روایت روحانی آزاده از زیارت امام حسین(ع)

بعد از کاروان اسرای کربلا، دومین گروه از اسرای اسلام بودیم که به زیارت سیدالشهدا رفتیم

وقتی سرگرد رحیم فرمانده اردوگاه تکریت اعلام کرد ساعت 3 بامداد به سوی کربلا حرکت می‌کنیم شور و حال وصف ناپذیری در بچه‌ها به وجود آمد و لبخند رضایت بر لبان آنها نقش بست. در همان حال یکی از بچه ها به نام حسین گفت: در این صورت نماز صبح را کجا می‌خوانیم؟ این سؤال مثل پتکی بر سر رحیم فرود آمده بود.
کد خبر: ۳۲۳۳۷
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۵ - 05November 2014

بعد از کاروان اسرای کربلا، دومین گروه از اسرای اسلام بودیم که به زیارت سیدالشهدا رفتیم

به گزارش خبرنگار سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، سید حسن میرسید از روحانیون آزاده دفاع مقدس نقل می کند: از جمله خاطرات شیرین دوران پرمرارت اسارت سفر زیارتی به حرم باصفای سرور شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) و نجف اشرف بود که این خاطره نه از آن جهت شیرین است که بعد از6 سال چشمان ما به دنیای خارج از چهار دیواری قفس افتاد، بلکه از آن جهت حائز اهمیت بود که احساس می کردیم آقا اباعبدالله الحسین(ع) اسارتمان را امضاء کرده و ما را به سوی خویش فرا خوانده است. احساس قبولی امتحانات اسارت با مهر تایید امام حسین(ع) نقطه عطفی در تاریخ اسارتمان بود.

برای همین دوست داشتیم شش سال دیگر به همان منوال در کنج قفس بمانیم تا شش دقیقه پروانه حرمش و کبوتر بامش باشیم. با توجه به اینکه این اسرا دومین گروه از اسرای اسلام و محبین اهل بیت(ع) بعد از زینب کبری و بچه های ابی عبدالله الحسین(ع) بودند که در حال اسیری به زیارت سید الشهدا می رفتند، لحظه به لحظه آن سفر یادآور خاطره ورود اسرای کربلا بود.

اول حرم را خالی کردند و بعد ما وارد حرم شدیم تا با مردم تماس نداشته باشیم و ثانیا همراه هر اسیر دو سرباز عراقی یکی جانب راست و دیگری جانب چپ و یک ساواکی از اطراف وجود داشت که تمام حرکات را زیر نظر داشتند. بنابراین مظلومانه ترین زیارت از سید مظلومان همراه با اشک و آه در فضایی آکنده از معنویات انجام گرفت. گویی همه انبیاء به استقبال آمده بودند و احساس می کردیم که زینب کبری با ما حرف می زند و می فرماید: فرزندانم نگران نباشید. اگر هیچ کس نتواند آنچه بر شما می گذرد بفهمد و درک کند من به خوبی می دانم و شما زیر نظر عنایت ما هستید.

صدامیان می خواستند از این سفر بهره تبلیغاتی بگیرند که با مقاومت بچه ها، حتی موفق به چسباندن عکس صدام جلوی ماشینهای حامل اسرا نشدند.

وقتی سرگرد رحیم فرمانده اردوگاه  تکریت اعلام کرد ساعت 3 بامداد به سوی کربلا حرکت می کنیم شور و حال وصف ناپذیری در بچه ها به وجود آمد و لبخند رضایت بر لبان آنها نقش بست. در همان حال یکی از بچه ها به نام حسین گفت: در این صورت نماز صبح را کجا می خوانیم ؟ این سؤال مثل پتکی بر سر رحیم فرود آمده بود. انتظار چنین سوالی را نداشت سخت آشفته شد و با عصبانیت تمام فریاد زد که شما لیاقت ندارید و شما انسان نیستید، ما به شما خدمت می کنیم ولی شما قدر ما را نمی دانید.

با مقداری ناسزاگویی کمی راحت شد و دوباره عذرخواهی کرد و گفت در بین راه ماشین ها را نگه خواهیم داشت تا شما نماز بخوانید. می خواهم بگویم اسرا در هیچ شرایطی حاضر نبودند از دین و ایمان و نمازشان کوتاه بیایند ولو به قیمت از دست دادن کربلا باشد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار