به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس - رسول حسنی؛ واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری بدون شک یکی از وقایع مهم تاریخ بشریت است که بارها به زبان نمایش به تصویر کشیده شده است. اما هنوز این واقعه دردآور و عبرت آموز تازگی خود را حفظ کرده و مثل زخمی تازه از آن خونی جاری است که پیش از آنکه تاثرآور باشد حیات آفرین و جریان ساز است. تا جایی که نه تنها امام خمینی (ره) که حتی گاندی نیز قیام ضد استعماری خود علیه انگلیس را متاثر از قیام عاشورای حسینی میدانست.
متاسفانه در اغلب آثار هنری وجه حزن و اندوه کربلا بیشتر به تصویر کشیده شده است تا وجه حماسی آن. نمایش «خورشید از حلب طلوع می کند» قصه کاروان اسرای کربلا در مسیر شام را روایت می کند و به حوادث مربوط به راهب مسیحی در کلیسایی که در نزدیکی شهر حلب بوده است، می پردازد. این نمایش پیش از این در شهرهای حلب و دمشق با استقبال مخاطبان به اجرا درآمده و برای نمایش در کشور عراق و لبنان نیز دعوت شده است.
«خورشید در حلب غروب میکند» همان نمایش «خورشید کاروان» است که قبلا «محمود فرهنگ» نزدیک به ۳۰ سال آن را در ایام محرم و صفر روی صحنه برده و در کشورهایی از جمله انگلیس، هلند، امارات و شهرهای مختلف ایران اجرا شده است. انوشیروان ارجمند ۱۲ سال نقش راهب مسیحی این نمایش را تا زمان فوت خود به عهده داشت که از سال ۱۳۹۴ به بعد جلیل فرجاد نقش آفرینی راهب مسیحی را برعهده گرفته است.
در بخش «چهل سالگی انقلاب» جشنواره سی و هفتم تئاتر فجر نمایش آیینی «خورشید در حلب غروب میکند» نوشته «ابوباسم حیادار» به کارگردانی «کوروش زارعی» در روزهای چهارشنبه 24 و پنجشنبه 25 بهمن ماه در سالن اصلی تئاترشهر اجرا شد و بازیگرانی چون «مروان غریوان»، «سمیر طویل»، «یاسین عدس»، «حسان الفیصل»، «محمد سقا»، «وجد السعید»، «عبود طول»، «شام حسنی»، «بشری طویل» و «نور شاقول» در آن نقش آفرینی کردند.
آنچه که «خورشید در حلب غروب میکند» را از جهاتی نسبت به نمایش «خورشید کاروان» دچار اشکال میکند نوع نگاه تحمیلی کارگردان به متن اصلی است. در این نمایش میبینیم که سه شخصیت اصلی آن، که در واقع اشقیای سپاه عمر سعد هستند و کاروان اسرا را از کوفه به شام میبرند، قطارهای فشنگی به کمر و سینه بستهاند و لباسهای سیاهی به تن کردهاند تا تداعی کننده پرسونای آشنای داعشیان باشند اما این بعد آنقدر تجریدی و انتزاعی است که به عینیت ربطی پیدا نمیکند.
به بیان دیگر آنچه کارگردان در صدد آن است که روی صحنه جان نمایی کند در حد کالبدی بی روح است که مخاطب نمیتواند آن را باور کند. باورپذیری باید در جان اثر وجود داشته باشد تا از طریق مدیومی به نام بازیگر به تماشاگر منتقل شود.
داعشیان تکفیری، اصولا هر گرایش اسلامی و غیر اسلامی غیر از خودشان را تکفیر میکنند در حالی که بنیامیه حکومتی تکفیری نیستند. اگر امام حسین (ع) به بیعت با یزید بن معاویه تن میداد حرمت حرمش حفظ میشد و خونش ریخته نمیشد. هر چقدر که در حقیقت بنیامیه و داعش دقت کنیم متوجه تفاوتهای بنیادین میان آن دو میشویم.
گذشته از این بر فرض انطباق داعش و بنیامیه این موضوع چنان که باید به موقعیت تبدیل نمیشود تا کنش و واکنشی بوجود بیایید. بگذریم از اینکه نمایش «خورشید در حلب غروب میکند» مطلقا عاری از آنتاگونیست و پروتاگونیست است تا بواسطه آنها دارم شکل بگیرد. این نقیصه نیز به نبود پیرنگ در داستان این نمایش برمیگردد.
در چند قسمت از نمایش روی پرده سفید رنگ آویخته در صحنه، تصاویری از حمله داعش به شهرهای سوریه را میبینیم که کارگردان سعی کرده بین سربازان بنیامیه و سربازان داعش انطباقی فلسفی برقرار کند، اما موفق نشده است. این عدم موفقیت از این جا ناشی میشود که ما در سال ۶۱ هجری به آینده سفر کردهایم یا از زمان حال به گذشته رجعت رفتهایم.
اگر داعشیان زمان حال همان امویان سال ۶۱ هحری هستند، قیام کنندگان عاشورای ۶۱ هجری در زمان حال چه کسانی هستند. قیاس وقتی قیاس است که همه مولفههای قابل شناسایی آن از یک سنخ باشند. حتی اگر بخشهای مربوط به داعش را از متن نمایش حذف کنیم باز هم متن اصلی اثر دارای اشکالات دراماتیکی است که متن را به سوی یک روضه نمایشی پیش برده است نه یک درام مبتنی بر اصول نمایشنویسی.
در انتهای نمایش، گروهی از بازیگرانی که اجرای حرکات فرم را برعهده داشتند با پرچمهای ایران، سوریه و حزبالله وارد صحنه شده و قطعهای را اجرا میکنند که نه تنها نمایشی نیست بلکه به تفهیم موضوع نمایش هم کمکی نمیکند. حضور این سه پرچم روی صحنه قطعا نمایش را به سوی تحمیل کردن موضوعی کاملا سیاسی سوق داده است. موضوعی که بیان غیر هنری آن بیشتر به کار یک همایش یا سمینار با موضوع وحدت جهان اسلام یا مبارزه علیه داعش و تروریسم میآید.
کاش به جای اجرا درباره کاری که ۲۷ سال پیدرپی با بهترین فرم اجرایی روی صحنه رفته است و بعد از این خواهد رفت، ذهن مخاطب کاملا روی موضوع داعش متمرکز میشد و متنی به نگارش درمیآمد که حرف زمانه بود. خلاصه اینکه «خورشید در حلب غروب میکند» با وجودی که ظاهرا درباره عاشورای سال ۶۱ هجری و داعش امروز است اما نه تفسیری از اولی است و نه تحلیلی از دومی، با این حال تماشاگر هر ۲ را میبیند و بنا به تجربه خود که از خارج از متن به درون متن آورده با نمایش همراه میشود، لذا همدلی تماشاگر به دلیل همدلی او با اشارات خارج از متن نمایش مثل شهادت امام حسین (ع)، اسرای عاشوار، داعش و شهدای مدافع حرم است.
انتهای پیام/ ۱۶۱