گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس روایتی از اولین دیدار خود با ابوحامد، فرمانده این لشکر را روایت کرد که آن را در ادامه می خوانیم.
از ابوحامد فقط نام او را شنیده بودم، فرمانده نیروهای افغانستانی مدافع حرم که وقتی فهمید حرم مطهر حضرت زینب (س) در خطر است با گروهی از رزمندگان قدیمی جبهه افغانستان راهی سوریه شد. گروهی که بعدها حماسه هایشان در رویارویی با تکفیری ها به اسم «فاطمیون» مشهور شد.
چند روزی از حضورم در سوریه می گذشت اما هنوز ابوحامد را ندیده بودم، اشتیاق داشتم هرچه زودتر او را از نزدیک ببینم، از اولین لحظه ای که در پادگانی در دمشق مستقر شدیم تا استقرار در حلب و واحه، بالاخره در مدرسه ای در منطقه لیرمون او را دیدم. نزدیکش رفتم و باهم سلام و علیک کردیم.
سر رسید کوچکی داشتم که از ابتدای حضورم در سوریه نکاتی مثل نحوه جذب نیروها، آموزش، انتقال، برخوردها و خیلی چیزهای دیگر را در آن می نوشتم. از ابوحامد خواستم یک وقت تعیین کند تا صحبتی باهم داشته باشیم، گفت مشکلی نیست، فردا ساعت شش صبح منتظرت هستم. من با خستگی زیادی که از بیخوابی 2 شب قبل داشتم صبح زود بیدار شدم. باهم به انباری مدرسه رفتیم روی دوتا صندلی رو به روی هم نشستیم و من هر آنچه در ذهنم داشتم از آینده فاطمیون، گذشته، حال و برخوردها، اینکه بعد از جنگ وضعیت چه می شود، نسبت با ما افغانستان چیست؟ شبهه ها، و اینکه چرا آموزش ها کم است؟ را در عرض 40 دقیقه گفتم. ابوحامد با آن اخلاص فقط گوش کرد، بعد از 40 دقیقه ایشان یک ربعی حرف زد، حرف های او مثل آبی روی آتش بود، آنقدر با آرامش و اطمینان قلبی حرف می زد که مطمئن شدم حرف ها و وعده هایش محقق می شود.
ابوحامد درست مثل شنیده هایم مانند فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس بود، راویان دفاع مقدس گفته بودند که فرماندهان خالص و خاکی بودند، خودنمایی و تظاهر نمی کردند، وقتی ابوحامد با من صحبت کرد همه این ویژگی ها را در وجودش دیدم، آن زمان چیزی از سبقه جهادی او در جبهه افغانستان و دفاع مقدس ایران نمی دانستم، هیچ نگاه بالا به پایینی حس نکردم، انگار نه انگار که او فرمانده است و من یک رزمنده معمولی. نکته بسیار مهم صحبت های ابوحامد در آن یک ساعت نگاه ریشه ای او به مسائل بود، ابوحامد نسبت به هیچ موضوعی دید مقطعی نداشت، پاسخ او به سوال هایم کاملا من را قانع کرد، البته ته ذهنم این موضوع بود که از کجا معلوم ابوحامد راست بگوید؟ از کجا می دانم که قول و قرارهای محقق می شود؟ اما بعدها دیدم به حرف هایی که آن روز زد عمل کرد.
در آن دیدار اولیه خیلی جذب حرف های ابوحامد شدم، ولی بعدها به چنان اطمینانی از او رسیدم که اگر می گفت درون دهان شیر برو می رفتم، این موضوع هم به خاطر علاقه ای بود که نسبت به او در دلم احساس می کردم و هم به خاطر اعتمادی بود که به عقیده اش داشتم.
شهید «علیرضا توسلی» معروف به ابوحامد فرمانده نیروهای افغانستانی مدافع حرم در جنگ سوریه بود که نهم اسفندماه سال 93 در جریان آزادسازی تپه تل قرین در حومه درعا توسط جبه النصره شهید شد.
انتهای پیام/ 141