بخش اول/ در گفت‌وگوی دفاع‌پرس با همسر شهید مدافع حرم «مهدی حیدری» مطرح شد؛

مراسم عقد هنگام اعتکاف در حرم عبدالعظیم حسنی (ع)

همسر شهید گفت: مهدی در اولین جلسه خواستگاری گفت، «در هیچ شرایطی حتی اگر به ضررم باشد، دروغ نمی‌گویم.» وی با زبان روزه به خواستگاری من آمده بود، اعتقادات، رفتار و صداقتش سبب شد با اطمینان وی را انتخاب کنم. زمانی‌که پدرم نظرم را پرسید، گفتم، «از لحاظ مادی، شرایط خوبی ندارد اما به نظرم فرد مطمئنی هست.»
کد خبر: ۳۳۴۵۱۴
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۰ - 23February 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: و چه زیبا سرود آن پیر فرزانه که «خدا می‌داند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملت‌ها و آیندگان هستند که به شهیدان اقتدا خواهند کرد.» و امروز مدافعان حریم و حرم یک بار دیگر سرود رهایی بخش جهاد و شهادت را طنین انداز کرده اند.

شهید مدافع حرم «مهدی حیدری» متولد ۲۸ بهمن ۱۳۶۳ در شهر «قروه» استان «همدان» بود. وی جوانی ورزش کار، آرام، صبور و عاشق اهل بیت (ع) بود که مربی‌گری دفاع شخصی و دارا بودن کمربند مشکی جودو بخشی از افتخارات او در کارنامه درخشان خود است. وی مدتی از عمر مفید خود را نیز در راه خدمت به زوار حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) سپری کرده است. سرانجام این جوان مومن انقلابی در سی و یک سالگی از تمام تعلقات دنیوی گذشته و در بیست و یکمین روز از دی ماه ۱۳۹۴ در راه دفاع از حریم و حرم اهل بیت (ع) جان خود را فدا کرده و پنج ماه بعد پیکر مطهرش به کشور باز می‌گر‌دد. از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر به نام «محمدمهدی» به یادگار مانده است.

در ادامه بخش اول گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «حانیه مالمیر» همسر شهید مدافع حرم مهدی حیدری را می‌خوانید:

دفاع پرس: در ابتدا از نحوه آشنایی خود با شهید بگویید؟

سال ۱۳۸۶ بود. تازه دیپلم گرفته بودم. یک ماه بود که مادر مهدی برای خواستگاری به منزل ما می‌آمد. پدرم مخالف ازدواج من بود و می‌گفت، «سن حانیه کم است و باید درس بخواند.» یک ماه بعد، روز ولادت حضرت زهرا (س) مهدی همراه خانواده به خواستگاری من آمدند. پدرم با دیدن مهدی از مواضع خود کوتاه آمد و چند دقیقه پس از آمدن مهمان‌ها گفت، «عروس و داماد می‌توانند برای صحبت، جمع را ترک کنند.» شنیدن این سخن از پدر سخت‌گیری که مخالف ازدواج دختر خود بود، انتظار نمی‌رفت. همراه مهدی خجالتی با صورت سرخ پس از کسب اجازه از بزرگ‌ترها وارد اتاق شدیم.

آماده انتشار//////////// ازدواج آسان همراه با برگزاری مراسم عقدی متفاوت/ من آمدم تا سردار همه بشوم

دفاع پرس: پیرامون چه مسائلی صحبت کردید؟

مهدی در ابتدا با خنده گفت، «اگر مطلبی را به شما بگویم، ناراحت می‌شوید؟» پاسخ منفی دادم و ادامه داد، من به خواستگاری افراد متعددی رفتم، اما امروز از خدا خواستم که برای من کاری کند. گفتم، «پروردگارا، خواستگاری‌های قبل را خود رفته اما امروز را به خودت می‌سپارم. اگر دختر خانم می‌تواند شرایط من را بپذیرد، سختی‌ها را برای‌مان آسان کن.» سپس از شرایط سخت کارش گفت. من در یک خانواده نظامی پرورش یافته بودم، با سختی‌های این مسیر آشنایی داشتم. زمانی‌که واکنش من را در برابر آمادگی برای زندگی با یک فرد نظامی دید، گفت، «من آمدم تا سردار همه بشوم.» پرسیدم، «چه طور؟» گفت در آینده متوجه می‌شوید. مهدی ادامه داد که از تجملات گریزان است و می‌خواهد یک زندگی ساده در منزل پدر و مادرش داشته باشد. به واسطه شغلش حقوق کمی دارد و روزهای بسیاری را باید تنها بمانم. اما تمام سعی خود را می‌کند در روزهایی که هست، برای خانواده کم نگذارد؛ اما وقتی نیست، شرمنده خانواده‌ خود می‌شود. در نهایت پرسید، «شما نظری ندارید؟» و من پاسخ دادم، «ان‌شالله خیر است.» گفت، «می‌شود برای عاقبت بخیری و شهادت من دعا کنید؟» و من خندیدم. زمانی‌که از اتاق خارج شدیم، همه نگاه‌مان کردند و مهدی گفت، «مبارک است.» تمام این صحبت‌ها در جلسه اول خواستگاری بیان شد.

دفاع پرس: چه عاملی سبب شد در همان جلسه اول بله را بگویید؟

چهره دلنشین و معصوم مهدی در اولین نگاه همه را مجذوب خود می‌کرد. وی همان ابتدا گفت، «در هیچ شرایطی حتی اگر به ضررشان باشد، دروغ نمی‌گوید.» مهدی در جلسه اول همه مسایل را برای من تشریح کرد. هیچ ابهامی باقی نمانده بود. وی با زبان روزه به خواستگاری من آمده بود، اعتقادات، رفتار و صداقتش سبب شد با اطمینان وی را انتخاب کنم. زمانی‌که رفتند، پدرم پرسید، «نظرت چیست؟» گفتم، «از لحاظ مادی، شرایط خوبی ندارد اما به نظرم فرد مطمئنی هست.» پدرم گفت، «پول که مهم نیست. مهدی طینت پاکی دارد. من مطمئن هستم نمی‌گذارد سختی بکشید. خدا هم بزرگ است. ما هم کمک‌تان می کنیم. اگر با سایر شرایط وی مشکلی ندارید؛ ما نیز موافق هستیم.»

آماده انتشار//////////// ازدواج آسان همراه با برگزاری مراسم عقدی متفاوت/ من آمدم تا سردار همه بشوم

دفاع پرس: چه زمانی زندگی مشترک خود را آغاز کردید؟

ولادت حضرت امیرالمومنین هر دو معتکف بودیم. با دفتر مرجع تقلیدمان تماس و اجازه گرفتیم که برای انجام امر خیر دو ساعت از مسجد خارج شویم. به حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) رفته و عقد کردیم. سپس من و مهدی به مسجد برگشته و بقیه اعضای خانواده برای صرف شام به بیرون رفتند. چهار ماه پس از عقد، عروسی گرفتیم و یک زندگی خیلی ساده اما بی‌نهایت شیرین و پر از انرژی به دور از هرگونه تجملاتی را در منزل پدر و مادر مهدی آغاز کردیم.

دفاع پرس: هنگام عقد هر دو روزه بودید؟

بله، از سال ۱۳۸۶ تا شهادت مهدی، هر سال هر دو معتکف می‌شدیم. حتی پس از تولد محمدمهدی قرارمان را ترک نکردیم. فقط آخرین اعتکاف پیش از شهادت مهدی، چون وی امتحان داشت، نتوانست شرکت کند؛ اما من رفتم و مهدی، محمد را نگه داشت. مهدی روز آخر با گل به دنبالم آمد و  گفت، «افطاری آخر را میل نکن، غذا گذاشتم تا با هم روزه مان را افطار کنیم.» پس از شهادت مهدی نیز با محمدمهدی این فریضه را به جای می‌آوریم؛ هرچند که معتقد هستم، هنوز هم مهدی همراه من و پسرم معتکف می‌شود.

آماده انتشار//////////// ازدواج آسان همراه با برگزاری مراسم عقدی متفاوت/ من آمدم تا سردار همه بشوم

دفاع پرس: از خاطرات زندگی مشترک خود بگویید؟

مهم‌ترین شاخصه زندگی ما، شاد زیستن بود.‌ مشکلات مالی وجود داشت؛ اما احساس نمی‌شد. مهدی جوان فعال و پویایی بود. وی تمام تلاش خود را می‌کرد که ما به هر آن‌چه که می‌خواهیم، برسیم و حتی برای لحظه ای شرایط سخت را تجربه نکنیم.

دفاع پرس: از فعالیت‌های شهید بگویید؟

پس از ازدواج، مهدی ادامه تحصیل داد. وی هم درس می‌خواند، هم ورزش می‌کرد و هم مرد زندگی بود. مهدی مربی جودو بود و در رشته‌های شنا و دفاع شخصی نیز مهارت داشت. او خادم حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) بود و روزهای چهارشنبه را در حرم آن حضرت سپری می‌کرد.

دفاع پرس: در منزل کمک می‌کردند؟

بله. هر کاری که می‌توانست، انجام می‌داد. گاهی آشپزی می‌کرد و ظرف می‌شست. نزدیک ایام عید، 2 الی سه روز مرخصی می‌گرفت و در تمام کارهای منزل و خانه تکانی کمکم می‌کرد. حتی نحوه استفاده از چرخ خیاطی را نمی‌دانستم و مهدی طریقه استفاده از آن را به من آموزش داد. پس از تولد محمدمهدی مدتی در بیمارستان بستری شدم، زمانی‌که به منزل برگشتم مهدی تمام دکوراسیون را تغییر داده بود و خانه از قبل نیز تمیز تر شده بود. واقعا از هر انگشت مهدی یک هنر می‌ریخت. وی در تمام هنرها حرفی برای گفتن داشت.

آماده انتشار//////////// ازدواج آسان همراه با برگزاری مراسم عقدی متفاوت/ من آمدم تا سردار همه بشوم

دفاع پرس: شیرین ترین خاطره زندگی‌تان چیست؟

ولادت محمدمهدی و خاطرات سفرهایی که با مهدی تجربه کردیم، شیرین ترین خاطرات زندگی مشترک ماست. وی بسیار خوش معاشرت بود. شهرهای بسیاری را با هم سفر کردیم. حتی برای مدت کوتاه زمانی‌که تعطیلی پیش آمد، به سفر می‌رفتیم.

دفاع پرس: از بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید بگویید؟

مهدی بسیار خوش اخلاق و صبور و مدام به گفتن ذکر «یا علی» مشغول بود. حتی به فرزند خردسال خود نیز آموزش داده بود. محمدمهدی هرگاه می‌خواست به پا خیزد و یا بنشیند، یا علی می‌گفت. هیچ‌گاه نشد که مهدی پس از شنیدن نام حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) اشک در چشمانش جمع نشود. همچنین هرکاری که می‌خواست انجام دهد یا هرچیزی که می‌خواست میل کند، می‌گفت، «بسم الله.» معتقد واقعی بود و هر کسی هر حرفی می‌زد، حتی اگر حرفش ناراحت کننده بود، می‌گفت، «خدا بزرگ است.»

دفاع پرس: خاطره ای از ارادت شهید به اهل بیت (ع) به خاطر دارید؟

مقابل منزل ما هیات حضرت قمر بنی هاشم (ع) است. مهدی آشپز این هیات بود. حیاط منزل ما بزرگ بود به همین دلیل پس از اتمام هیات دیگ‌ها را آن‌جا می‌گذاشتند. مهدی می‌گفت، «فردا برای شستن دیگ‌ها بیایید.» همه می‌رفتند. سپس خود تا صبح به تنهایی همه دیگ‌ها را می‌شست. حتی به من هم اجازه نمی‌داد که کمکش کنم. حیاط منزل را می‌شست، نماز صبح را می‌خواند و به سرکار می‌رفت.

آماده انتشار//////////// ازدواج آسان همراه با برگزاری مراسم عقدی متفاوت/ من آمدم تا سردار همه بشوم

دفاع پرس: طبق گفته شما، شهید ارادت بسیاری به حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) داشته است، خاطره‌ای از این ارادت بیان می‌کنید؟

سال ۱۳۹۴ برای آخرین مرتبه در پیاده روی حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) شرکت کرد. قرار گذاشتیم که با هم‌دیگر این مسیر را طی کنیم اما شب اربعین محمدمهدی مریض شد و تا صبح تب داشت. آن روز باران شدیدی می‌بارید. مهدی گفت، «اگر می‌خواهید شما در پیاده روی شرکت کنید، من در منزل می‌مانم و از محمدمهدی نگهداری می‌کنم.» مخالفت کردم. گفتم، «در توان خود نمی‌بینم. شما برو.» هنگام رفتن برای مهدی چتر آوردم، گفت، «مزه‌اش به خیس شدن است. چون تا به حرم برسی، شسته می‌شوی!» آن روز تا غروب در حرم مانده بود. نمی‌دانم شاید مزد شهادتش را اربعین حسینی از سیدالشهدا (ع) گرفت.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ ۷۱۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار