به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، بازگشت پیکر شهید «حسین زند» پس از ۳۳ سال در حالی به خانواده اطلاع داده شد که پدر و مادر شهید در دوران چشمانتظاری به فرزند شهیدشان پیوستند. دو خواهر و شش برادر شهید به استقبال برادرشان آمدند و پیکر او را در گلزار شهدا به خاک سپردند. برای آشنایی بیشتر با این شهید دوران دفاع مقدس به سراغ برادر کوچک «حسن زند» رفتیم تا برایمان از روحانی شهید «حسین زند» بگوید.
وی در گفتوگو با خبرنگار ما اظهار داشت: برادرم متولد ۱۳۴۱ بود. من چهار سال از او کوچکتر بودم. حسین دروس حوزوی را ابتدا در تهران و سپس در مشهد گذراند. او در سال ۶۰ برای نخستین بار بدون اطلاع خانواده از تیپ ۲۱ امام رضا (ع) به جبهه اعزام شد.
برادر شهید در خصوص گرایش برادرش به طلبگی گفت: ما هرگز بیاحترامی و بداخلاقی از حسین ندیدیم. سنگ صبور خانواده بود. حسین وقتی تصمیم گرفت که درس طلبی را بخواند، با استقبال پدر و مادرم مواجه شد. حسین ایام مختلف سال در مسجد و هیاتها به نوحهسرایی میپرداخت. وقتی که محرم میشد ما هرگز لبخند را بر چهرهاش نمیدیدیم.
وی افزود: یک روز حسین به مادرم زنگ زد و از او خداحافظی کرد. او در جواب مادرم که پرسیده بود کجا میروی، پاسخ داد: «جای خوبی میروم. لطفا از من نپرسید کجا میروم.» از آنجایی که مادرم میدانست حسین جای بدی نمیرود، گفته بود: «هر کجا میروی خدا پشت و پناهت باشد.» مدتی بعد موضوع اعزامش را به خانواده اطلاع داد. هر وقت مادرم از او میپرسید که در جبهه چه کار میکنی؟ حسین برای اینکه مادرم نگران نشود، پاسخ میداد: «آنجا بخور و بخواب است. کار سخت و خطرناکی انجام نمیدهیم».
آخرین دیدار با شهید
برادر شهید زند خاطرنشان کرد: حسین قبل از آخرین اعزامش از مشهد به تهران آمد تا با همه اعضای خانواده خداحافظی کند. تا پیش از این فقط با پدر و مادرم خداحافظی میکرد. خداحافظی آن روز حسین برای همه رنگ و بوی دیگری داشت. همه میگفتند: «حسین نور بالا میزند.» پدر و مادرم از حسین خواستند که زودتر به مرخصی بیاید، اما نمیدانستند که این آخرین دیدار است.
وی تصریح کرد: برادرم غواص و آرپیجیزن بود. حسین در آخرین اعزامش در عملیات ایذایی والفجر ۸ که یک عملیات فریب بود، شرکت کرد. حسین و چند نفر از همرزمانش در منطقه «گوارین» یک عملیات ایذایی انجام دادند تا نیروهای دیگر در فاو عملیات اصلی را انجام دهند. بیسیمچی همراه این نیروها شهادت حسین را دیده بود. وقتی به عقب آمد خبر شهادت را به سپاه گزارش داد، اما سپاه تهران شهادتش را قبول نکرد و میگفت که یکی از همرزمانش باید نیمی از پلاک یا پیکر شهید را به عقب میآوردند.
زند بیان کرد: حسین دوست طلبهای داشت که همیشه با هم بودند. او هم در این عملیات شرکت کرده بود. پس از اینکه خبر شهادت حسین را شنیدم به سراغ دوستش در بیمارستان رفتیم. دوست حسین برای اینکه مادر و پدرم ناراحت نشوند، به آنها گفت که از حسین بیاطلاع است. دوست حسین امروز یکی از قضات دادگستری است.
وی با بیان این که متاسفانه وصیتنامهای از شهید زند به جای نمانده است، خاطرنشان کرد: یکی از خصوصیاتی که دوستان و همرزمان حسین بر آن متفق القول بودند، نماز شب حسین بود. برادرم به گونهای نماز میخواند و گریه میکرد که گمان میکردیم از این دنیا جدا شده است. او همیشه به اطرافیان خواندن قرآن را توصیه میکرد.
برادر شهید زند اظهار داشت: پدرم بیمار بود. میگفت:ای کاش حالم خوب بود و میتوانستم تمام خاکهای جنوب را به دنبال حسین بگردم. او طاقت دوری از برادرم را نیاورد و سال ۶۶ فوت کرد. مادرم هم سالها چشم انتظار بود. وقتی صدای تلفن و یا زنگ درب را میشنید، میگفت: شاید حسین باشد. از آنجایی که پیکر حسین مفقودالاثر بود، روزنهای امیدی در دل مادرم بود که شاید برگردد با این حال شهادت حسین برای ما مشهود بود.
انتظار بازگشت پیکر پس از 33 سال را نداشتیم
وی ادامه داد: وقتی بر سر مزار پدرم میرفتیم، مادرم میگفت: ای کاش حسین هم قبری داشت و من برای زیارت آن میرفتم. مادرم تا آخرین نفس چشمش به عکس حسین بود. او در سال ۹۰ درگذشت. پس از گذشت حدود ۳۳ سال از شهادت حسین از آنجایی که گوارین در خاک عراق بود و انتظار بازگشت پیکر حسین را نداشتیم، او برگشت. چند ماه پیش با ما تماس گرفتند و گفتند که برای آزمایش DNA بیایید. ۱۷ بهمن هم با ما تماس گرفتند و اعلام کردند که پیکر حسین تفحص و هویتش شناسایی شده است. در هنگام وداع با پیکر برادرم، به یاد مادر و پدرم افتادم. جای آنها بسیار خالی بود. حسین دیر به خانه برگشت.ای کاش پدر و مادرم برای آخرین بار حسین را میدیدند.
وی در پایان سخنانش گفت: ما ۳۳ سال چشم انتظاری را با حضور در تشییع شهدای گمنام و شهدای مدافع حرم گذراندیم.
انتهای پیام/ 131