به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس به نقل از دیپلماسی ایرانی، افشار سلیمانی در یادداشتی نوشت: این توافق که تحت تاثیر نظریه اجماع و سازگاری در روابط بین الملل که بر پایه آن دو سطح تحلیل خرد و کلان ادغام میشوند و تصمیمات در مرحله غایی تحت تاثیر متغیرهای داخلی از جمله مولفههای اقتدار ملی و منافع ملی (سطح خرد) به اجماع ساختار تصمیم گیری نظام و براساس سازگاری با نظام بین الملل قدرت محور (نه عدالت محور) اتخاذ میشود، ازسوی طرفین بویژه ایران به تایید رسید اینک در پایان سه سالگی اش با تهدید مواجه شده است.
جمهوری اسلامی ایران که درطول چهاردهه اخیر خواستار تغییر در نظم نوین جهانی بوده و همواره از تاثیرپذیری از قواعد نوشته ونانوشته حاکم بر نظام بین الملل گریزان بوده در چند مقطع مجبور به تن دادن به خواستههای نظام بین الملل به ویژه امریکا شده است، از آن جمله میتوان به پذیرش بیانیه الجزایر پس از ماجرای اشغال سفارت امریکا در تهران، قبول قطعنامه 598 شورای امنیت به منظور پایان دادن به جنگ عراق علیه ایران و تن دادن به برجام هستهای سه سال پیش برای خروج از فشارهای تحریمی برآمده از چند قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که ایران را ذیل فصل هفتم منشور این سازمان قرارداده بود، اشاره کرد.
این چرخشهای مقطعی در سیاست خارجی ایران را میتوان ناشی از رویکرد پراگماتیستی نظام جمهوری اسلامی در روابط خارجی ارزیابی کرد که در شرایط سخت، ساختار تصمیم گیری کشور از خود نشان داده است. اما همواره در طول چهل سال اخیر این سوال و ابهام مطرح بوده که آیا در راستای تامین منافع ملی کشور نمیتوان بر پایه مولفههای قدرت ملی و واقعیات موجود داخلی وبین المللی، نقشه راهی تنظیم کرد که این همه هزینه برای کشور و مردم تحمیل نشود و کشور از مسیر پیشرفت همه جانبه، متوازن و پایدار باز نماند؟ البته که پاسخ مثبت است و قطعا امکان تدوین چنین استراتژیی وجود داشته و دارد.
هرچند در نگاه اول برجام توافقی نبود که با خروج و یا سهلانگاری یک یا چند عضو آن بتوان آن را بیاثر و یا نادیده انگاشت. اما پس از خروج امریکا از آن سایر اعضای برجام به ویژه اروپاییها تاکنون جز حمایت سیاسی صرف از برجام اقدامی جدی در حمایت از ایران در برابر تحریمهای امریکا به عمل نیاورده و بخش خصوصی این کشورها با امریکا همراهی کردهاند؛ لذا همین راهبردی که تصور میشد غیر قابل بازگشت است دچار چالش جدی شده است.
به نظر میرسید توافقی که بین ایران و کشورهای اصلی نظام بینالمللی حاصل شد چرخشی راهبردی در سیاست خارجی ایران بود که به مسیری غیر قابل بازگشت سوق داده شده است. این تغییر حاصل برآورد و فهم تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان نظام جمهوری اسلامی ایران از فرصتهای داخلی و محدودیتهای بینالمللی بود.
از آنجا که نهادسازی برای تصمیمگیری سیاسی در ایران تاحدود زیادی شکل نگرفته است، تلقی و برداشت دولتمردان در جمهوری اسلامی نقش مهمی در شکلگیری سیاست خارجی دارد. بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد دولتمردان ایرانی با تصور اینکه نظام بینالملل به شکل چندقطبی بین کشورهای چین، روسیه و آمریکا شکل خواهد گرفت، به سمت چین و روسیه متمایل شدند درصورتیکه شاهد تبدیل سیستم بین المللی به تکقطبی شدن یا حداقل تک چند قطبی شدن نظام بینالملل بودیم.
نمونهای دیگر در دولت نهم و دهم باصطلاح اصولگرای مهرورزاتفاق افتاد. برداشت و تصور این دولت از قدرت ایران و عدم شناخت کافی از عناصر تشکیلدهنده ماهیت نظام بینالملل به شکلگیری سیاست تهاجمی و مقابله با آمریکا منجر شد.
دولت روحانی که تصویر واقعبینانهتری از فرصتها داخلی و تحدیدات و تهدیدات بینالمللی داشت سیاست خارجی ایران را بر پایه نظریه اجماع وسازگاری در اندیشه خود به مسیری غیر قابل بازگشت هدایت کرد تا در مسیر هماهنگی و ادغام بیشتر در جامعه جهانی گام بردارد، اما با موانعی در داخل مواجه شد و خروج غیر قانونی و سلطه گرانه امریکا از برجام روند حل وفصل احتمالی چالشهای سیاست خارجی و اجرای کامل برجام را با مانع مواجه کرد و دولت به اصطلاح تدبیر و امید ناگزیر راهبرد تحمیلی عزیمت به شرق را برگزید، شرقی که توان ایستادگی در برابر امریکا را ندارد و در راستای منافع ملی خود ایران را به کارت بازی تبدیل کرده است.
برجام نه یک توافق بلکه چرخشی بیبازگشت از سیاستهای انتقادی و تهاجمی به سمت پذیرش قواعد بازی و جامعهپذیری یکی از واحدهای ناسازگار بانظم نوین جهانی بود. مسیری که با توافق هستهای آغاز شد و اگر با پذیرش FATF ادامه و با جامعهپذیری ایران در نظام بینالمللی ادامه نیابد، هزینههای زیادی بر کشور تحمیل خواهد کرد. در واقع ضرورتهای نظام بین الملل ایجاب میکرد در ادامه برجام هستهای، برجامهای منطقهای و موضوعی دیگری به سرانجام برسد تا نتیجه مورد انتظار را به ارمغان آورد. البته این بدان معنا نیست که در برابر باج خواهیهای امریکا و سایر قدرتها نباید ایستادگی کرد و به آنها باج داد بلکه به این معناست که در عصر وابستگی متقابل با دیپلماسی پویا و با اتکا به مولفههای همه جانبه قدرت بتوان منافع ملی کشور را تامین کرد و از تبدیل شدن به کارت بازی قدرتها اجتناب کرد. برهمین اساس حتی از امریکا هم میتوان امتیازهای فراوان گرفت (به ویژه در شرایطی که ترامپ در مقابل دموکراتها با چالش جدی مواجه است و احتمال دریافت امتیاز بیشتر است) و در برخی زمینههای حساس، این کشور را وابسته به ایران کرد. برای مثال در حالی که واشنگتن برای مهار روسیه، چین، هند و بازیهای منطقهای و مسایل مربوط به انرژی به ایران نیاز دارد، به دلیل اختلافات موجود سراغ آنها و سایر کشورها میرود و آنها نیز عمدتا یا توان ایستادگی در برابر امریکا را ندارند یا بر سر ایران با امریکا مصالحه و معامله میکنند و ایران میتواند در رابطه با موضوعات مبتلابه با این کشور وارد مذاکره و معامله شود.
در شرایط کنونی امریکا به موازات فشار بر اروپا و تشکیل ائتلاف عربی – عبری -امریکایی و ناتوی عربی با تلاش برای برگزاری نشستی در ورشو و تحرکات منطقهای اخیر پمپئو و بولتون، برنامههای جدیدی را تدارک دیده است، هدف آمریکا از برگزاری نشست ضد ایرانی در ورشو، تحقیر اروپای غربی و فشار بر آنان برای شرکت در این نشست علیرغم ماندن آنان در برجام از یک سو و فعال کردن اروپای شرقی علیه ایران و حتی فشار بر چین و روسیه از سوی دیگر است. اگرچه احتمال شرکت اروپا در این نشست اندک است، اما صرف عدم شرکت در چنین نشستی گرهی از گرههای ایران باز نمیکند. (لهستان به عنوان یک کشور اروپایی به دلیل عدم توان ایستادگی اروپا در برابر امریکا که در موضوع برجام قابل مشاهده است اعتماد زیادی به اتحادیه اروپا ندارد. از سوی دیگر از آنجا که کشورهای اروپای شرقی از قدرتمندتر شدن روسیه نگرانند و لهستان نیز نزدیکترین کشور این منطقه به روسیه است و اوکراین که حائل میان این کشور و روسیه است از سلطه طلبی مسکو در امان نمانده است، تامین امنیت ملی خود را در تقویت همکاریهای نظامی و دفاعی و امنیتی با آمریکا جستجو میکند و روابط با امریکا را راهبردی میداند و در مسیر همگرایی با این کشور گام برمی دارد).
در مجموع میتوان گفت که در اتحادیه اروپا اجماعی بر سر مسائل مربوط به ایران و در حال حاضر در رابطه با مکانیسم مالی ویژه ایران، برخی مسایل منطقهای و جهانی از جمله مسایل خاورمیانه، غرب آسیا، روابط با آمریکا و روسیه و موضوع مهاجرت وجود ندارد و همین رویکرد در شرایطی که تصمیمات اتحادیه بر اساس اصل اجماع اتخاذ میشود، موجب چالش درون اتحادیهای به زیان ایران نیز میشود.
اروپا در حالی عدم ایستادگی ساختاری و اقتصادی خودرا در برابر امریکا نشان میدهد که وابستگی شدید به انرژی دارد (به استثنای بریتانیا و نروژ) و به شدت به ثبات در خاورمیانه نیاز دارد و موفق به تضمین بهره مندی اقتصادی ایران از برجام نشدهاند و به بهانه مسایل موشکی و ادعاهای ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خاک اروپا سخن از تحریمهای جدید علیه ایران میگویند.
در شرایطی که رویکرد تقابلی ایالات متحده علیه ایران، هر روز ابعاد تازه و گستردهتری مییابد و دولت ترامپ علاوه بر تلاش برای تنگ کردن حلقههای فشار اقتصادی، انزوای منطقهای و نیز اقدام برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران را پی گیری میکند و "مایک پمپئو" پیش از سفر دورهای خود به هشت کشور خاورمیانه از نیت خود در این سفر برای ایجاد و گسترش ائتلاف علیه ایران خبر میدهد و میگوید این ائتلاف باید کشورهای حوزه خلیج فارس، اسرائیل، اروپا و آسیا را در بر گیرد و چنین باوری گسترش یابد که ایران بزرگترین حامی دولتی تروریسم در جهان است و چنین تحرکاتی میتواند نشانگر آن باشد که اعضای دولت تندرو دونالد ترامپ به مرحله تازهای از سیاستهای نظامی، اقتصادی و سیاسی در برابر ایران رسیده است که در این میان نمیتوان از دشمنی عریان اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که در تشویق و ترغیب ترامپ به مقابله با ایران نیز نقش دارند اغماض کرد و نیز درخواست مایک پمپئو از کشورهای اردن، مصر، بحرین، امارات متحدهعربی، قطر، عربستان سعودی، عمان و کویت برای ایفای نقش بیشتر در همکاریهای استراتژیک منطقهای در نظر بسیاری از ناظران به بروز علائم تغییر استراتژیک در عملکرد منطقهای دولت ترامپ تفسیر شده است. بهویژه آن که شاهد یکدست شدن کابینه ترامپ پس از خروج دو چهره نسبتا معتدل و مخالف با چهرههای تندرو مانند جان بولتون، مایک پمپئو و برایانهوک از تیم ترامپ هستیم؛ و استعفای «جیمز متیس»، وزیر دفاع و نیز «مککورگ»، نماینده امریکا در ائتلاف مبارزه با داعش (و پیشتر خروج تیلرسون وزیر امور خارجه از این کابینه) نشانگر اعتراض جریان معتدل از تیمی است که حتی برخلاف ترامپ بر طبل تشدید منازعات تا مرز رودررویی میکوبد واز سوی دیگر اعزام ناو هواپیمابر «جان استینس» به خلیج فارس با همراهی 11 هزار نظامی که با خود موشکاندازهای «موبایل بای» و دو توپ «دیکاتور» و «میچر» دارند، تصویر دیگری را پیش چشم قرار میدهد و از طرف دیگر امریکا حضور نظامی خود را در عراق و در پایگاههای نظامی به شدت تقویت کردهاند. (پایگاه «عین الاسد» 66 کیلومتر با مرز ایران فاصله دارد و قرار است نظامیان امریکایی پس از خروج از سوریه ـ. که البته زمان آن هنوز اعلام نشده ـ. در این پایگاه مستقر شوند.) هرچند به دلیل ناهمگونی رویکردها و اختلاف منافع کشورهای همسو با امریکا، نشست ورشو نتیجه مورد انتظار واشنگتن را نخواهد داد و آثار روانی چنین نشستی بیشتر مورد توجه است و ترامپ نیز در داخل با دموکراتهای پیروز مجلس نمایندگان درکشاکش است و تحرکات نظامی امریکا در خلیج فارس را نمیتوان عاملی برای افزایش احتمال اقدام نظامی علیه ایران تحلیل کرد، اما در کنار سایر اقدامات ایذایی امریکا میتوانند به عنوان اهرم فشاری در راستای تشدید تحرکات امریکا علیه ایران ارزیابی کرد.
در نگاه منصفانه و واقع بینانه میتوان نتایج مثبت و منفی برجام را مورد توجه قرار داد.
تاثیر مثبت برجام را میتوان در خاتمه دادن به پروندهسازی علیه ایران مشاهده کرد. در این پروندهها، ایران به انحراف در مسائل هستهای متهم شده بود و قطعنامههایی از سوی شورای امنیت علیه ایران صادر شده بود و ایران را تهدیدی علیه صلح و امنیت جهان توصیف کرده بود و ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار داده بود و سایه جنگ بالای سر ایران قرارداشت.
از طرف دیگر بر اساس گزارش آژانس انرژی اتمی، ایران متهم به ساخت بمب اتمی شده بود. در همه قطعنامهها علیه ایران همه اعضای دائمی شورای امنیت از جمله چین و روسیه نیز علیه ایران رای داده بودند.
برجام به این پروندهسازیها به طور کامل پایان داد و شورای حکام نیز تمامی آن ۱۲ قطعنامهای که علیه ایران صادر شده بود را کنار گذاشت.
همچنین در طول سه سال اخیر بویژه دو سال نخست پس از توافق برجام فرصتهای خوبی برای ایران در زمینههای اقتصای فراهم شد و توانست در برخی موارد مهم خود را احیا کند.
اما از آنجا که در برجام پیش بینی نشده بود اگر یکی از کشورها از برجام خارج شود چه اقداماتی باید انجام داد و دولت نیز تمهیداتی را درنظر نگرفته بود و سوء مدیریت هم از خود نشان داد، پس از خروج ترامپ از برجام در وضعیت آچمز قرار گرفت و اوضاع اقتصادی کشور به نحو کم سابقهای دچار وخامت شد که افزایش نرخ تورم چنددرصدی کالاها و ارز و کاهش شدید ارزش پول ملی و تبعات ناشی از آنها از جمله آنهاست.
به رغم خروج امریکا از برجام و به نتیجه نرسیدن وعدههای اروپا در ایجاد مکانیسم مالی مستقل به نظر میرسد خروج عملی ایران از برجام و راه اندازی غنی سازی 20 درصد و نقض برجام برای ترامپ ایده آل خواهد بود چرا که قطعنامههای ضد ایران شورای امنیت را فعال خواهد کرد و اروپاییها و چین و روسیه نیز از آن خارج خواهند شد و شرایط به سالهای پیشابرجام باز خواهد گشت و در حالی که اوضاع امروز ایران، بدتر از اوضاع سالهای ۹۰ و۹۱ است، فشارها به ایران افزایش خواهد یافت. در چنین شرایطی ائتلاف همه جانبه عربی، عبری و غربی علیه ایران تقویت خواهد شد.
در همین حال شرایط داخلی ایران به ویژه در زمینه اقتصادی و فروش نفت و کسب درآمدهای ارزی به اذعان رییس سازمان برنامه و بودجه کشور مطلوب نیست؛ و برخی کارشناسان ایرانی خسارت ایران از تحریمهای گذشته را بیش از یک هزار میلیارد دلار یا به قیمت امروز ۱۲ هزار تریلیون تومان که چندین برابر بودجه ۱۷۰۳ تریلیونی سال ۱۳۹۸ است، برآورد کردهاند هرچند به نظر میرسد با در نظر گرفتن پیامدهای غیرمستقیم تحریم ها، میزان خسارت بسیار بیشتر از رقم مذکور باشد.
از سوی دیگر رشد اقتصادی ایران که در دولت دوم مهروز به منفی شش درصد رسیده بود اینک در سایه تحریمهای امریکا و سوء مدیریت دولت فعلی در سال جاری به منفی ۱/۶ درصد رسیده و پیش بینی صندوق بین المللی پول برای سال جدید میلادی منفی ۳/۶ درصد است که چنین رشد منفی زمینه پسرفت ناپایدار و بلکه غیر قابل برگشت را مهیا خواهد کرد.
کاهش ۴۰ درصدی تولید خودرو؛ رکود عمیق در معاملات مسکن، کاهش تولید و صارات نفت و کاهشهای بیشتر در آینده نزدیک؛ کسری تند بودجه ۹۸ و استقراض از صندوق توسعه، کاهش دست کم ۶۰ درصدی قدرت خرید خانوارهای شهری و ضعف تقاضا و قس علی هذا اوضاع داخلی کشور را پیچیدهتر خواهد کرد و پیامدهای آن بسیار بیشتر از دزدیها و اختلاسهای کلان که سرنوشت نامعلومی دارد خواهد بود.
طرح موضوع خروج ایران از برجام در چنین شرایط داخلی وخارجی، به رغم باز ماندن از منافع اقتصادی آن، این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا با خروج ازبرجام، اوضاع داخلی و خارجی ایران بهبود خواهد یافت؟ یا حداقل مشکلات اقتصادی موجود فروکش خواهد کرد؟ یا تصمیم گیران نظام مجبور خواهند شد تحت تاثیر فشارها و مشکلات ناشی از آن بار دیگر همچون بیانیه الجزایر، قطعنامه 598 و برجام، تن به مذاکرات داده و با تحمیل خسارات و هزینههای جبران ناپذیر دیگری بر ملت ایران به توافقی دیگر تن دهند؟
شرایط کنونی ایران و مواضع امریکا و کشورهای مخالف ایران در قبال کشورمان و ناکارآمدی کشورهای حامی برجام نشان میدهد که موضوع اساسا از محدوده برجام خارج شده و برای حفظ برجام و تثبیت اوضاع و قرار گرفتن در مسیر رشد، ضمن عدم خروج از برجام که میتواند علاوه بر تقویت اتحاد ضد ایران نهایتا و تحت شرایط خاصی بهانهای برای اقدام نظامی علیه ایران شود، مساعی فرا برجامی جدی و گسترده مورد نیاز است. امید داشتن به تضعیف موقعیت ترامپ و استیضاح احتمالی وی ازسوی کنگره امریکا، یا حمایتهای حامیان برجام حتی چین و روسیه که هم تحریمها را همراهی میکنند هم در برخی زمینههای اقتصادی در کنار ایران میمانند، یا راه اندازی محدود احتمالی مکانیسم ویژه مالی اروپا (SPV) که گفته میشود هفته آینده رسما از سوی اتحادیه اروپا اعلام خواهد شد. گویا قرار است محل این سازوکار در فرانسه باشد و ریاست آن را مدیری از آلمان بر عهده بگیرد، آن گونه که باید مانع رهایی ایران از شرایط سخت موجود که به سوی سختتر شدن میرود، نخواهد شد.
ایران باید با یک استراتژی نوین در قبال همسایگان، منطقه و نظام بین الملل تنش زدایی پیشه کند و مانع شکل گیری اتحاد منطقهای و بین المللی علیه خود شود و بهانه به دست امریکا و دیگر سلطه گران ندهد و از اهرمهای اقتدار ملی در سیاست خارجی بهره برداری ایجابی کند و در راستای ورود به پیمانهای منطقهای همسود گام بردارد. فرصتها و تهدیدات را به درستی شناسایی کند و در داخل نیز فرصت برابر و آزاد و امن برای طرح همه دیدگاهها فراهم کند و به این مهم توجه کند که نه تنها اروپا و روسیه و چین و هند توان ایستادگی در برابر امریکارا ندارند بلکه همه این کشورها در موارد متعددی به میزان متفاوت مواضع یکسانی در برابر ایران دارند و دوستان منطقهای و جهانی ایران در کمترین تعداد و سطح قرار دارند. ایران باید به جای تحلیل رفتن کشور و رفاه مردم، سعی کند دست به مصالحه روی بازیگران نامطمئن که ملت ایران سابقه تاریخی تلخی هم از آنها دارند بزند و قبل از آن که اهرمهای موجود داخلی، منطقهای و بین المللی اش تضعیف شوند و فرصتها از دست بروند، برای حفظ منافع و امنیت ملی کشور اقداماتی هوشمندانه و جسورانه از خود نشان دهد.
انتهای پیام/ 112