به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» بعد از کتابهای «چشم جنگ» و «خاطرات جاوید» سومین کتاب تاریخ شفاهی فرماندهان و رزمندگان خراسانی دفاع مقدس است. این کتاب برگی از خاطرات شفاهی آزاده «محمود رعیتنژاد» است که مصاحبه و تدوین این کتاب را «سعیده زراعتکار» بر عهده داشته و توسط نشر ستارهها و با حمایت معاونت فرهنگی سپاه امام رضا (ع) چاپ شده است.
این کتاب دارای 4 فصل به نامهای «جنگ و جوانی»، «اسارت و صدام»، «بهار قرآن» و «رهایی» است.
«محمود رعیتنژاد» راوی کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» یکی از ٢٣ رزمنده نوجوانی است که ماجرای دیدار او با «صدام» در سالهای اخیر زبانزد شده است. در شرایطی که «صدام حسین» دیکتاتور معدوم عراق، میکوشد از دیدار با این 23 نوجوان اسیر و دادن وعده آزادیشان بهرهبرداری تبلیغاتی کند، اما آنها هوشمندانه دست به اعتصاب غذا میزنند و حاضر به آزادی از بند رژیم بعث نمیشوند.
بخشی از کتاب
سپس گفت: «بلند شوید بیایید تا عکس بگیریم.» یاد حرف مادر بزرگ که در آخرین بارِ حضورم در ایران و هنگام تعزیه دایی عباس گفته بود: «برو تا صدام را نکشتی برنگرد!» چیزی که در باورم نمیگنجید. حالا دستم به صدام رسیده بود. در حین رفتن به پشت صندلی و هنگامی که میخواستیم مهیای عکس گرفتن شویم، ایده کشتن صدام به ذهنم رسید.
همان خواستهای که مادر بزرگ از من طلب کرده بود. با نگاه به صندلی و میز جلو صندلی و افسرانی دورتر از صدام ایستاده بودند، در ذهنم نقشه میکشیدم که هم زمان که آماده عکس گرفتن میشویم و به پشت صدام میرویم، در عرض دو دقیقه گردنش را بگیرم و او را خفه کنم. نیاز به کمک دوستان داشتم. آرزو میکردم کاش از این ملاقات با خبر بودیم تا از قبل نقشهای طراحی میکردیم.
هنگام رفتن صدام به پشت صندلی، به بقیه بچهها این نقشه را گفتم. من دقیقاً پشت سر صدام ایستاده و نزدیکتر از بقیه بچهها به او بودم. دستانم کمی لرزید. هر چند ثانیه نگاهی به بچههایی که کنار و پشت سرم بودند، میانداختم و منتظر بودم که موافقت همه بچهها اعلام شود و کار را شروع کنم. چندین بار نقشه را در ذهنم مرور کردم هر از گاهی هم دست چپم را به شانه صدام نزدیک میکردم. صدام نیز که چهره انسان دوستانهای از خود به نمایش گذاشته بود با نزدیک شدن دست من یا اینکه حتی لحظاتی دست من شانهاش را لمس کند، مخالفتی نمیکرد. چشمانم را بسته و آماده خفه کردن صدام بودم. نه چیزی میدیدم و نه میشنیدم. بیشتر از همه چیز و همه کس به مادر بزرگ فکر میکردم و خواستهاش. گاهی خوشحال میشدم و گاهی ناراحت. دو سه بار مشتم را باز و بسته کردم. انگشتانم میلرزید.
کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» در 320 صفحه در سال 97 و در شمارگان یک هزار و 100 جلد توسط نشر ستارهها به زیور طبع آراسته شده است.
علاقهمندان میتوانند این کتاب را از مجتمع فرهنگی آیهها واقع در بزرگراه شهید کلانتری خریداری و یا برای کسب اطلاع بیشتر با شماره تلفن 05138717009 تماس حاصل کنند.
انتهای پیام/