به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از طی یک دوره بیماری دعوت حق را لبیک گفت.
آیتالله «سیدمحمود هاشمیشاهرودی» شاگرد آیتالله سیدمحمدباقر صدر، متفکر اسلامی و رهبری مذهبی- سیاسی دهه ۵۰ در نجف بود.
هاشمیشاهرودی اصول و فقه را با او شناخت و مریدوار در جلسات درس او حاضر میشد. او از همان ابتدای پایان دروس مقدمات و سطح به «مسجد شیخطوسی» رفت و در حلقه شاگردان صدر قرار گرفت. البته او پیش از این نیز با صدر آشنا بود: «من در دبیرستان بودم و شهید صدر در عراق به عنوان چهره فقیه نوپای جوان، با فکر و اندیشههای جدید مخصوصا در سطح دانشجوها و نسل جوان مطرح شده بود؛ به ویژه کتابهایی مثل «فلسفتنا» و مقالاتی در نشریه الاضواء مینوشت، از او در میان جوانها چهره محبوبی ساخته بود... بعد که وارد حوزه شدیم، بعضی از اساتیدی که خدمتشان درسهای سطح و به خصوص سطح عالی را مشغول شدیم، از شاگردان ایشان بودند. قهرا به ارتباط با ایشان انجامید... البته قبل از رفتن به درس ایشان، به جلسات و گعدههایی که در نجف بین علما و فضلا زیاد هم هست، میرفتم و خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان هم ما را به سبب ابویمان میشناختند.»
به گزارش مشرق، هاشمیشاهرودی «معالمالاصول، مکاسب محرمه و بیع و کفایه» را از سیدکاظم حائری و «مختصرالمعانی» را از سیدنورالدین اشکوری آموخت و نزدیکی این دو استاد به سیدمحمدباقر صدر راه آشنایی او را به استاد هموار کرد. آنگونه در این محفل گل کرد که صدر بر گوشه تقریرات او بر وزن دو کتاب مشهور خود یعنی «فلسفتنا» و «اقتصادنا» بر او نام «نابغتنا» گذاشت و او را از میان شاگردانش برگزید تا به درس خارج امام خمینی و آیتالله خوئی برود. این امر از آن جهت صورت گرفت تا نزدیکی صدر به این ۲ مرجع تقلید را نشان دهد و از اینرو شاهرودی از این ۲ تلمذ کرد.
او پس از پایان درس روزانه امام خمینی به مباحثه و رفع اشکال نزد این استاد میپرداخت و تقریرات خود را به ایشان نشان میداد. همچنین در پای درس آیتالله خویی به بیان برخی اشکالات میپرداخت و این مرجع تقلید وقت به پاسخگویی برمیآمد تا آنجا که آیتالله صدر در کلاسهای درس خود آن پاسخها را که «سیدمحمود» به او گفته بود، بیان میکرد و مباحثه غیرمستقیم صدر و خویی به واسطه هاشمیشاهرودی نقل میشد و دیگران از آن مباحثات بهره میبردند.
شاگرد جوان صدر اندکاندک مشهورترین شاگرد او به حساب آمد و رابطه آنان در مقام «پدر و فرزندی» قرار گرفت. هاشمیشاهرودی بدون اشاره به خود در اینباره میگوید: «واقعا شاگردان ایشان [آیتالله صدر]احساس میکردند که ایشان از پدر به آنها نزدیکتر و در زندگیشان موثرتر و بر ایشان دلسوزتر است.» بدینترتیب، او به همراه دیگر افراد حلقه هفت- هشتنفره شاگردان صدر در آغاز دهه ۵۰ با وجود تفاوت دیدگاه سیاسی صدر - خوئی خواهان اعلام مرجعیت استاد شد.
چرا که صدر پس از فوت آیتالله سیدمحسن حکیم، آیتالله خوئی را به عنوان مرجع تقلید تایید کرده بود و همه را به ایشان ارجاع میداد، اما با گذشت چند سالی فاصله او با آیتالله خوئی به دلیل مباحث سیاسی و اجتماعی مبارزاتی زیاد شد. شاهرودی از آن رو که استاد مرجعیت را پذیرفته، اما حاضر به اعلام آن نبود، سعی کرد تا با انجام برخی مقدمات این اقدام را میسر کند. او در اینباره میگوید: «ایشان مثلا اجازه ندادند، حاشیهشان را بر منهاج الصالحین در عراق چاپ کنیم. من به لبنان رفته بودم و اولین کتاب تقریرات اصول ایشان را چاپ کردم؛ در سال ۱۳۹۲ هجریقمری... [همچنین] اولین حاشیه ایشان بر منهاجالصالحین را در انتشارات دارالتعارف [لبنان]که متعلق به آقای عزیزی بود و حالا هم هست، چاپ کردیم.»
به دلیل برخی نگرشهای سیاسی و تاسیس «حزب الدعوه الاسلامیه» در میان حوزه نجف با گشادهرویی با صدر برخورد نمیشد و از اینرو بود که شاگردانی را به محضر استادان حوزه میفرستاد و از قبول مرجعیت استنکاف میکرد تا حسن نیت خود را به آنان ثابت کند و از دشمنتراشی در میان حوزویان دوری گزیند. نگرشهای سیاسی صدر نه تنها نگاه غالب حوزه را با او همراه نکرد، بلکه شاگردان او هم به محاق دستگیری پیش رفتند. حزب بعث عراق با حمله به حوزه علمیه نجف برخی شاگردان او و همچنین «سیدمحمود هاشمیشاهرودی» را بازداشت کرد. اگرچه شاهرودی عضو حزب الدعوه نبود، اما در آن ۴۰ روز در زندان شکنجه شد که آثارش همچنان بر دستانش به یادگار مانده است، تا از مسائل تشکیلاتی این حزب سخن گوید و بازجویی پس دهد.
او پس از آزادی از بازداشت، بار دیگر به محفل استاد بازگشت و تلمذ در محضر او را ادامه داد. البته او در این مدت به نمایندگی از صدر به «کنفرانس بانک اسلامی» در جده رفت که نظرات اقتصادی مطرحشده از سوی او مورد توجه مقامات سعودیعربستان و سایر نمایندگان کشورهای اسلامی قرار گرفت، همچنین در این سالها که مبارزات ایرانیان در گیرودار کش و قوس پیروزی به سر میبرد و رهبر این مبارزات پس از مدتی از نجف به «پاریس» نقل مکان کرده بود، صدر هم در اثبات قرابت فامیلی و فکری و همراهی با هملباسان خود نامهای به «نوفل لوشاتو» مینویسد و عظمت این انقلاب را میستاید که پس از پیروزی این انقلاب سیدمحمود به همراه هواداران و شاگردان صدر برابر مسجد خضرای آیتالله خوئی راهپیماییای در حمایت از آیتالله خمینی و بزرگداشت این انقلاب به راه میاندازند که نیروهای امنیتی رژیم بعث به مسبب این راهپیمایی پی میبرند و در تماسی تهدیدآمیز به منزل آیتالله صدر میگویند سیدمحمود را بازداشت میکنیم. در پی این اتفاق و تهدید هاشمیشاهرودی، او به کویت رفت و پس از آن یعنی در اوایل فروردین ۵۸ وارد ایران شد. او پس از ورود به ایران تلاش کرد که استاد خویش را از نجف به ایران بیاورد تا از گزند رژیم صدامحسین در امان باشد.
اما گویی رهبران جمهوری اسلامی فکر نمیکردند که رژیم عراق او را به قتل برساند. به هر حال اگرچه صدر به ایران نیامد، اما همچنان شاگرد در تب و تاب دوری بسر میبُرد و از هر امکانی برای ارتباط با استاد دریغ نمیکرد. خط تلفن ثابتی همواره میان استاد و شاگرد برقرار بود و خانواده شاهرودی تا قبل از جنگ ایران و عراق چند باری نامهرسان این دو بودند. شاهرودی نهتنها وکالت عام آیتالله صدر در ایران را داشت، بلکه کانال ارتباطی میان رهبر فقید انقلاب و آیتاللههای نجف و بهویژه صدر را هم عهدهدار بود. اگرچه دیگر شاگردان صدر هم در ایران بودند، اما هاشمیشاهرودی دیگر به نزدیکترین شاگرد او مبدل شده بود و ترجمه کتابهای صدر با اجازه او منتشر میشد. این ارتباط به گونهای بود که شاهرودی میگوید: «به تنها کسی که ایشان [آیتالله صدر به صورت مکتوب و]خطی اجازه اجتهاد دادند، من بودم، ولی این را هیچجا مطرح نکردم.» آیتالله صدر نیز درباره او گفته بود: «ایشان [هاشمیشاهرودی]از مجتهدینی است که اسلام و مسلمین به او چشم دوخته و امید بستهاند. از خداوند بزرگ مسئلت دارم، ایشان را که ذخیرهای برای شریعت و اسلام است، در پناه خود محفوظ نگه دارد.»
فرید مدرسی در وبلاگش نوشت: بدینسان بود که شاهرودی قصد اقامت دائم در موطن اصلی خود کرد. چرا که در سالیان دور، جدش که کفاشی حرفهاش بود، برای مجاورت با حرم امام حسین (ع) از ایران به کربلا مهاجرت کرد و پسرش سیدعلی - پدر محمود - همچون او در این حرفه مشغول به کار شد. پس از مدتی «سیدعلی» در کنار کفاشی به دروس حوزوی روی آورد و اولین تقریرنویس آن دوره نجف شد و فقه و اصول آیتالله خوئی را در قالب دو کتاب «دراسات فیالاصول» و «محاضرات فیالفقه الجعفری» به رشته تحریر درآورد. سیدعلی حتی یک روز کلاسهای درس را ترک نکرد و تمامی نظرات آیتالله خوئی را تا زمان حیات نگاشت، اگرچه سیدعلی هاشمیشاهرودی مرجع تقلید نشده بود و به قول پسرش از علمای «سریعالفوت نجف» به حساب میآمد، اما مراسم تشییع او به دلیل جایگاهش همچون مراجع تقلید برگزار شد.
سیدعلی در سن ۴۰ سالگی درگذشت؛ زمانی که پسرش سیدمحمود فقط هشت سال داشت. مادر سیدمحمود نیز از خانواده علمای مشهد - فرزند آیتالله سیدعلی مددی موسویقائنی - بود. سیدمحمود در مرداد ۱۳۲۷ در کربلا متولد شد که سه سال بعد به همراه خانواده به نجف رفت. او تحصیل خود را در مدرسه علوی- مدرسه ایرانیان مقیم عراق- آغاز کرد. اما در همان سال تحصیل پدر را از دست داد و به همراه خانواده تحت قیومیت عمویش به بغداد و کاظمین رفتند که پس از اندک زمانی او بار دیگر به نجف بازگشت و دوران دبیرستان را در مدرسه «منتدی النشر» مرحوم مظفر گذراند و اندکاندک تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد؛ اما در این میان عموهای او که از تجار بغداد بودند، مخالف جدی تحصیل علوم دینی توسط او بودند. اما سیدمحمود به دلیل روحانیبودن پدر و روحانیزاده بودن مادر و نیز ترغیب برخی از همسن و سالان طلبه او همچون «شیخعبدالله لنکرانی» به شدت به علوم دینی علاقهمند شده بود و حتی در اواخر دبیرستان سعی میکرد که در امتحانات حضور نیابد تا به نوعی عموهایش را مجبور به قبول این تصمیم کند.
به هر حال سیدمحمود در ابتدا ادبیات عرب و صرف و نحو را در نزد شیخعبدالله لنکرانی و محمدعلی مدرسافغانی آموخت و سپس مکاسب، رسائل، کفایه، لمعه و مختصرالمعانی توسط سیدکاظم حائری، سیدنورالدین اشکوری، سیدعلی شاهرودی، موحداصفهانی، راستیکاشانی و خاتم یزدی به او آموزش داده شد. او حدود ۲۰ سال داشت که به درس خارج «سیدمحمدباقر صدر» رفت و پس از هفت - هشت سال مجتهد شد. او پس از ورود به ایران نیز نه در قامت شاگرد، بلکه در جایگاه استاد درس خارج قرار گرفت. چرا که رهبر فقید انقلاب به او گفته بود: «تدریس در حوزه علمیه قم را بر هر چیزی ترجیح بدهید و بررسی مسائل فقهی خصوصا در رابطه با احیای فقه حکومتی استوار بر ادله و استنباط صحیح جواهری را مشغول شوید.» او تا پیش از ریاست قوه قضائیه در قم شاگردانی را گرد خود جمع کرده بود که بعدها نیز همچنان در تهران این محفل برقرار بود که پس از آن، بار دیگر درسش در قم برپا شد.
پس از ورود هاشمیشاهرودی به ایران، او به همراه برخی از معاونان عراقی و ایرانیهای راندهشده از عراق «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را راهاندازی کرد. شاهرودی در مقطع ابتدایی این مجلس به مدت سهماه ریاست این مجلس را بر عهده گرفت و پس از آن ۳۰ ماه سخنگوی این گروه - گروه شیعی اپوزیسیون رژیم صدام - شد. حضور او در مجلس اعلا، رژیم بعثی وقت عراق را به واکنش و برخورد با خانواده او در عراق واداشت؛ به گونهای که سه برادرش «هادی، مصطفی و محسن» بازداشت شدند و محسن، برادر کوچکش در اعترافاتی تلویزیونی در برابر دیدگان عراقیها قرار گرفت و اعلام کرد که: «ما ایرانی و شاهرودی هستیم.» این سخن از آن جهت برای رژیم وقت عراق اهمیت داشت تا اپوزیسیون خود را ایرانی بنامد.
به هر حال شاهرودی تا نیمه دهه ۶۰ در میان مخالفان حکومت صدامحسین به فعالیت میپرداخت تا برابر شهادت استادش آیتالله سیدمحمدباقر صدر توسط این حکومت بیتفاوت نگذشته باشد؛ به گونهای که در سالهای ۶۲ و ۶۳ چند باری با «اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس مجلس وقت دیدار کرد و گزارشهایی مفصل از وضعیت عراق و مهاجران این کشور برای او ارائه کرد. اما اندکاندک فعالیتهای شاهرودی به مباحث علوم فقهی متمرکز شد و در اواخر دهه ۶۰ کرسی ریاست موسسهای تحت عنوان «دایرهالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت» را از سوی رهبری برعهده گرفت.
آیتالله خامنهای در بخشی از حکم خود در دوم بهمن ۶۹ خطاب به شاهرودی مینویسند: «جنابعالی را که چهره درخشانی در علم و عمل بوده و به حمدالله از مقام والایی در فقه و علوم مرتبط به آن برخوردارید، برای انجام این اقدام بزرگ، شایسته دانسته، مسوولیت ایجاد و اداره موسسهای برای تهیه دایرهالمعارف را به جنابعالی محول میکنم.»
شاهرودی همچنین در بهمن ۷۳ طی حکمی از سوی آیتالله خامنهای به عضویت شورای فقهای نگهبان برگزیده شد که تا ۲۳ مرداد ۷۸، همزمان با ریاست او بر قوه قضائیه در این سمت باقی ماند. البته پس از تمام شدن مدت زمان ریات بر قوه قضاییه هم باردیگر به این نهاد رفت. حضور او در این مقام و همچنین تدریس در حوزه علمیه قم و آشنایی با برخی از اعضای جامعه مدرسین باعث شد تا از او جهت عضویت در جامعه مدرسین دعوت شود. فعالیت هاشمیشاهرودی با تصویب کمیته ۶ نفره این تشکل به نامهای آقایان «شرعی، محفوظی، استادی، مسعودی خمینی، راستیکاشانی و ابطحیکاشانی» در ۱۰ شهریور ۷۴ در جامعه مدرسین آغاز شد. در همین ماه نیز شاهرودی به همراه آقایان «ناصر مکارمشیرازی، عباس محفوظی، حسین راستیکاشانی، رضا استادی، مرتضی مقتدایی و علی افتخاری» به عنوان اعضای شورای عالی حوزه علمیه قم برای مدت دو سال به مراجع تقلید و رهبری معرفی شد و پس از تایید آنان در این جایگاه قرار گرفت که با آقایان «مسعودی خمینی و راستیکاشانی» همسفر شد و در دفتر رهبری، نامه معرفی این ۷ نفر را جهت تنفیذ، تقدیم ایشان کرد. هاشمیشاهرودی همچنین با عباس محفوظی در ۲۲ دی ۷۴ برای انتخابات مجلس پنجم از سوی این تشکیلات ماموریت مییابد تا با «طههاشمی» کاندیدای نمایندگی مجلس از قم سخن بگوید و نظرات او را به اعضای شورای مرکزی منتقل کند.
هاشمیشاهرودی از همان ابتدای حضور همچون عضوی پرسابقه در جامعه مدرسین عرضاندام کرد و به فعالیتهای سیاسی ـ. تشکیلاتی پرداخت. توان و رده او به گونهای ارتقا یافته بود که پس از خرداد ۷۶ ماموریتی مهم یافت. در خرداد ۷۶ اعضای جامعه مدرسین به دیدار رهبری رفته بودند و ایشان از آنان خواست که برای حل برخی ضعفهای تشکیلات در مرامنامه و اساسنامه این تشکیلات تجدیدنظرهایی صورت گیرد. در ابتدای امر کمیتهای متشکل از آقایان «محمود هاشمیشاهرودی، هادی معرفت، رضا استادی، محسن خرازی و ابراهیم امینی» تشکیل میشود تا به سرعت و بدون اتلاف وقت این بازنگری توسط این کمیته پیگیری شود. آیتالله خامنهای نیز قول مساعد و همکاری در اینباره را به اعضای جامعه مدرسین میدهند تا در بازنویسی مرامنامه و اساسنامه تلاش کنند که در نهایت محمود هاشمیشاهرودی تنها عضو پیگیر این بازنویسی در نظر گرفته شد تا جلساتی را برگزار و این مساله را دنبال کند. او حتی از ۱۰ اردیبهشت ۷۸ تا ۱۹ آذر ۷۹ نایبرئیس اول جامعه مدرسین یعنی مرد شماره دوم این تشکیلات شد.
البته فعالیتهای سیاسی شاهرودی فقط به جلسات جامعه مدرسین محدود نشد، بلکه او در درس خارج فقه و اصول خود گاهی از دنیای سیاست آمیخته به فقه هم حرف و حدیثی ذکر میکرد. در سال ۷۶، سخنرانی آیتالله منتظری در ۱۳ رجب بازتابهایی را در پی داشت و علمایی در پی پاسخگویی برآمدند. آیتالله سیدمحمود هاشمیشاهرودی نیز در درس خارج خود در ۲۸ آبان ۷۶ بدون اشاره به نام فرد یا گروهی فقط به بیان پارهای از نظرات خود بسنده کرد. او در جمع شاگردان خود در دفاع از ولایت فقیه گفت: «به مناسبت مسائلی که اخیرا در کشور مطرح شده و بالاخص صحبتهایی که متاسفانه در حوزه از سوی دوستان جاهل و ناگاه یا از سوی مغرضان مطرح میشود که بعضی از آنها را که من دیدم واقعا خیلی جای تعجب و دارای نکات منفی زیادی است و در حقیقت یک نوع هتاکی است، مخصوصا در شرایط امروز که خیلی حساس است.» او سپس ادامه داد: «بهترین فردی که امروز میتواند در جامعه ما این پرچم [ولایت فقیه]را به دست گیرد مقام معظم رهبری است... از هر جهت ایشان ثابت کردند که شایستهترین فرد و صالحترین رهبر برای این جامعه هستند.» شاهرودی همچنین به برخی خاطرات مباحثات فقهی آیت الله خامنهای پرداخت و گفت: «بنده مدتهاست در خدمت مقام معظم رهبری در بحثهای فقهی مفصل و بسیار سختی که در مسائل مستحدثه و محل ابتلای نظام انجام میگیرد، حاضر بودهام؛ معمولا در این مسائل مستحدثه فقها هم بحثی را ارائه ندادهاند، یا کمتر ارائه دادهاند.»
او از سوی دیگر در این سخنرانی که هیچگاه متن آن در رسانههای جمعی منتشر نشده بود، دیدگاه فقهی خود را در مورد رابطه ولایت فقیه و رای مردم بیان و اینگونه از تشکیک در ولایت فقیه از سوی برخی اشاره کرد:
«ولایت فقیه جزئی از ولایت ائمه و دنباله ولایت آنهاست. در اینها نباید کسی تشکیک کند. اگر بنا باشد، امروز ما ولایت فقیه را بکشیم به مساله اینکه، ولی فقیه اختیاراتش را از مردم میگیرد، از انتخاب میگیرد، از کی و کی میگیرد؛ این درست نقطه مقابل با تمام آن برنامه اسلامی و استدلال فقهی در مساله ولایت فقیه است، چون اصل ولایت و حاکمیت از آیات و روایات متعددی استفاده میشود که این مربوط به خداوند متعال و بعد پیامبر اکرم (ص) و بعد ائمه و بعد من ینصبهالائمه علیهمالسلام است. اینطور نیست که به مردم اختیار داده شده باشد... اصلا مساله شورا به مفهوم امروزی و انتخاب و اختیار، ولی امر و سیستم حکومتی براساس انتخاب به معنای دموکراسی، یکی از بدعتهایی است که از فرهنگ غرب آمده و از بعضی فرهنگهای مخالف شیعه آمده. در مساله ولایت و حاکمیت سیاسی اسلام چنین چیزی در اسلام اصلا نبوده است... حالا کسی بخواهد اصل مترقی ولایت فقیه را که اصلی است منصوب یعنی به شکلی که در فقه ما مطرح است که جزئی از امامت است را به انتخاب برگرداند که مردم هر قدر بخواهند اختیار بدهند و هر قدر بخواهند ندهند هر که را میتوانند انتخاب کنند و هر که را نخواهند انتخاب نکنند اینکه فاتحه خواندن بر اصل ولایت فقیه است.»
این سخنان از سوی آیتالله هاشمیشاهرودی در زمانی مطرح میشد که او در مقام عضو فقهای شورای نگهبان قرار داشت. بدینترتیب جایگاه شاهرودی در دفاع از کیان حکومت هیچ شک و تردیدی نداشت و او نیز بر بیعت خود با آرمان اسلامی و ولایت فقیه همچون پیشینهاش پای میفشرد. او در این مسیر قرار گرفته بود و در نیمه اول سال ۷۸ به جایگاه قاضیالقضاتی جمهوری اسلامی رسید. او بر کرسیای تکیه زد که پیش از او عضو دیگر جامعه مدرسین یعنی آیتالله «محمد یزدی» نشسته بود. البته او همچنین پیش از حضور در جایگاه قوه قضائیه، در انتخابات خبرگان رهبری در اول آبان ۷۷ از استان خراسان بر کرسی دیگری به نام عضو مجلس خبرگان نشست که امروز هم در دوره چهارم همچنان در این مقام قرار دارد. البته با حضور او در مقام ریاست دستگاه قضایی، درگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز به روی او باز و عضویت این دو شورای پرارزش جمهوری اسلامی ایران نیز بر سند افتخارات او افزوده شده بود.
اما آنچه شاهرودی پیش از ریاست قوه قضائیه را با شاهرودی پس از آن متفاوت نشان میدهد؛ جایگاه او در آرایش سیاسی کشور بود. او در زمانی که پای در این مسند گذاشت، هر کسی از ظن خود درباره او قضاوت میکرد و شاید بتوان گفت: منصفانهترین قضاوت را «علیاکبر ناطقنوری» در خاطراتش مطرح کرده بود: «آیتالله سید محمود هاشمیشاهرودی نه جزء جناح راست یا چپ بوده و نه در یک فراکسیونی میباشد...»
انتهای پیام/ 112