«حشمت الله حسن زاده» دوست و همرزم فرمانده شهید «مجید بقایی» در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با اشاره به اولین دیدار خود با شهید بقایی اظهار داشت: زمانی که شهید بقایی به عنوان فرمانده سپاه شوش مشغول به کار شد من هم پاسدار شوش بودم. تقریبا تا زمان شهادتش من و مجید باهم رفت و آمد داشتیم.
وی افزود: بقایی جزو اولین فرماندهان من بود. آن زمان خیلی بحث درجه و این مسائل مطرح نبود. ما به عنوان نیروهایی که زیر دست ایشان کار می کردیم خیلی قبولش داشتیم، از نظر نظامی خیلی از ما سرتر بود و از نظر معنویات نیز جزو استثنایی ترین افراد بود. اینکه می گویند فلان فرد ذوب در ولایت است در مورد مجید هم صدق می کرد و به معنای واقعی ذوب در امام بود. کوچکترین مسائل شرعی را رعایت می کرد و اگر کسی او را می شناخت کوچکترین ایرادی نمی توانست از او بگیرد. همیشه نماز را اول وقت می خواند، عصبانی نمی شد و اگر دستوری می داد انسان با دل و جان انجام می داد.
از وسایل بیت المال استفاده شخصی نمی کرد
حسن زاده تصریح کرد: در ارتباطش با نیروها علاوه بر اینکه فرماندهی می کرد، رفتار برادرانه نیز داشت و انقدر خودش همه چیز را رعایت می کرد که ما هم وادار به رعایت می شدیم، مثلا می دیدیم از کوچکترین وسیله بیت المال استفاده شخصی نمی کند.
این همرزم شهید بقایی گفت: از نظر بحث نظامی من دوره های آموزشی را گذرانده بودم، چرا که هم علاقه داشتم و هم نیاز داشتیم برای پیشبرد جنگ و حفظ جانمان آموزش ها را سریع یاد بگیریم. قرار بود عملیاتی محدود که اتفاقا در زمان خودش یکی از عملیات های تاثیرگذار شد را انجام بدهیم. کار طرح ریزی و شناسایی با دقت انجام شد، بحث و تبادل نظر زیادی انجام گرفت و شبانه روز، روی طرح کار کردیم، از آنجا که ارتش باید پشتیبانی و توپخانه عملیات را برعهده می گرفت شهید بقایی از ما خواست طرح را مکتوب کنیم و به ارتش بدهیم. من به همراه یکی دیگر از بچه ها مامور نوشتن طرح شدیم. نمی دانستیم چه چیزی باید نوشته شود، چند بار طرح را با خودمان مرور می کردیم اما نتوانستیم آن را روی کاغذ توضیح دهیم، به مجید گفتیم ما نمی دانیم چطور باید بنویسیم، چیزی نگفت و تشکر کرد. بعدها در اسناد جنگ دیدیم همان طرحی که زبانی آن را گفتیم مجید روی کاغذ آورد و با اینکه اصطلاحات نظامی را مثل نیروهای ارتشی بلد نبود اما چنان با دقت توضیح می داد که کسی نمی توانست ایرادی بگیرد. اگرچه بعضی کلمات به فارسی عامیانه بود ولی محتوا دقیق و قوی نوشته شده بود و نشان از شعور بالای نظامی مجید می داد.
حسن زاده تصریح کرد: در سپاه شوش رسم بر این بود که رزمنده ها باید نوبتی ظرف ها را می شستند. مجید هم با اینکه فرمانده سپاه شوش و هم فرمانده جبهه شوش بود خیلی وقت ها خودش ظرف ها را می شست. هرکس یک روز را شهردار می شد و در سنگرهای چند نفره مسوول انداختن سفره غذا و شستن ظرف ها بود. یکبار دیدم مجید در یکی از سنگرها جلسه داشت، چند بار بچه ها رفتند و او را صدا کردند که امروز شما شهردار هستید و انجام کارها بر عهده شماست، بقایی بدون هیچ ادعا و ناراحتی از سنگر بیرون آمد و سفره انداخت و ظرف بچه ها را شست.
فرمانده از موقعیت جدید و ارتقاء خوشحال نشد!
همرزم شهید بقایی در خاطره ای عنوان کرد: جلسه ای در قرارگاه کربلا برگزار شد که فرماندهان لشکر، تیپ ها، جانشین ها و مسوولین اطلاعات جمع بودند، آقا محسن رضایی هم فرمانده کل سپاه از افرادی بود که در این جلسه صحبت می کرد، انتهای جلسه محسن رضایی رو کرد به همه و مجید را به عنوان فرمانده قرارگاه کربلا معرفی کرد. من که مجید را خیلی دوست داشتم و باهم عقد اخوت خوانده بودیم از این اتفاق خیلی خوشحال شدم. البته آن زمان اینطور نبود که اگر کسی مسوولیتی در جبهه بگیرد خوشحال شود، همه می دانستند فقط کارش سخت تر شده است برای همین از تبریک گفتن هم خبری نبود، با این حال وقتی جلسه تمام شد طبق عادت همیشه که با افراد روبوسی می کردیم به سراغ مجید رفتم، نمی دانم چه شد که یک مرتبه گفتم: «آقا مجید تبریک می گویم» دست دادم و صورتش را بوسیدم. یک لحظه مجید خشکش زد، صورتش به یکبار مثل گچ سفید شد بعد گفت: «حشمت! تو دیگر چرا؟ این که تبریک ندارد. لحظه ای که به من گفتند قرار است فرمانده قرارگاه شوی تمام موهای بدنم راست شد.» چقدر بابت حرفی که زده بودم ناراحت شدم چرا که فهمیدم روح مجید خیلی بزرگ تر از این حرف هاست.
انتهای پیام/ 141