گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ بعد از سفر شاهان قاجاری به اروپا و برخورد نزدیک با ظواهر فرهنگی غرب در آنها نوعی سرخوردگی بوجود آمد. وقتی میگوییم ظواهر فرهنگی غرب به این خاطر است که آنها بینشی نداشتند تا به عمق فرهنگ آن سوی مرزها رسوخ کنند. این فرنگ رفتگان قاجاری سعی میکردند با سرکوب فرهنگ ایرانی زمینه را برای ورود به اصطلاح فرهنگ غربی فراهم کنند.
در شرایطی که میشد انتظار دیالوگ فرهنگی را داشت، با تصادم فرهنگی روبهرو شدیم که نتیجهای جز مغلوب شدن فرهنگ ما نداشت. در چنین شرایطی سفر نویسندگان و مترجمان به فرنگ آغاز شد و به تبع آن دانشآموختگان ایرانی با کوله باری از داشتهها و تجربیاتی که از فرهنگ اروپایی داشتند به ایران برگشتند و همواره مناسبات فرهنگی ایران را با آنچه در خارج از مرزها در جریان بود قیاس میکردند. نگاه سیاهانگار آنها آغاز روندی بود که همچنان ادامه دارد. این به اصطلاح روشنفکران همچنان و در همه حال در حال نقد شرایط موجود هستند برای آنها مطلقا حاکمیت مساله نیست قاجار و پهلوی و جمهوری اسلامی برایشان تفاوتی ندارد.
چرا که اصولا نه درکی از مناسبات پهلوی داشتند و نه شناختی از جمهوری اسلامی دارند. البته یک نکته اساسی در حال حاضر وجود دارد و اینکه با شکل گیری انقلاب و پیروزی آن معناهای تازهای در علوم انسانی شکل گرفت که مهمترین آن جمهوری مبتنی بر اسلام است و این کارِ روشنفکران را زیادتر کرد. چرا که آنها نیز باید در ادبیات انتقادی خود تجدید نظر کنند و مرتبا با واژه سازی بر حجم نوشتارهای خود اضافه کنند.
در کنار این روشنفکران گروهی سربرآوردند که به نحوی سعی میکردند راه دیگری بروند. این گروه هنرمندانی هستند که نه تن به جهان تک بعدی روشنفکران دادند و نه با جریان عوام پسند هماهنگ شدند.
این هنرمندان که هم با هنر غنی غرب آشنا بودند و هم بر دستاوردهای هنر ایران تسلط داشتند سعی میکردند به زبانی جهان شمول دست پیدا کنند. آنها میراث فرهنگی غرب در رمان، شعر، سینما و هنرهای تجسمی را در تعامل با هنر ایران قرار دادند. «موج نو» در سینما ماحصل تلاش این دسته از هنرمندان است که داریوش مهرجویی، علی حاتمی، سهراب شهیدثالث، بهرام بیضایی و .. از آن جملهاند.
آن خیل روشنفکران که شرح حالشان رفت به دشمنی این طیف درآمدند و از آن جایی که زبان این فیلمسازان را درک نمیکردند آنها را به روشنفکرمآبی متهم کردند. در حالی که برای این فیلمسازان هنرمند بودن اجل از روشنفکر بودن است. به تعبیری روشنفکری برای آنها افتخاری نبود و نیست که بخواهند به آن دلخوش کنند.
این جماعت روشنفکر همچنان به ویرانی هنر ایران مشغولند و در هر زمان که اثری خلق شود که مذاقشان خوش نیاید، فیلمساز را به گرفتن پز روشنفکری متهم میکنند که نتوانسته با زبان سینما با مخاطبان خود حرف بزند. اتهاماتی به فیلمساز میزنند که نشان دهنده این است که زبان فیلم درک نشده است. اصولا روشنفکران و اغلب منتقدان بدون شناخت از کارگردان، او را متهم به ایستادن در جایگاهی میکنند که اصلا ارتباطی به بحث فیلم ندارد.
بعد از چهار دهه که از عمر انقلاب میگذرد در خیل آثاری با موضوع دفاع مقدس، «پیمان معادی» اثری را خلق کرد که با آثار مشابه خود تفاوتهای بنیادینی دارد. او در فیلم «بمب یک عاشقانه» مساله خشونت در دهه شصت و عشقی که تلاش دارد زندگی کند را در کنار هم قرار داده است.
«ایمان هادی» در یادداشتی تحت عنوان «وقتی روشنفکران خشونت ذاتی شان را به حکومت نسبت میدهند» سعی کرده معادی را در جایگاه روشنفکری قرار دهد که قصد دارد حکومت را به خشونت گرایی متهم کند. وی مداوم معادی کارگردان را با معادی درون فیلم قیاس میکند و مصر است که هر ۲ معادی یکی هستند. گویا بهره هوشی پیمان معادی فیلمساز آن قدر پایین است تا برای یک شعار نازل سیاسی این همه انرژی صرف کند.
در طول تاریخ ۴۰ ساله سینما هیچ فیلمی نبوده که دهه ۶۰ را این گونه عریان به تصویر بکشد. اگر معادی در نشست مطبوعاتی بعد از اکران «بمب یک عاشقانه» در پردیس ملت گفت: «دهه ۶۰ دهه خشنی بوده است.» حرف ناصوابی را مطرح نکرده است.
دهه ۶۰ با اوج بحرانها، جنگ تحمیلی، ترورها، منازعات سیاسی و... قطعا دهه لطیفی نبوده و اگر لطافتی در این سالها وجود داشته، جناب ایمان هادی نشان بدهد.
مفهوم دفاع مقدس، ایثار و شهادت و مرگآگاهی و خشونتی که معادی از آن نام میبرد ۲ امر کاملا جداست و باید این تفاوتها را درک کرد. رسانه ملی ما در آن سالها چرا یک برنامه مفرح پخش نمیکرد و چرا تا سال ۱۳۷۳ که «مهران مدیری» با «ساعت خوش» به تلویزیون آمد ما با طنز بیگانه بودیم. معادی از خشونتی میگوید که بر ملت ما تحمیل شد نه اینکه خشونتی از دل حکومت زاده شد. این نکته غامضی نیست که نتوان آن را درک کرد. از اینکه سعی کنیم کسی را مقابل حکومت و نظام قرار دهیم چه لذتی میبریم.
دیگر اینکه کجا معادی ادعای روشنفکری داشته و مگر معادی فیلم، همان معادی کارگردان است؟ مواجهه من با فیلم «بمب، یک عاشقانه» مواجهه یک بیننده با یک اثر هنری فخیم است نه مواجهه یک نقاد بهانهگیر با کارگردان. کتاب خوان نبودن معادی چیزی از ارزشهای «بمب، یک عاشقانه» کم نمیکند هر چند که اصلا من و مای منتقد در جایگاهی نیستیم که صاحب اثر را قضاوت کنیم.
در طول همه سالهای ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان با معلمانی چون ذکاییها برخورد داشتیم، در سالهای پربرف دهه ۶۰ وقتی دانشآموزان ابتدایی را در صف نگه میداشتند تا شعار مرگ بر آمریکا سر دهند بدون اینکه به آنها معنای این شعار را منتقل کنند قطعا برای کودک آن سالها این طرز برخورد، نوعی خشونت است.
معادی در بمب یک عاشقانه فقط فیلمی عاشقانه ساخته است، موضوعی که سالهاست در سینمای ما جایی ندارد. همین که معادی در اوج بحران قصه در سینما، داستان میگوید و در این داستانسرایی موفق بوده قابل تقدیر است. معادی نه دفاع مقدس را زیر سوال برده و نه چیزی به حاکمیت و نظام نسبت داده است. پس بیهوده تلاش نکنیم تا او را به چیزی متهم کنیم که سزاوارش نیست. اما او با «بمب یک عاشقانه» سعی کرده سوالی در رابطه با دفاع مقدس و مسائل مربوط به دهه ۶۰ مطرح کند که باید به آن پاسخ داد.
اگر معادی و اصولا هر فیلمساز ایرانی دیگری از انقلاب و دفاع مقدس سوالی نپرسد چه کسی باید بپرسد؟
مگر اینکه سوال پرسیدن را هم منحصر کنیم به فیلمسازانی چون حاتمیکیا و دهنمکی و کارگردانانی از این دست.
بمب یک عاشقانه فیلمی شریف و قابل احترام است که دارای ابعاد مختلفی است. دفاع مقدسی بودن، عاشقانه بودن، انتقادی بودن، اجتماعی بودن و ... وجوه مختلف این فیلم است که باید آن را دید و از آن لذت برد. البته اگر حسادت را کنار بگذاریم و کشور و انقلاب و حاکمیت را به یک قشر خاص محدود نکنیم.
انتهای پیام/ ۱۶۱