ماجرای درخواست ایجاد گردان خواهران برای اعزام به سوریه

«سمیه عسگری» همسر شهید مدافع حرم ابراهیم رشیدی از ۶ سال زندگی مشترکش با او می‌گوید.
کد خبر: ۳۱۸۳۱۴
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۷ - ۰۱:۳۹ - 18November 2018
ماجرای درخواست ایجاد گردان خواهران برای اعزام به سوریهبه گزارش دفاع پرس از قم، «محمدابراهیم رشیدی» اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بار‌ها برای دفاع از حرم اهل‌ بیت (ع) در سوریه حضور یافته بود.
 
وی از نیرو‌های تخریب تیپ مکانیزه ۲۰ رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران بود. این شهید ۳۲ ساله سرانجام روز یکشنبه ۱۰ تیرماه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر - دیرالزور سوریه در برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.

«سمیه عسگری» همسر شهید مدافع حرم ابراهیم رشیدی  از ۶ سال زندگی مشترکشان می‌گوید. او عنوان می‌کند که قبل از اینکه با هم ازدواج کنیم او پاسدار بود و ما با هم همکار بودیم. پس از فراهم شدن شرایط با هم ازدواج کردیم. در این ۶ سال روز‌های خیلی خوبی در کنار هم داشتیم، سختی و ناراحتی اصلا نداشتیم. با توجه به اینکه او نظامی بود، به هر کسی که می‌گفتم همسرم نظامی است می‌گفت که «وای چه جوری باهاش زندگی می‌کنی؟»، ولی او فوق‌العاده با محبت و دوست داشتنی بود.

همسر شهید رشیدی به ویژگی‌های همسرش اشاره می‌کند و می‌گوید: او فوق العاده در سیستم کاری و زندگی شخصی عالی بود. هیچ وقت از کسی گله نمی‌کرد و آرام و صبور بود. هیچ سختی برایش سخت نبود، طوری که همه می‌گفتند «این انسان نیست و ربات است!»، چون نه غذا می‌خورد و نه می‌خوابید! فوق غذایش یک کاسه ماست یا یک تکه نان خشک بود. فقط کار می‌کرد و همیشه و همه جا اولویتش کارش بود و بعد زندگی‌اش.

او در خصوص رفتن همسرش به سوریه این چنین می‌گوید: زمانی که قضایای سوریه آغاز شد و قرار شد ابراهیم به سوریه برود، چون زیاد به ما وابسته بود، می‌گفت که «خیلی دوست دارم برم و خیلی هم سخته جدایی از شما» گفتم که «اگر می‌خواهی بروی و هدفت این است که باید بری، نگران زندگی نباش من هستم!» همیشه هم می‌گفت که «تا تو هستی من نگران نیستم، چون خودت یه پا مردی و نیازی به من نداری». او در همه حال در کنارم بود، چه در بحث زندگی، چه در بحث عاطفی همیشه در کنارم بودم و فوق العاده و به معنای واقعی خوش بخت بودم و زندگی خوب را در کنارش حس کردم.

عسگری درباره تلاش‌های خودش برای اعزام به سوریه می‌گوید: یک بار به ابراهیم گفتم «نگاه کن! داری همیشه میروی سوریه و من را با خود نمی‌بری و خندیدم که دیگر نباید تنها بروی و این بار باید من را هم با خودت ببری!» گفت که «نمی‌شود!» گفتم که «نمی‌شود نداریم و من نشدن ندارم و من هرکاری که هدفم باشد انجام می‌دهم»، ولی او قبول نکرد. بعد از اصرار‌هایی که کردم شماره تلفن فرمانده را پیدا کردم و گفتم که «یک گردان خانم ایجاد کنید تا این فیض به خانم‌ها هم برسد!» خیلی اصرار کردم که من را ببرد، اما امکان حضورم مهیا نشد.

همسر شهید رشیدی درباره آخرین اعزام همسرش می‌گوید که اوایل بهمن ماه سال گذشته بود که رفت و عید و سال تحویل هم در کنار ما نبود. هر وقت تلفنی صحبت می‌کردیم و می‌گفتم «چه خبره؟» می‌گفت: «اوضاع خوبه! همه چی در امن و امانه و تحت کنترله و اصلا شما نگران نباشید ما هستیم، سردار شما امر بفرما ما در خدمتیم!» شهادت آرزویش بود و آن قدر رفت تا به آرزویش رسید و خوش حالم از اینکه من باعث نشدم او به آرزوی خودش نرسد. روز شهادتش دلشوره داشتم و این دلشوره هر لحظه بیشتر می‌شد. این موضوع گذشت و استرس من بیشتر شد تا اینکه فرمانده تیپ با من تماس گرفت و گفت: «از ابراهیم چه خبر؟» گفتم «خبری ندارم» گفت که «شایعه شده ابراهیم شهید شده!» گفتم «خبری شد به من اطلاع دهید». من منتظر خبر قطعی شدم و می‌دانستم این اتفاق می‌افتد، اما نمی‌دانستم این قدر زود رخ می‌دهد.

وی عنوان کرد: وقتی برای اولین بار پیکرش را در معراج شهدا دیدم نگاهش کردم و گفتم «دوستت دارم! ممنونم که مقام من را این قدر بالا بردی و من را به اینجا رساندی و امیدوارم لیاقت این مقامی که به من دادی را داشته باشم». ابراهیم عاشق رهبر، کشور و اسلام بود. همیشه روی پیراهن زیر لباسش نوشته بود «منم گدای فاطمه، یا حسین مظلوم» و وقتی که شهید شد دقیقا همین لباس تنش بود. همیشه به من وصیت می‌کرد اگر پشت ولایت فقیه باشیم قطعا به آنجایی که باید برسیم، خواهیم رسید.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها