالله همه چیز عوض شده و دارد می شود. فرهنگ انقلاب آدم ها را ساخته و می سازد و انسان نویی که طرح نو در دنیا است و مظهر تقوی و ایثار و ایمان و عشق به خدا است دارد پا به دنیا می گذارد، که گذاشته است. انسان هایی که همه حصارهای مادی را شکسته و می شکنند.
وظیفه می دانستم به نامه ساده و بی ریای شما سریع جواب دهم. در خاتمه از همگی شما بچه های خوب و از پدران و مادرانتان و از معلمانتان و همکاران مدرسه خداحافظی می کنم و همه شما را به خدا می سپارم.
انتهای پیام/ 141