خلوت‌های مادرانه به زبان مادر شهید احمدی روشن

مادر شهید «مصطفی احمدی روشن» گفت: آن طرف تلفن را که نمی‌دیدم، اما دوستانش می‌گفتند که تا کمر خم می‌شد تا جواب من را بدهد و بچه‌ها بهش می‌خندیدند و می‌گفتند: تو مادر ذلیلی! اصلا برایش مهم نبود. داد می‌زد می‌گفت: آره من عزیز دوردانه مادرجونم هستم.
کد خبر: ۳۲۷۲۸۲
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۰ - 12January 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: ملت قهرمان و مسلمان ایران در ابتدا با نثار هزاران شهید، موفق به سرنگونی رژیم طاغوت و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی شدند. در دوران دفاع مقدس نیز با تقدیم بهترین و شایسته‌ترین فرزندان خود، نظام دینی خود را با اقتدار تثبیت کردند. اینک که کشور دوران فتح قله‌های علم و فناوری و دست‌یابی به برترین دانش های روز را شروع کرده است، نیز با تقدیم دانشمندان شهید خود، دشمن کینه توز که بر طبل حقوق بشر و دموکراسی می‌کوبد را بیش از گذشته رسوا و ناامید کرده و در عرصه‌های گوناگون به الگویی الهام آموز برای ملت‌های خسته از سلطه استبداد و استعمار تبدیل شده است.

شهدای جهاد علمی که بی‌تردید سند مظلومیت و در عین حال اقتدار ایران اسلامی است، دانشمندانی بودند که روح آنها سرشار از ایمان، عقیده و تلاش در راه و هدفی است که ملت بزرگ ایران در ایجاد تمدن نوین اسلامی به معماری جانشین ولی عصر (عج) حضرت امام خامنه‌ایی شروع کرده است آنها که تحول مبانی نظری و توسعه دانش هسته‌ای، توسعه نرم افزاری غنی سازی اورانیوم و مراحل عملیاتی کردن آن و بنیان گذاری صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران، جهانیان را به تعجب وا داشته، شهادت تنها مزدی بود که می‌توان پاداش این ره یافتگان کوی وصال باشد.

به مناسبت سالروز شهادت «مصطفی احمدی روشن» مروری بر فعالیت‌ها و شخصیت وی از زبان «صدیقه سالاری» مادر شهید در کتاب «جسارت علیه دلواپسی» پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:

خلوت‌های مادرانه به زبان مادر شهید احمدی روشن

 با لیسانس هم می شود برای کشور کار کرد

اینکه چرا مصطفی ادامه تحصیل نداد؟ سوالی است که من نتوانستم از او بپرسم. بعد از حادثه ترور یکی از دوستان را ملاقات کردم که این سوال را از مصطفی پرسیده بود. این دوست اینک در دوره دکتری فارغ التحصیل شده است. از مصطفی می‌پرسد که چرا ادامه تحصیل نمی‌دهی؟ مصطفی پاسخ می‌دهد که زمینه ادامه تحصیل برای من زیاد است، خیلی جاها می‌توانم بورس بشوم و بروم و دکترا بگیرم ولی فعلا فکرم این است که با این لیسانسی هم که دارم خیلی کارها می‌شود برای کشور انجام داد.

در مسیر فعالیت‌های سری

هر جا که رفته است از آدم‌های مختلفی که در آن حرفه مسلط بوده‌اند استفاده کرده، کنار دست آنها ایستاده و کار را هم یاد گرفته است. منتهی مسیر مصطفی مسیر مدرک گرایی نبوده است. باید توضیح بدهم که این بحث با رشد تجربی یک مهندس در مسیر عملیات متفاوت است. نه! اینجا غرض فقط کار علمی است. البته فارغ از این بحث کار تجربی در فعالیت‌های مصطفی هم مطرح است. در مسیر فعالیت‌های سری، در بازرگانی و امنیت بازرگانی، می‌توان گفت همواره دانشجو بودن و کار تجربی انجام دادن مصطفی همراه هم است.

خلوت‌های مادرانه به زبان مادر شهید احمدی روشن

سیم خاردار در اطراف مدرک

قصه شرکت کردن آقا مصطفی در امتحان فوق لیسانس جالب است: سرباز بود و دوره آموزشی را می‌گذراند. آموزشی‌اش جایی دور از شهر بود. کارت جلسه آزمونش را بچه‌ها گرفته بودند در خوابگاه گذاشته بودند، در اتاق. قرار بود که مصطفی مرخصی بگیرد و برود شب در خوابگاه دانشگاه بخوابد و صبح برود سر جلسه. من تا آخر شب پیگیری می‌کردم که آیا رفته خوابگاه یا نه؟ بچه‌ها یعنی دوستانش در خوابگاه دانشگاه گفتند که هنوز نیامده است. صبح روز آزمون هم زنگ زدم. بچه‌ها گفتند: کارتش مانده و نیامده ببرد و برود سر جلسه. آن روز من تا شب گریه کردم که چرا نرفته امتحان بدهد. خلاصه پیدایش کردم و باهاش صحبت کردم. گفت: گروهبانی که قرار بود مرخصی‌ام را امضا کند، فراموش کرده برگه مرخصی را امضا کند. می‌گفت: مادر خدا شاهد است به خاطر تو، دور تا دور پادگان را نگاه کردم که جایی پیدا کنم که سیم خاردار نداشته باشد و بتوانم از پادگان بزنم بیرون و امتحان بدهم ولی نشد گفت: من به خاطر دل تو همه جا را چرخیدم که بیایم بروم ولی نشد. مصطفی عقیده داشت که الان مدرک گرایی مهم نیست، مهم این است که دانشجو کار را بلد باشد.

اگر مهندس دوباره می‌توانست انتخاب رشته کند

باورتان نمی‌شود خواهرهایش، هر کاری که می‌خواست برایش انجام می‌دادند. مثلا خواهر کوچکش با یکی از بچه‌های دانشگاه، بچه‌های پلیمر که با مصطفی خیلی صمیمی بود و همسن مصطفی بود. اینها توی یک گروه بودند. گفته بود که یک دفعه داشتیم تعریف می کردیم گفت که واقعا اینجوری است که مصطفی حرف اول و آخر را می‌زند؟ خواهرش گفت: بله واقعا این جوری است و ما هم روی حرف مصطفی حرفی نمی‌زدیم. حتی انتخاب رشته خواهر کوچکش را خودش انجام داد. خواهرش می‌خواست برود معماری مصطفی گفت: معماری برای دختر جالب نیست نمی‌گذارند کار کنی، بهتر است بروی رشته پلیمر. مصطفی به خواهرش گفته بود: من اگر برمی‌گشتم به گذشته، قطعا به جای مهندسی شیمی، پلیمر را انتخاب می‌کردم.

آقای مادر ذلیل

مصطفی خیلی مهربان بود، احساسات من را خیلی بیشتر از من پاسخ می‌داد. معمولا احساسات مادرها یکی است ولی پسرها احساس خود را نسبت به مادر بروز نمی‌دهند. مصطفی اما وحشتناک بروز می‌داد، از خودم بیشتر. وقتی که به او زنگ می‌زدم، آن طرف سیم را که نمی‌دیدم اما دوستانش می‌گفتند که تا کمر خم می‌شد تا جواب من را بدهد و بچه‌ها بهش می‌خندیدند می‌گفتند: تو مادر ذلیلی. اصلا برایش مهم نبود. داد می‌زد می‌گفت: آره من عزیز دوردانه مادرجونم هستم و یکی یک دانه‌‌اش هستم.

خلوت‌های دو شیفته

شرکتش که در تهران بود من عادت داشتم دو سه هفته یک بار می‌رفتم و می‌دیدمش. هر کسی که من را می‌برد، دخترها یا حاج آقا، فرقی نمی‌کرد مصطفی که می آمد پیش ما، آنها پیاده می‌شدند و می‌رفتند قدم می‌زدند. من و مصطفی جداگانه دور می‌زدیم و هیچ کس با ما نبود و مزاحم خلوت ما نمی‌شد. در مورد مسائل مختلف مشورت می‌کردیم.

خلوت‌های مادرانه به زبان مادر شهید احمدی روشن

همیشه پا بر جا بود

من و پدرش رفتیم راهپیمایی و از انرژی هسته‌ای دفاع کردیم ولی فکر نمی‌کردم بهایی که خواهیم پرداخت این قدر سنگین باشد. هیچ وقت به مصطفی نگفتم کارش را ول کند راستش هیچ وقت هم تشویقش نکردم. مصطفای من از آنهایی نبود که تنها بنشیند و فقط حرف بزند. مصطفی پا بر جا بود، روی حرفی که می‌زد محکم بود.  

شجاع در برابر رئیس

یک بار رفتیم پیش دکتر صالحی کار داشتیم. بعد از شهادت مصطفی، گفت: عکس‌هایش را می‌بینم یاد حالت‌های شجاعانه مصطفی می‌افتم. پسرت خیلی شجاع بود. من در مقام رئیس سازمان و او در مقام یکی از مدیران من. موضوعی را که او قبول نداشت وقتی مطرح می‌کردم بلند می‌شد و می‌گفت: این چیزی که گفتی یعنی چه؟ می‌ایستاد خیلی با شجاعت ولی مودبانه جواب من را محکم‌تر از همیشه می‌داد.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها