به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدار شهید «حمید سربی» در فروردین ماه ۱۳۴۳ در شهر تهران محله نازی آباد دیده به جهان گشود. وی قهرمان مسابقات تیراندازی بود. شهید سربی مربی آموزش اسلحه پادگان امام حسین (ع) بود و مسئولیت ادوات گردان حمزه را بر عهده داشت. سرانجام وی سحرگاه ۱۹ تیر ۱۳۶۵ حین عملیات کربلای ۱، در منطقه «قلاویزان» مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ.
با سلام بر امام زمان (عج) منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام امت و تمام رزمندگان کفرستیز اسلام و با سلام به خانوادههای معظم شهدا و با سلام بر خانواده گرامی و کلیه دوستان و آشنایان.
الهی، چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و، چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
خداوندا روز محشر با عدل و دادت با ما رفتار نکن که در این صورت گرفتار آتشیم، آتشی که با اعمال خود ایجاد کردیم، خدایا تو در آن روز با ما، با لطف و کرمت بساز که ما سخت محتاج آنیم.
در ابتدا خدا را بسیار شکر میکنم که لیاقت شهادت در راه خودش را که یکی از بزرگترین سعادتهای دنیا و آخرت محسوب میشود به من داد و من، بنده عاصی را هم به این مقام رساند که از ابتدا و انتهای این عمل فقط با اراده خود خدا بوده است و ما هیچ نقشی در آن نداشتهایم و ما بنده عاصی و گنه کار، کی میتوانستیم در راه خدا قدم به جبههها بگذاریم و در راه خدا در مقابل کفار قرار بگیریم، در راه خدا مجروح بشویم و در راه خدا به شهادت برسیم که این از الطاف الهی بود و خود ما حتی یک سر سوزن در آن دخالت نداشتیم و همه لطف خدا بود؛ و خدا را بسیار شکر میکنم که سرانجام من رو هم به این مقام رساند، که الان این سخن را میگویم باز لیاقت شهادت را در خودم نمیبینم اگر تمام زمین و آسمان به صدا دربیایند و بگویند که تو لیاقت شهادت داری باز من باورم نمیشود و اگر تیر به بدن من بخورد و ببینم دارم از این دنیا میروم باز باورم نمیشود که به مقام شهادت میرسم مگر اینکه خود خدا لطف کند که من را ببرد وگرنه اصلاً لیاقتش را ندارم.
و در مورد گریه کردن برای شهید نمیتوانم بگویم گریه نکنید، چون من از کسانی هستم که برای شهید خیلی گریه میکنم؛ و در داغ از دست دادن دوستان خیلی ناله میکنم و نالهام بر این است که خدایا این دوستی که چندین سال با من نشسته و برخاست میکرد چرا توانست به این مقام برسد، ولی من نمیتوانم به این مقام برسم و با اینکه در داین دنیا با من بود، ولی راهش از من جدا و فکرش خیلی وسیع بود، ولی من فکرم خیلی کوتاه بود و نالهام از این است که خدایا چرا من لیاقت ندارم؛ و به عنوان نمونه میتوانم بگویم که یک روز نشد که بالای مزار شهید فتاحزاده بروم و گریه نکنم و هر موقع چشمم به عکسش خورد نتوانستم خودم را کنترل کنم و گریه نکنم. این بار میدیدم که خیلی عقبم و از قافله جا موندم.
و برای شهید گریه کنیم که انشاءالله این اشکها سبب شود که آن دنیا به راحتی از پل صراط عبور کنیم و در مقابل شهدا و ائمه و خدا روسفید باشیم، ولی در میان این گریهها به یاد مصیبتهای وارد شده بر ائمه معصوم (ع) باشید و آنها را فراموش نکنید و مصیبت خود را با مصیبت ائمه مقایسه کنید و ببین واقعاً رنج کشیده کیست.
امام حسین (ع) در صحرای کربلا با یارانش در مقابل عده زیادی از کفار قرار گرفت و در آنجا به شهادت رسید و خون پاکش بر روی خاک داغ صحرای کربلا ریخت، آیا آن مصیبت بالاتر است یا مصیبت ما. آیا مصیبت وارد شده بر حضرت زهرا (س) عظیمتر و بزرگتر است یا مصیبتی که بر ما وارد شده است.
ما شهید میشویم و بعضی پیکرها تشییع میشوند و بعضیها اینگونه نیست، در ختم ما قرآن خوانده میشود و از ما یاد میکنند، ولی از برای امام حسین (ع) پس از شهادت، مردم کفر نالان شدند و یا آنها را خارجی خواندند. روضه حضرت زهرا (س) را بخوانید که بنده خیلی دوست دارم.
مادرم میدانم که آرزو داشتی که دامادی مرا ببینی و من هم این را میدانستم. من از تو جدا نشدم مگر برای خدا، من شهید شدم که اسلام و امام زنده بمانند، من شهید شدم که دشمن در خون من غرق و نابود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عبد با معبود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عاشق با معشوق شود و من شهید شدم و به آرزویم رسیدم.
خوشبختی من در این بود و خدا مصلحت دانِ ماست و خدا این را صلاح دانست. پس راضی باش به رضای خدا و بدان که خوشبختی دنیا فایدهای ندارد، اگر در کنارش خوشبختی آخرت نباشد، و اصل آن است که در مقابل خدا و ائمه و امام حسین (ع) و شهدا روسفید باشیم.
یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة (۲۷) إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة (۲۸) فَادخلی فِی عِبادی (۲۹) وَادخلی جَنَّتی (۳۰)
بنده از همین جا از مادرم و خواهرانم خداحافظی میکنم و طلب حلالیت دارم، چون در طول زندگی اسباب ناراحتی شما را محیا میکردم و انشاءالله بنده را حلال کنید؛ و مادرم همیشه به یاد این باش که شهدا زنده هستند و حتی زندهتر ازکسانی که در این دنیا به سر میبرند که شاید آنان دچار فریب شیطان میشوند و یا شاید اینگونه نباشد. ولی شهدا زنده و زندگی میکنند.
(وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ. بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ)
که آنها زندهاند و نزد خدای خود روزی میخورند.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم میبرند
پای نَنهم گر در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
از همین جا از خانواده گرامی و تمامی دوستان و آشنایان و مخصوصاً بچههای بسیج و سپاه خداحافظی کرده و طلب حلالیت میکنم.
فقط سخنی با بچههای بسیج دارم، این است که مواظب باشید امام را تنها نگذارید و هیچ وقت جبههها را خالی نگذارید و همیشه از اسلام دفاع کنید که سرانجام مدافعان اسلام نور است، که منشأش نور است و آخرش هم نور است. از این مسیر مبادا خارج شوید، از این مسیر نورانیت مبادا غافل شوید.
به کارهایتان ادامه دهید و با دشمنان داخلی و خارجی به هر صورتی که در توانتان هست مبارزه کنید و اسلام و دینش را پیش ببرید که انشاءاللّه هر چه سریعتر پیروزی بزرگ نصیب مسلمین شود.
اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی، اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ، الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام.
برحمتک یا ارحم الراحمین
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۱۳۶۵/۲/۲۲
مصادف با ماه مبارک رمضان»
انتهای پیام/ 900