صف‌آرایی مردم و روحانیت کرمانشاه علیه رژیم پهلوی؛

وقتی خبر ترور معاون ساواک در شهر پیچید

کم‌کم به دهه اول دی‌ماه ۱۳۵۷ نزدیک می‌شدیم. این بار جامعه روحانیت به ویژه آقا سعید برنامه مفصلی داشتند. تظاهرات در تمام ایران و استان کرمانشاه رو به رشد بود، به شکلی که مردم یکپارچه و مصمم در همه راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند و پشت سر روحانیت ایستاده بودند.
کد خبر: ۳۱۶۶۱۰
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰ - 04November 2018

صف‌آرایی مردم و روحانیت کرمانشاه علیه رژیم پهلوی در تظاهرات دی ماه ۵۷به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در هشتمین روز آذرماه سال ‌1339 ‌در ‌محله‌ ‌قدیمی ‌«کل ‌حواس‌خان» ‌کرمانشاه ‌پسرکی خوش سیما به‌ دنیا آمد که به دلیل ارادت خانواده‌اش به اهل بیت (ع) اسم «محمد» را برایش برگزیدند. 18 ماه از تولد محمد نگذشته بود که پدرش اسماعیل دار فانی را وداع گفت. پس از فوت پدر، امید و احمد برادران بزرگتر محمد به همراه مادرش سرپرستی خانواده را برعهده ‌گرفتند. ‌مادر ‌و ‌برادران ‌محمد ‌برای ‌تامین ‌مایحتاج ‌زندگی سخت کار می‌کردند.

سرگذشت زندگی سردار «محمد کرمی‌راد»، علیرغم تمام مشکلات و عبور از خیل مَشِقت‌ها، حاوی نکات ریز و درشتی است که به الگوی قابل تاملی برای بسیاری از جوانان این مرز و بوم شده است.

در ادامه برشی از کتاب «روزهای پرالتهاب»، سرگذشت زندگی سردار «محمد کرمی‌راد» فرمانده سابق لشکر 11 امیرالمومنین به قلم خودش را می‌خوانید:

بی‌توجهی مردم به حکومت نظامی

«کم‌کم به دهه اول دی‌ماه ۱۳۵۷ نزدیک می‌شدیم. این بار جامعه روحانیت به ویژه آقا سعید برنامه مفصلی برای کرمانشاه داشتند. تظاهرات در تمام ایران و استان کرمانشاه رو به رشد بود، به شکلی که مردم یکپارچه و مصمم در همه راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند و پشت سر روحانیت ایستاده بودند. از طرفی برنامه‌ریزان رژیم پهلوی در مراکز استان‌ها تدابیری اندیشیده بودند تا ارتش را در مقابل مردم قرار دهند؛ به همین دلیل در کرمانشاه تیمسار عزیز پالیزبان به عنوان استاندار نظامی معرفی شده بود. رژیم پهلوی در استان‌هایی مثل اصفهان و شهر‌های بزرگ دیگر هم استانداران نظامی را برای برخورد با مردم و اعلام حکومت نظامی گمارده بود. آن‌ها می‌خواستند با این کار وحشتی در بین مردم ایجاد کنند. پالیزبان در روز‌های نهم، دهم و یازدهم آبان، حکومت نظامی اعلام کرده بود. اما مردم هم بی‌توجه به هشدار‌های او به تظاهرات خودشان ادامه می‌دادند. در جریان تظاهرات مردم برخی درگیری‌ها رخ داد و تعدادی از جوانان و زنان و مردان شهرمان شهید یا مجروح شدند.»

آتش‌زدن مشروب سازی ها

از اقدام‌های مهم مردم در دوران پرشکوه انقلاب، آتش‌زدن مشروب‌فروشی‌ها، کارخانه آبجو و مشروب‌سازی در خیابان گمرگ و سینما‌ها از جمله سینمای فرهنگ و آتلانتیک بود. این اقدامات کار گروه‌هایی مثل گروه حاج بهرام نوروزی، حاج یدالله نوری تبار، حاج اصغر اجدادی و برخی از طلاب انقلابی از جمله ذبیح‌ الله کرمی و غیره بود.

یک شب آمدند خودروی برادرم را گرفتند و حوالی صبح برگرداندند. آن شب تا صبح برادرم آرام و قرار نداشت. سحر صدای باز شدن درِ خانه و صدای آرام چند نفر از پشت در آمد ‌که با ‌او صحبت می‌کردند. آن‌ها گاهی می‌آمدند و خودروی برادرم را می‌بردند؛ مشخص بود که کار تشکیلاتی و انقلابی انجام می‌دهند. فردای همان روز، خبر آتش سوزی مشروب فروشی‌ها و ترور معاون ساواک و غیره به دست این گروه به سرعت توی شهر پیچید.

مقابله با بمب گذاری‌های گروه‌های ضد انقلاب

در اوایل انقلاب یکی از اقدامات ناجوانمردانه استخبارات و منافقین، بمب‌گذاری‌های هدف‌دار در تهران و مناطق دیگر بود.

روزی بچه‌های اطلاعات سپاه خبر دادند که گروه‌های ضد انقلاب که معابر وصولی‌شان از منطقه نوسود بود، قصد انتقال بمب به ایران را دارند و می‌خواهند آن‌ها را در شهر‌ها به ویژه در تهران منفجر کنند. با فرماندهی، آموزش و اطلاعات صحبت‌های اولیه‌ای صورت گرفت. برای استفاده از ظرفیت‌هایی که وجود داشت، پیشنهادی ارائه دادم و موافقت شد.

امکانات و تجهیزاتی درخواست کردم و سریع تهیه شد، یک اتاق کار کارگاهی تدارک دیدند. کم‌کم امکانات مورد نیاز و نمونه‌هایی که باید برش داده می‌شد و عکس و غیره به همراه یک دستگاه موتورسیکلت دو سیلندر ۲۵۰ هوندا در اختیارم قرار گرفت. به سرعت برای تشکیل گروه خنثی‌سازی بمب اقدام کردیم و یک کمیته از افراد آموزش دیده شهربانی، هوانیروز، ارتش، سپاه، کمیته انقلاب و استانداری تشکیل دادیم. شنیده‌ بودیم که پالایشگاه هم گروهی در داخل سازمان خود دارد؛ بنابراین، ضمن دعوت از آن‌ها، با محوریت اطلاعات که دوباره فعالیت جدیدم در آن واحد شروع شده بود، در استانداری با حضور تمام نمایندگان مربوط و اعضای معرفی شده کمیته خنثی‌سازی برگزار شد.

جلسه‌ای در ‌آنجا تشکیل شد و مرا به عنوان «مسئول کمیته مشترک» انتخاب و معرفی کردند. قرار شد کلاس‌های توجیهی و آموزشی پیشرفته را برای اعضای دیگر کمیته برگزار کنم. مصوبات دیگری داشتیم که بنا بر آن، هر گزارشی از منابع مختلف درباره بمب‌گذاری دریافت می‌شد، به سرعت تبادل اطلاعات می‌شد و سپس راه‌های هماهنگی و کمک به دستگاه مربوط، زیر نظر من بررسی می‌شد و در آخر اقدامات عملی انجام می‌گرفت. با این اقدام متمرکز، برای مدتی کار کردیم و به مناطق مختلف رفتیم و موفق شدیم برخی از محموله‌های انفجاری را کشف کنیم. این محموله‌ها را عناصر اجیرشده از سوی عراق، به ایران منتقل می‌کردند. بسته‌های انفجاری بیشتر از طریق عوامل مزدور از محور‌های مواصلاتی غرب به ویژه مناطقی که نیرو‌های ما اشراف و کنترل کافی بر تردد‌ها نداشتند، وارد می‌شد.

تعداد بسیاری از بمب‌های انفجاری که به تهران و مراکز استان‌های دیگر ارسال می‌شد، از همین محور‌ها بود. گاهی هم از بمب‌گذاری‌هایی خبر می‌دادند که دروغ بود یا مهم نبود؛ مثلا روزی خبر دادند که در منطقه بازار بمب‌گذاری شده است. ما با تجهیزات کامل به آن‌جا رفتیم. عده زیادی از مردم جمع شده بودند، اما فقط؛ با یک شیشه کوکتل مولوتف روبرو شدیم.

در همین ایام بود که مسئولان سپاه جلسه‌ای با حضور آقای محسن رضایی در کرمانشاه تشکیل دادند. آن زمان حسین الله کرم فرمانده سپاه گیلانغرب بود. از طریق عبدالوهاب یکی از دوستانم متوجه شدم که قرار است عملیاتی انجام شود؛ با بیقراری گفتم: من هم می‌خواهم بروم. آقای پولکی فرمانده سپاه ابتدا مخالفت کرد. اما با پافشاری زیاد من رضایت دادند. من که مسئول واحد تخریب سپاه و کمیته خنثی‌سازی «مین» بودم، فردی را برای جانشینی خودم معین کردم و وظایف و کار‌های لازم را کامل برای او توضیح دادم. سپس به گیلانغرب رفتم و دوباره به فعالیت در جبهه پرداختم و خودم را برای عملیات مطلع الفجر در گیلانغرب و سرپل ذهاب آماده کردم.»

انتهای پیام/ 114

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار