به گزارش خبرنگار دفاع پرس از گرگان، «محمدعلی ملک شاهکویی» فرزند قنبر در سال 1344 در روستای قرن آباد در حوالی شهرستان گرگان متولد شد. در سال 1355 در سن 11 سالگی وارد حوزه علمیه امام صادق (ع) گرگان به مدیریت آیتالله «سیدحبیبالله طاهری» شد. در همان سالها در جریان مبارزات و تظاهرات بر ضد رژیم پهلوی، حضور فعال داشت و تصاویر و اعلامیههای حضرت امام خمینی را در شهر گرگان و قرن آباد منتشر میکرد. پس از انقلاب، وارد حوزه علمیه قم شد و در حوزه علمیه آیتالله مرعشی نجفی مشغول تحصیل شد.
او با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفته و عضو «ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران» می شود. وی جوانترین عضو گروه چمران بود. حدود 9 ماه از تاریخ 16 آذر 59 تا 14 آبان 1360 در رکاب چمران بود و در این مدت شیفته شخصیت و منش چمران شد. چمران نیز به ایشان علاقه داشت تا حدی که به آیت الله مرعشی نجفی نامهای مینویسد و از ایشان میخواهد حجرهای در اختیار شیخ محمد بگذارد. آیت الله مرعشی نجفی نیز قبول کرده، حجره ای به محمدعلی واگذار می کند.
محمدعلی در دوران دفاع مقدس، علاوه بر حضور در جبهه، از درس نیز غافل نبود و در ایامی که عملیات برگزار نمیشد، به قم باز میگشت و در جلسات درس حاضر میشد.
پای درس علامه «حسنزاده آملی» نیز حضور پیدا میکرد که در یکی از جلسات، اتفاق جالبی میافتد. یکی از دوستانش میگوید: یک بار از روی کنجکاوی نظرش را در ارتباط با حضرت آیتالله «حسنزاده آملی» پرسیدم. گفت: «روزی در کلاس درس حضرت آیت الله «حسنزاده» نشسته بودم. ایشان در ارتباط با خلقت و آفرینش بحث می کردند. وسط بحث با انگشت به من اشاره کرد و گفت: از کلاس برو بیرون! من بلند شدم و با ناراحتی از کلاس بیرون رفتم.»
میگفت: «از ای که آبرویم رفته بود، داشتم از ناراحتی منفجر می شدم. تصمیم گرفتم به خاطر این کار به ایشان معترض شوم. آن قدر صبر کردم تا درس تمام شد. وقتی از کلاس بیرون آمدند، به ایشان گفتم حاج آقا، از من چه خطایی سر زد که شما مرا از کلاس بیرون کردید؟».
حاج آقا گفت: «اگر همان فکرت را دامه می دادی، به نتیجه گیری غلطی می رسیدی که شرک بود!»
ملک گفت: «وقتی به آن لحظه فکر کردم، دیدم راست می گویند. وقتی پی به اشتباهم بردم، خم شدم و دست آقا را بوسیدم و از ایشان معذرت خواهی کردم. از نیّت بدم پشیمان شده بودم.»
شهید ملک، علیرغم طلبه بودن و فعالیت در عرصه تبلیغ دین، شمّ فرماندهی داشت و همین سبب شد پس از مدتی حضور در جبهه به سِمَت فرمانده گروهان و پس از آن به فرماندهی گردان حمزه از لشکر 25 کربلا منصوب شود. وی در عملیاتهای مختلفی مانند فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، کربلای 1 و کربلای 5 حضور داشت و بارها از ناحیه صورت، کتف، پا و... مجروح شد تا اینکه سرانجام در 24 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 و در منطقه شلمچه، شهد شیرین شهادت را نوشید.
این در حالی بود که تنها مدتی قبل از این عملیات، شهید ملک، لباس روحانیت به تن کرد و به دست مبارک حضرت آیت الله «مرعشی نجفی» ملبس شد.
پس از شهادت وی، پدرش، نزد آیت الله مرعشی نجفی رفته و کتابهای او را تقدیم کتابخانه میکند.
پدر شهید میگوید: «محمد کتابهای زیادی داشت. وقتی شهید شد، آن کتابها را به کتابخانه آیتالله مرعشی بردم و به ایشان گفتم: «حاج آقا! کتابهای محمد را خدمت شما آوردهام».
ایشان گفتند: «مگر محمد درسش را رها کرده؟».
گفتم: نه! محمد شهید شده. سه ماه از شهادتش گذشته بود. گفتند: «چرا در این سه ماه به من خبر ندادید؟» و شروع کردند به گریه. گفتم: «حاج آقا! اگر میدانستم این قدر ناراحت میشوید، اصلا نمیآمدم».
آیتالله مرعشی گفتند: «من برای بچه تو گریه نمیکنم. برای خودم گریه میکنم. 80 سال رنج و مرارت تحصیل و تدریس را تحمل کردم، ولی شهید محمدعلی ملک از من سبقت گرفتند».
انتهای پیام/