به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، سی و هفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در اولین ایستگاه خود، بخش نمایشنامهخوانی خود را آغاز کرد. در این بخش هفت نمایشنامه برگزیده از میان آثار رسیده به بخش نمایشنامهنویسی توسط نویسندگان آنها خوانش شد که در نهایت سه اثر به عنوان آثار برگزیده این بخش معرفی خواهند شد.
در دومین روز از اجرای نمایشنامهخوانی تئاتر فجر، نمایشنامه «سالی که دو بار پاییز شد» نوشته «لیلی عاج» در سالن کنفرانس مجموعه تئاتر شهر خوانش شد. این نمایشنامه داستان زندگی و مرگ یک قاضی دادگستری به نام «یونس اشک خدایی» است که به «حاج یونس خدایی» مشهور است. او با پسرش یاسر و خدمتکارش آفاق زندگی میکند. یونس که یک بار سکته کرده است اوضاع جسمانی خوبی ندارد. از اطلاعاتی که نمایشنامه از او میدهد، یونس مرد جبهه و جنگ بوده با آیه «و جعلنا» نیروهایش را از جلوی چشم دشمن عبور میداده، در هیچ یک از پروندههای قضاییاش تخلف نکرده و در همه قضاوتهایش عدالت امام علی (ع) را مد نظر قرار داده است. اما در روزگار پیری نامههای تهدیدآمیزی به او میرسد که روزگار آخر را میگذراند. یونس مدام دنبال جواب سوالی است که بداند کجا و چه وقت در حق چه کسی ظلم کرده است.
یونس از نسل یکی از خائنینی است که به میرزا کوچک خان جنگلی خیانت کرده و باعث شهادت وی و دکتر حشمت شده است. جد یونس کارد بر حلقوم میرزا گذاشته و سرش را بریده و خدمت رضاخان میر پنج برده است.
اما این تقاص ظاهرا به آن قضیه ارتباطی ندارد. باید این سکته و سیاهروزی از جای دیگری آب بخورد. در همین کنکاش و جستجو است که آفاق از هیبت خود بیرون میآید و تبدیل به افسانهای شده که برادرانش عباس و امید با حکم مثلا ناجوانمردانه قاضی اشک خدایی اعدام شدهاند. اینکه قاضی اشک خدایی اهل جبهه و جنگ بوده و به شهادت همکار و شاگردش در هیچ پروندهای تخلف نکرده است و از طرف دیگر با توجه به اینکه قطعا داستان نمایشنامه در زمان معاصر میگذرد. دریافت این نکته که عباس و امید معترضین به نظام بودهاند هیچ شکی نیست. بخصوص اینکه افسانه اعتراض برادرانش را به اعتراض میرزاکوچک خان تشبیه میکند. تشبیهی که حاج یونس اصلا به آن اعتقادی ندارد.
افسانه با فریاد به دادخواهی از خون به ناحق ریخته عباس و امید که مثل میرزاکوچک خان به وضع موجود اعتراض کرده میگوید میرزا کوچک خان برای حرف زدن اسلحه برداشت و حالا اگر کسی فقط حرف بزند حکمش اعدام است. او آنقدر قاضی اشک خدایی را در گوشه رینگ شکنجه قرار میدهد که این قاضی با فریاد و گریه میگوید من نوکر قانون بودم به تعبیری قاضی اشک خدایی خود را عامل حکومت میداند. نویسنده به روشنی میخواهد بگوید رزمنده دوران دفاع مقدس و قاضی امروز دژخیم نظامی است که تحمل مخالفانش را ندارد.
ظاهرا لیلی عاج نه تاریخ خوانده و نه درکی از تفاوت میرزاکوچک خان و اعتشاشگرانی دارد که علیه نظام صفآرایی کردهاند. هر چند که در نمایشنامه هیچ اشارهای به جنبش سبز ندارد اما دانستن این نکته که عباس و امید از فعالان این جنبش بودهاند نیاز به حدس و گمان ندارد.
اگر به زعم افسانه بتوان عباس و امید را با میرزاکوچک خان و دکتر حشمت قیاس کرد، پس باید حکومت خائنی چون قاجاریه و رژیم دیکتاتوری پهلوی را با جمهوری اسلامی قیاس کرد. این همه آن چیزی است که نمایشنامه «سالی که دو بار پاییز شد» میخواهد بگوید. پاییز اول مرگ جوانان سبزپوشی بود که به اصطلاح با حکم یونس اشک خداییها مُردند و پاییز دوم سومین فصل سال است که داغ آن جوانان را برای همیشه تازه کرد. قطعا قاضی اشک خدایی سرنوشتی خفتبارتر از این نباید داشته باشد که در انزوا با نشت گاز همراه پسر جوانش بمیرد.
اما چند نکته وجود دارد اول اینکه سر میرزا کوچک خان نه توسط یارانش که توسط یکی از همان خولی مسلکانی بریده شد که قصد تقرب به بارگاه رضاخان میر پنج را داشت. دوم اینکه همه سرکردگان پویش سبز با رافت نظام روبهرو شدند نه اعدام پس چگونه چند جوان به حکم حاج یونس اعدام شدند. اگر از اهانت اغلب سران فتنه به اصل ولایت فقیه بگذریم چگونه باید از گناه اهانت کنندگان به عاشورای حسینی بگذریم. اگر مساله ولایت فقیه مورد اعتقاد مذاهب دیگر نباشد، پرچم عزای امام حسین (ع) را که حتی بودائیان نیز به دست میگیرند. «سالی که دو بار پاییز شد» قرار است مظلمه خون سبزپوشان سال 1388 باشد، پس چرا یک طرفه به قاضی رفته است و چرا از یونس اشک خدایی نمادی ساخته تا تندیسی لنگان و الکن از حکومتی باشد که نه توان ایستادن دارد و نه نای حرف زدن. اگر این تندیس چنین ویران بود پس چرا هنوز مقتدرانه ایستاده و به اصطلاح طوفان 1388 نتوانست علیه او کاری از پیش ببرد، پس بهتر نیست به جای اینکه عرصه پاک هنر تئاتر را ملوث به غرض ورزیهای خامدستانه سیاسی کنیم، به دردهای اصلی و واقعی مردم بپردازیم.
به فرموده امام خمینی (ره) تئاتر میتواند منبر باشد و حتی بالاتر از آن، آیا رواست در این صحنه پاک بدون آگاهی کلیت مساله ای را زیر سوال ببریم که جزو اعتقادات اکثریت مردم است؟
وقتی در 40 سالگی انقلاب با چنین اثر نازلی که نه تنها تایید چهار دهه مقاومت نیست که تقبیح بزرگانی چون یونس اشک خدایی است که هم در دفاع مقدس خوش درخشیدهاند و هم بر مسند قضاوت. آن هم تنها به این دلیل که چرا فتنهگران و معترضان 1388 را پای میز محاکمه کشاندند.
هر چقدر آن اعترضات و مطالبات و فتنهگریها سطحی و بیمایه بودند آثار هنری حامیانش نیز میانتهی و پوچ و الکناند. در پایان سوالی را باید مطرح کرد که پاسخ روشنی دارد. چرا آثاری که علیه فتنه ساخته شدهاند سفارش نظام و حکومت است و همه آثار هنری حامی فتنه از قلب و احساس آنها جاری و ساری است؟
چرا نباید گمان کنیم که این آثار نیز به سفارش سران پیدا و پنهان فتنه در داخل و خارج از مرزهای کشور ساخته و پرداخته میشوند. قصد این را نداریم تا مدیران جشنواره را متهم کنیم اما درک اشارات صریح نمایشنامه «سالی که دو بار پاییز شد» نیازی به کشف و شهود نداشت. نویسنده بیجهت سعی کرده بود تا با نمادسازی حرفهای کلی بزند تا به دام سانسور و ممیزی نیافتد اما از پس این نمادگرایی کلیشه شده برنیامده است.
انتهای پیام/ 161