به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، «مریم حسنینژاد» در دلنوشتهای شلمچه را به تصویر کشیده است.
وی در این دلنوشته آورده است: «پاهایم برهنه است، اشک در چشمانم مانند ماه حلقه زده؛ فضا متفاوتتر از هر مکانی است. زمان معنایی ندارد. اما ما را در تنگنا قرار میدهد. محدود است و همچون برق و باد میگذرد. با سوز صدا و دست ادب روی سینه سلام میدهم. سلامی که گرمی آن طنینانداز است، ولی هنوز از سلامم چندی نگذشته است که می گویند زمان وداع است.
بغضی در گلو، غمی در صدا و اندوهی در قلب تو را فرا میگیرد. روحت که خواستار اوج گرفتن به سمت عرش بود، زمینی میشود...
ذهنت پر از حرفهاست، اما کلامی برای آن وجود ندارد تا به زبان بیاوری در این جمع خاکی قهرمانان زیاد هستند. گرچه برخی از آن ها گمناماند.
از محبوبی بسیار یاد میشود همچو او ستاره، بسیار است اما اندک معروفاند؛ دلسوز بود، آثارش هنوز در اوج استواری مانده، نقاشی زبردست، نویسندهای قهار، مجنونی عاشق پیشه و یا نابغه فیزیک پلاسما؛ بله شهید چمران بود.
زبانم قاصر و دستانم قادر به نوشتن نیستند؛ گیج میشوی دیگر خودت نیستی. میدانی معنای معراج چیست؟!
وارد میشویم، سی و چند سال است که مادران آغوش پر مهر خود را برای شیر دلانشان آماده کردهاند، اما هنوز به آنها نرسیدهاند.
وارد میشویم، سربندها را میبینیم که در تلاطم باد میرقصند. تابوتهایی را میبینی که پس از سالیانی دراز آماده نشدهاند، برای آرامیدن. فکر کن قامت آن را که اکنون به حال قنداق افتادهاند. برای مادران مثل روزی میشود که به دنیا آمدهاند و برای اولین بار در آغوش مادر آرام گرفته اند.
بیدریغ خیالت از تو جدا میشود. دیگر تو، تو نیستی. اشکهایت گلوله باران میبارد. نالههای از ته دلت اوج میگیرد. خوشحالی از اینکه دعوت شدهای و از اینکه میتوانی ناظر شهیدانی باشی که روزی به خاطر دفاع از حق جان ها دادهاند. هرگز نمیتوانی حسی را که در این جا تجربه کردهای را در جای دیگری پیدا کنی.
ما در این سرزمین خاکی و شلوغ فراموشتان نخواهیم کرد؛ وعده ما در روز قیامت... مارا فراموش نکنید.»
انتهای پیام/