دفاع پرس از زخمهای یک آواره فلسطینی در کانادا گزارش می دهد

محرومیت را در کانادا تحمل می کنم اما پرچم فلسطین را از روی دیوار خانه ام پاک نمی کنم

از او درباره این پرچم نقاشی شده روی دیوار خانه اش پرسیدم و گفت: این تنها کاری بود که می توانستم برای راحتی وجدان انجام دهم، همیشه شرمنده مردم سرزمینم هستم..
کد خبر: ۳۱۹۹۱
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۳ - 25October 2014

محرومیت را در کانادا تحمل می کنم اما پرچم فلسطین را از روی دیوار خانه ام پاک نمی کنم

به گزارش خبرنگار بین الملل دفاع پرس ، وقتی از او به صورت اینترنتی وقت ملاقات گرفتم هیچ پاسخی دریافت نکرد، تا روز قبل به تماس تلفنی پاسخ می داد پس از آن دیگر آن را هم دریغ کرد، می دانست که در غربی ترین منطقه مونترال هستم و برای دیدنش تا شرقی ترین بخش این شهر از کانادا زحمت سفری درون شهری آنهم در این روزهای سرد پاییزی به خود نخواهم داد اما وقتی مرا پشت در دید بغضش ترکید.

نمی دانم باور می کنید یا نه، خودش که می گفت این طور ننویس کسی باور نمی کند اما به او گفتم که هرگز درباره باور مردم به راحتی قضاوت نکن. تنها چند روز است که با احمد سلیم آشنا هستم و به او گفتم که تو سالهای سال است برادر من هستی و احساس خویشاوندی عجیبی با وی دارم، او نیز.

ماجرای آشنایی از حضور مشترک در تظاهرات علیه داعش در قلب مونترال آغاز شد و او با فریادهای عجیبش تعجب همگان را برانگیخته بود، جمعیت که آرام و بی صدا با پلاکاردهایی ساده و کمرنگ در خیابان قدم می زدند ناگهان متوجه فریادهی احمد شدند، فریادهایی آشنا از جنس مقاومت، از جنس یک مرد، از جنس فلسطین.
با سلیم بیشتر آشنا شدم و وقتی برای اولین بار تا نزدیکی منزل او رفتم با پرچم بزرگ فلسطین حکاکی شده بر روی دیوار خانه اش مواجه شدم، پرچمی که در کنار ان نوشته شده بود: « فلسطین آزاد»

 

از او درباره این پرچم نقاشی شده روی دیوار خانه اش پرسیدم و گفت: این تنها کاری بود که می توانستم برای راحتی وجدان انجام دهم، همیشه شرمنده مردم سرزمینم هستم و تصمیم گرفتم درباره این پرچم کوتاه نیایم و تا آخر بایستم. این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد.

پرسیدم: مگر مشکلی به خاطر این پرچم ایجاد شده؟ اینجا که سرزمین برابری و تساوی و حقوق بشر است!
گفت: اگر نمی دانستم که سوالت را مخصوصا اینگونه می پرسی و منظورت چیز دیگری است، از خانه ام بیرونت می کردم، کدام حقوق؟ کدام بشر؟

و سپس ادامه داد: ایالت کبک تا مرز 85 درصد از مردمش فرانسه زبان هستند، آن وقت در کل این استان یک پژو پیدا نمی کنی! اتومبیل اول فرانسه در دومین سرمزین فرانسه زبان دنیا نیست! می دانی چرا؟

گفتم: تو بگو که از زبان تو بنویسم، گفت: بله، همه می دانند اما دوست دارند از زبان دیگران بنویسند، مافیای صهیونیسم بین الملل اجازه نمی دهد تا وقتی فورد یا چند کمپانی آمریکایی هست، در این کشور پژو به فروش برسد، فرانسه حریف اینها نیست، احمد سلیم تنها و آواره چگونه حریف اینها شود؟

و ادامه داد: جواز کسب مرا دو سال دیرتر دادند، هر بار به یک بهانه و من می دانستم چرا آزارم می دهند، مشکلشان این پرچم بود، ده ها بار آن را رنگ زدند و من دوباره آن را نقاشی کردم. وقتی با برادرم خداحافظی می کردم دستم را گرفت و گفت: نرو احمد، بمان و مقاومت کن، او ماند و شهید شد و من آواره این سرزمین شدم، اینجا برای من که شرمنده مردم فلسطین هستم، جهنم است اما لااقل تا پای جان برای این پرچم می مانم.

می ترسید و ترسش البته طبیعی به نظر می رسید، شاید حق داشت، قسم داد به هرچه برایش مقدس بود که هرگز تصویرش را منتشر نکنم، من هم به او قول دادم، حتی اجازه عکس گرفتن از پرچم نقاشی شده فلسطین را نداد و اگر کیفیت تصویر چندان مطلوب نیست بدانید که چاره دیگری جز عکس گرفتن از این دیوار قدیمی از راه دور نبود.

در طول دو ساعت هم صحبتی بارها گریست و وقتی گفتم: غزه، به چشم دیدم که یک مرد آواره چگونه دچار مرگ تدریجی می شود، گفت: گاهی شبها کابوس می بینم، کودکانی که مرا مسبب دردهای خود می دانند، باید می ماندم، باید در کنار برادرم، برادرانم می ماندم اما سفر کردم و برای همه عمر آواره شدم.

گفت: بعد از فلسطین اشغالی، کانادا دومین کشور یهودیان محسوب می شود، مشکلی با آنها ندارم، حتی چند دوست یهودی هم دارم، اما صهیونیسم داستان دیگری است، مالیات مغازه کوچک مرا در این دو سال سه برابر کرده اند، کسی حق خرید از من را ندارد، همه اینها را به جان خریده ام اما این پرچم را از روی دیوار پاک نمی کنم.

انتهای پیام/ا

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار